یوتاب گلچینی از بهترین ها

حکایت کوتاه شکارچی ناشی

روزی شکارچی از جنگل رد می شد، شیر درنده ای را دید که برای شغالی خط و نشان می کشد. شغال به لانه اش رفت ولی شیر همچنان به نعره هایش ادامه داد و شغال را به مبارزه دعوت کرد. شکارچی مشغول تماشای آنان بود که کلاغی از او پرسید چه چیز باعث تعجب تو شده است؟

شکارچی گفت: به خط و نشانهای شیر فکر می کنم ،شغال هم بی توجه به لانه اش رفته بیرون نمی آید!
کلاغ گفت : شکارچی نادان آنها تو را سرگرم کرده اند تا روباه بتواند غذای تو را بخورد! مرد دید روباه غذایش را خورده!
از کلاغ پرسید روباه غذایم را خورد اما چه چیزی نصیب شیر و شغال می شود؟
کلاغ چنین توضیح داد : روباه گرسنه و ضعیف بود توان حمله نداشت ، غذایت را خورد و قوت گرفت، شیرهم بدنش خسته و کوفته بود خودش را گرم کرد تا برای حمله آماده باشد و شغال هم خسته بود رفت خانه تا نیرویی تازه کند تا وقتی نزدیک تر رفتی هرسه به تو حمله کنند و تو را بخورند!؟
شکارچی پرسید: از اطلاعاتی که به من دادی چه چیزی عاید تو می شود؟
کلاغ گفت: آنها کیسه زر تو را به من وعده داده بودند تا تو را سرگرم کنم.

نتیجه حکایت

ممکن است افرادی با رفتار نمایشی شما را سرگرم خود سازند تا در زمان مناسب ضربه ای به شما وارد کنند! پس بهتر است با هوشیاری در مقابل رفتارهای نمایشی بعضی از آنها فریب نخوریم.