کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب قلعه

دیدن قلعه در خواب حصار است و حصار به حفاظ تعبیر می شود. پس اگر دیدید درون قلعه ای هستید از حوادث محفوظ خواهید ماند و به ثروتی می رسید که بتوانید راحت زندگی کنید.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

12 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

Atefeh

Atefeh : سلام لطفا نمایش داده نشه.

پاسخ
لینک۲۳ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۰۶:۱۷:۳۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما درک درستی از این خانم نداشته اید کما اینکه او نسبت به شما احساس خوبی نداشته و هر دوی شما تمایل دارید که به جایگاه قدرت و ارزش بیشتری در زندگی تان رسیده و پرستیژ بیشتری بدست بیاورید. هر دوی شما نیاز دارید تا امنیت بیشتری داشته باشید و شاید به همین دلیل ارتباط خودتان را با کسانی که دوستشان ندارید قطع کنید و تنهایی را به اینکه در کنار کسانی باشید که دوستشان ندارید، ترجیح می دهید. شما هر دو احساس تنهایی می کنید و او سعی می کند که متفاوت باشد. اما با این وجود، او آرمانهایی دارد که سعی می کند به آنها برسد و توجه شما به او یا کنجکاوی در رفتار او، فقط باعث می شود که خودتان مرتکب گناه شوید و اعصابتان هم خورد شود. او به کار کسی کاری ندارد و هر چه که هست، اگر بد است یا خوب، در حق خودش بدی می کند و نه در حق شما. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۳ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۳۷:۴۸
Camelia

Camelia : سلام خانم هراتی ، امیدوارم خوب و سلامت باشید.
پنج شنبه بعد از ظهر خواب دیدم در یک قلعه (قرون وسطایی) هستم و با چند تا زن و مرد جوان که در خواب می شناختم ، دور یک میز چوبی مستطیل شکل نشسته بودیم و صحبت می کردیم ، غیر از من، برای هر نفر، یک ظرف بزرگ (مستطیل) شیربرنج آوردن . به دو سه تا از خدمه، گفتم که ما شش نفریم ولی فقط پنج تا ظرف آوردین و یکی دیگه باید برای من بیارین ولی کسی توجهی نمی کرد ! خودم بلند شدم و از درِ چوبی خیلی بزرگ ، رد شدم تا به آشپزخانه رسیدم ، خانمی که فکر کنم از خدمه بود اشاره کرد که به اندازه کافی هست و برو برای خودت بریز، یک بشقاب چینی برداشتم و پر کردم و در راه برگشت ، از شیر برنج می خوردم و خیلی راضی بودم، درین بین احساس کردم یکم تاریک شده و باید چراغها رو روشن کنم ، داشتم کلیدهای برق رو فشار می دادم که از خواب بیدار شدم. (خیلی ممنون از تعبیرهایی که می کنید و وقتی که میذارید.)

پاسخ
لینک۸ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۳۷:۴۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما به موفقیت و جایگاه بالایی در زندگی تان می رسید و ارزش و پرستیژ شما بالاتر می رود ولی با کسانی تعامل می کنید که سنت گرا هستند و تفکرات مدرن را نمی پسندند. شما می خواهید از شما حمایت شود و حالت دفاعی به خودتان می گیرید. شما می دانید که در نهایت، کسی که باید حواسش به شما باشد؛ خودتان هستید و بس. اگر از حقوق خودتان دفاع نکنید، به شما توجهی نخواهد شد. اما شما می توانید امکانات مالی تان را تقویت کنید و امیدوارانه و با مثبت اندیشی به زندگی نگاه می کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۲۲:۱۶
b1

b1 : سلام وقت بخیر .
خواب دیدم در دل کوهستان ، در ارتفاع زیادی که هوا تقریبا برف میبارید در پای یک برجی شبیه برجهای نگهبانی زندان ها ولی بزرگ و مرتفع وایسادم .‌این برج بیشتر‌ شباهت به برجهای باستانی داشت و البته آجری بود و قسما سقف اون هم‌مسقف بود .من پایین وایساده بودم‌و کسی رو صدا میزدم‌از پایین .‌بعد از مدتی مردی که شبیه نگهبانی چیزی بود از بالا اومد پایین و وقتی از پله ها میحواست پایین بیاد اینور‌و اونور‌و یه نگاهی کرد و اومد پایین .‌بهش‌ با حرف و همچین اشاره دست گفتم‌میخوام‌برم‌اونجا ( نوک برج) . اون‌منو نگاه کرد و گفت نمیشه . من‌ناراحت و شاکی شدم ولی اون‌ از پله ها بالا رفت .‌یه‌نگاهی به من‌انداخت و دور و اطراف و‌پرده رو کنار زد و‌رفت داخل . هوا هم برفی بود و برف میبارید . بطوری که‌مرده قرمز وقتی نگهبان اومد با تکون دادنش رنگ‌قرمزش مشخص شد و وقتق داشت میرفت‌دوباره تکونش داد رنگ‌قرمزش مشخص شده

پاسخ
لینک۲۲ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۰۰:۲۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما با چالشی در زندگی تان مواجه هستید و می خواهید که رکود و سردی را در زندگی تان از بین ببرید و در زندگی تان بالا رفته و پیشرفت کنید. دوست دارید که درک بهتر و درست تری نسبت به موقعیتی که در آن قرار گرفته اید داشته باشید. اما خطری در این راهی که به پیش گرفته اید وجود دارد و شما باید خیلی مراقب باشید. در نهایت هم اینکه امکان پیشرفت در اینکار برایتان وجود ندارد. ( که اگر هم داشت بسیار خطرناک بود) به نفعتان است که از آن منصرف شوید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۲ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۵:۵۳
Vahideh

Vahideh : سلام گل‌بانو
پریشب میدیدم بابرادرم درازکشیدیم.مادرم اومدچیزی گفت،پدرم رفت آشپزخونه انجامش بده.خنده‌م گرفت وزدم به پهلوی برادرم باشوخی،اونم خنده‌ش گرفت.(همه سفیدپوش)بعد فضای بیرون یه عمارت قدیمی اروپایی رو میدیدم در زمان قدیم!زمین چمن و ساختمونی شبیه قلعهء بزرگ دور تا دورش!میدونستم برادری با لباس فلزیه سربازای قدیمی داخله.بیرون نزدیک رودخونه منوچهر هادی(کارگردان)بود.انگارقبلا وضع خوبی نداشت ولی اوضاعش خوب شده بود و لباس‌هایی با پارچه‌های گرون،نو و رنگی تنش بود(سبک قدیمی)و با حالت ناراحتی به مردی که کنارش بودهمچین جمله‌ای گفت:درسته من یه زندگی رو با٢بچه پشت سرگذاشتم،اما میشدقبولم کنه!(یعنی دختری که دوستش داشت،خواهر پسری که داخل قلعه بود)مرد جوان کنارش هم یکی ازخواستگارای اون دختربود!بعد میدیدم خانوادگی داخل همون قلعه هستیم،باسقف بلندو دیوارای سنگی.پدرم اومد.یه چیز لوله‌ای دستش بود.بعد دیدم اون چیز رفت کنار دیوار و یه عصا داده شد دست پدرم و تکیهء پدرم رفت روی اون.گفتم چرا اینو برداشتی؟!باخودم فکرکردم حالا چیکار کنم؟بعد میدیدم تو خونه قبلی‌مون هستیم.من تو آشپرخونه داشتم چیزی میشستم!(لباس خیلی سفیدی تنم بود که پشتش از زیربغل تا یقه توری بود)مادرشوهرسابق اومده بودخونه‌مون برای صحبت!مادرم هم پذیراش بود و داشت هدایتش می‌کرد بشینه!(هر٢بامانتو سفید)میدونستم مادرشوهرم خونه‌ای که قرار بود بنامم بزنه رو زده بود بنامم!!مادرم هم پذیرفته بود!!!!تو ذهنم سوال شده بود الان که دیگه خیلی تو فراموش کردن علی پیشرفت کردم و به خودم اومدم که مرد طلاق گرفته با دو تا بچه مناسبم نیست(و میتونم کیسی مجردی رو قبول کنم)مامان چرا این کارو کرده؟!چرا الان پذیرفته؟؟؟(گویا زمان گذشته بود)

پاسخ
لینک۱۸ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۴:۰۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. شما موقعیت خوبی در زندگی تان بدست خواهید آورد و شرایط خوبی خواهید داشت که شما را از دیگران متمایز می کند. رفاه و آرامش و امنیت خواهید داشت. شما تمایل دارید که نظراتتان را بیشتر ابراز کنید و آزادی بیشتری داشته باشید ولی در عین حال به افکار قدیمی و اصیل خودتان هم پایبند هستید. پدرتان از حمایت کافی در زندگی اش برخوردار خواهد بود و شما درک بالایی نسبت به کسانی که از سختی بیرون آمده اند و آرمانهای بالایی برای خودشان دارند، رسیده اید چون تجارب شما بینش شما را قویتر کرده است. حالا شما رفتاری با کرامت و با پرستیژ بیشتر از خودتان ارائه خواهید کرد. امروزه ای بودن شما به معنای بی قید و بندی و بی اصالت رفتار کردن نیست. شما در ابراز نظراتتان هم صریح و صادق خواهید بود. مادر شوهر شما به شما فکر می کند و می داند که هیچ کسی در زندگی همسرتان نخواهد توانست مانند شما، فکر او را مشغول کند و او تمام مدت نشسته به بدبختی خودش فکر می کند. مادرتان در این بیان مادر شوهرتان با او موافق است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۲۵:۵۰
Mohammad

Mohammad : باسلام واحترام خدمت معبر مهربان ومحترم
چندوقت پیش خواب دیدم روی حصار(دیوار) قلعه ای مانند دیوار چین ایستادم وبه بیرون قلعه نگاه میکردم زمین خیس از اب باران هوا گرگ ومیش ونوری از میان ابرها به دشت بزرگ قلعه می تابید البته کم سو ی اقایی نمیدونم کی بود اونم رو دیوار مشغول ساختن مثل اتاق نگهبانی گرد بود که با سیمان وبلوک میساخت منم بلوک به دستش میدادم همش به دور دست نگاه میکردم با سپاس فراوان جهت تعبیر خواب

پاسخ
لینک۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۵۲:۳۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خوش آمدید. احترام متقابل. شما بر موانع و مشکلاتتان غلبه می کنید و به موفقیت زیادی می رسید. از افسردگی بیرون می آیید و حس بالا بودن و امنیت می کنید و خودتان را در موقعیت دفاعی قرار می دهید. دید بهتر و وسیعتری نسبت به زندگی پیدا خواهید کرد و سعی می کنید محتاط باشید و منطقی و درست فکر کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۲۸:۳۰
ارام

ارام : فراموش كردم خدمتتون عرض كنم كه گويي من به راه دور مسافرت يا حتا انگار در زمان سفر كرده بودم. و قبل از رسيدن به قلعه ها سوار قطار بودم، وقتي قطار به ايستگاه رسيد (قبل از رسيدن به دو قلعه و شهر باستاني) ، ورودي شهر يك پاساژ بزرگ و مدرن و رنگارنگ بود. من داخل قطار ايستاده بودم و از پنجره هاي قطار بيرون رو ميديم. ريل قطار از وسط پاساژ رد ميشد

پاسخ
لینک۷ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۷:۱۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : این قسمت فقط شرایط اقتصادی و امکانات رفاهی را نشان می دهد و اینکه باعث می شود تا شما حس آرامش و اعتماد قبل از وقوع حوادث را داشته باشید.

پاسخ
لینک۷ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۵:۱۳
ارام

ارام : درود بر شما بانوي بزرگوار.
ديشب خواب ديدم دو قلعه سنگي بسيار بلند به صورت دو ديوار صاف روبروي هم قرار دارند. من در تراس بزرگ قلعه سمت چپ دراز كشيده بودم، تراس از نظر ارتفاعي وسط قلعه و نزديك به بام بود. ناگهان سنگي يك سومِ اندازه يك اجر از بالا كنده و به سمت من پرتاب شد. جاخالي دادم، اما تكرار شد. فكركردم زلزله اومده و ازجام پا شدم. چون چندتكه سنگ ريز دقيقا از همون قسمت ديوار قلعه پرتاب شدن و بازهم يك سنگ درسته كوچكتر از اجر. اما هيچكدوم به من نخورد، به قلعه روبرو رفتم.
٣تا عروس خوشگل ارايش شده رو ديدم كه در خواب همشون رو ميشناختم، اما الان فقط يكيشون رو يادم مياد كه زندايي ام بود، چهرش هم اصلا شبيه زن داييم نبود اما در خواب ميدونستم كه اونه. شايد به بام قلعه سمت راست رفتم ، شايدم از پنجره طبقات بالايي نگاه ميكردم و ديدم جمعيت زيادي (تمام پرسنل و خدمه قلعه روبرو) پشت بام هستن و دارن به پايين سنگ پرتاب ميكنند. فهميدم اونا بودن كه قصد جون من رو داشتند واز بالا سنگ مينداختن به طرفم. فرار كردم، يكي از خدمتكارا كه زن چاق و گنده اي بود و قيافه خيلي جدي و بدخلاقي داشت منو گرفت. زدمش و در رفتم. خيلي استرس داشتم كه سريعتر از قلعه خارج شم. انگار اخر شب موفق شدم. چدتا از اشنايانم هم با من داخل قلعه بودن و من نگرانشون. البته فقط در خواب اشنا بودن

خيلي ممنون كه بابت تعبير خوابها وقت و انرژي ميذاريد

پاسخ
لینک۷ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۸:۰۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام دوست عزیز. شما به ثروت و موقعیت رفاهی بسیار بزرگی دست پیدا می کنید ولی از جانب کسانی که از لحاظ اجتماعی نسبت به شما در موقعیت بالاتری قرار دارند، با دشمنی مواجه خواهید شد و به شما تهمت و دروغی را می بندند. 3 نفر از آشنایان شما به مشکلات بزرگی دچار می شوند که بسیار ناراحت خواهند شد و شما با دید وسیعی که دارید و درک بالایتان، متوجه خواهید شد که کسانی که دم از دوستی با شما و خدمت به شما را می زنند، همان کسانی هستند که به شما تهمت و افترا می بندند اما شما در مقابل مکر دنیا مقاومت کرده و خود را از تهمت ها پاک و دور می کنید. دوران سختی را پشت سر می گذارید و متوجه می شوید که فقط صرفا داشتن ثروت برای رفاه کافی نیست بلکه امنیت واقعی وجود عشق بین دوستان است و عشق را هم نمی توان با پول خرید. تشکر از همرهیتون.

پاسخ
لینک۷ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۲:۴۵

ميترا : سلام خانومه هراتى عزيزم! چشم من به گفته هاى شما عمل خواهم كرد و باز هم مثله هميشه صبورى پيشه ميكنم! و خودمو به همون خداونده بزرگ كه خودشو در اين يكسال سه مرتبه از طريقه فرشته هاش بهم نشون داد ميسپارم!! قبلا همينطورى باور داشتم كه خداوند وجودداره و يك باوره سطحى در مورده خدا داشتم!! اما حالا مطمعنم كه خداهست و خداهست و خداهست و شاهده همه چيزه !!! از اعماقه وجودم ازتون تشكر ميكنم و اميدوارم كه در زندگيتون هميشه موفق باشيد! هيچوقت فراموشتون نميكنم ! چون معتقدم كه باز هم خداوند شمارو همچون فرشته اى ، براى اروم كردنه من بهم نشون داد!دوستتون دارم

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۱:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. خیلی بزرگوارید. مرسی از محبت و دعاهاتون. من فقط یه وسیله هستم. موفق باشید.

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۸:۴۴

: موقعى كه داشتم پيامتونو ميخوندم اشك از چشمام سرازير شد و حس كردم شما تنها كسى هستيد كه منو ميفهميديد! من معصوميتم رو ميخوام و دلم ميخواد بدستش بيارم امانميدونم چجورى؟ شوهرم خودبخود هميشه ادمه نااروم و شكاكى بود و من بيست سال با اخلاقه فوق العاده بدش وبددهنياش ساختم اما الان عابرومو برده ! نميخوام زندگيم بپاشه! اما با صداى زنگوله اى كه تقريبا پارسال ساعته چهار صبح از پشته پنجره بسته و در هواى طوفانى كه تقريبا از محالاته كه صدا ردو بدل بشه چون دو جداره هست ، به گوشم رسيد فهميدم كه خداوند برام پيغام داره!! و بعد از اون صداى زنگوله كه در بيدارى شنيدمش زندگيم به كلى عوض شد

پاسخ
لینک۱۵ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۳۰:۳۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : میترا جان شما باید از هیچ چیزی نترسید و نگران هیچ چیزی نباشید زیرا دست خداوند بالای همه دست هاست. اگر حتی با توجه به تمام مهربانیهای شما و تحمل و صبوری، خدای نکرده باز اخلاق شوهرتان خوب نشد و حتی خواست جدا شوید، باز هم بدانید عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. شکاک بودن یک مریضی است و با بحث حل و فصل نمی شود. عشق خدا را در دل داشته باشید خودش مشکلات شما را حل می کند و به او شک نکنید. روی خواسته های خود اصرار نکنید و در دعاهایتان همیشه از خداوند بخواهید تا همان پیش بیاید که او می خواهد. خیر پیش.

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۱:۰۵

ميترا : باز هم سلام خدمته شما خانومه هراتى عزيزم, به خداوندى خدا هم اكنون كه مطالبتونو خوندم احساسه عجيبى بهتون پيدا كردم فكر ميكنم كه سالهاست ميشناسمتون، شما خيلى مهربون هستيد و حس ميكنم كه دركم كرديد و متوجه شديد كه تهمته فاحشه خوردن از درده فرزند و يا خانواده از دست دادن بدتره! در اين يكساله به خدا خيلى نزديكتر شدم و خداى بزرگ سعى ميكنه از طريقه خواب هشيارم كنه ولى بعضى وقتا تعبيرشو نميفهمم!! خيلى دوستتون دارم و بازهم ممنونم كه جوابمو داديد!! ايكاش ميتونستم بيشتر باهاتون ارتباط داشته باشم

پاسخ
لینک۱۵ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۴۹:۴۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام میترای عزیزم. ممنونم از محبتتون. من همیشه اینجا در خدمت شما هستم به یاری خدا. در نظر داشته باشید که من فقط یک وسیله هستم و کاری از دستم بر نمی آید جز آنچه که خدا بخواهد. پس در زندگی به عشق خدا و با تکیه بر او با آرامش و متانت و خانمی خود، به مشکلات غلبه کنید و جواب بدی را با بدی ندهید. آتش را با آب خاموش می کنند نه با آتش. خیر پیش و التماس دعا.

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۵:۲۲
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.