یوتاب گلچینی از بهترین ها

بسته شکلات

در دوران دومین جنگ چچن، ارتش روسیه گرزونی مرکز چچن را به تصرف در آورد. افراد مسلح ضد دولتی چچن در هر گوشه و کنار به سربازان روسیه حمله می کردند، نبرد بسیار شدید بود تا اینکه تمامی ساختمان ها منهدم گردید.

یک ستوان دوم روس در یک تماس تلفنی با همسرش مطلع شد که به تازگی پدر شده است. هنگامی که از کنار یک ساختمان عبور می کرد، صدای گریه دخترکی را شنید و در اندیشه دختر خود بود که هنوز موفق به دیدارش نشده بود. گرچه وی می دانست در مقابل هر ساختمان و هر شهروند چچنی خطرهایی وجود دارد، اما باز هم به سربازان زیر دست خود فرمان داد که جلوتر نروند و دخترک را نترسانند.

او شخصاً به سوی صدا رفت. دخترک حدود شش سال داشت. معلوم بود که والدینش را در جریان بمباران ارتش روسیه از دست داده است و هراس از چهره و چشمانش هویدا بود.
ستوان دوم روس یک بسته شکلات از جیب بیرون آورد، بسته شکلات را هنگام جستجوی افراد مسلح چچن در فروشگاهی که ویران شده بود، پیدا کرده بود. این افسر روس قصد داشت این بسته شکلات را برای همسر و دخترش سوغات ببرد. اما متوجه شد که دخترک اکنون بیش از هر کسی به این سوغات نیاز دارد.

ستوان دوم لبخند زده و شکلات را به دست دختر داد و با محبت نامش را سوأل کرد.
دختر از جنگ خونبار هراسیده بود و بر اثر بیم و هراس به ستوان دوم چشم دوخته بود و سپس با عجله به گوشه ای خزید. ستوان دوم با لبخند جلو آمد و چهره دوست داشتنی دخترک را نوازش کرد.
او می خواست که بسته شکلات را به دختر داده و آنجا را ترک کند؛ اما دخترک ناگهان از کیف مدرسه اش یک طپانچه بیرون آورده و ماهرانه و در عین ناباوری افسر روس را هدف قرارداده و ماشه را کشید.

مردم هنگامی که اشیای برجای مانده از این ستوان دوم را بررسی می کردند، دو خاطره فراموش نشدنی را در ذهن داشتند:
اول اینکه در چهره این افسر کماکان تبسم پدرانه دیده می شد.
دوم اینکه بسته شکلات هنوز در دستش بود. شاید او قبل از مرگش دخترک چچنی را دختر خود می پنداشت.
عشق پدرانه پنهان شده در اعماق جان و دل او موجب شده است که وی جنگ و خاطرات آن را برای لحظه ای فراموش کند.

7 دیدگاه

امیر مهدی بندگان : چه جالب بودش اگر دست بچه ها از این تفنگ است دسته بزرگ ها ار پی چی است

پاسخ
لینک۱۰ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۵۷:۱۷

سنا : واقعا نمی دونم چی بگم ای خدا

پاسخ
لینک۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۱۱:۱۴

: این داستان بسیار زیبا واقعیت داره من این داستان رو از پدر بزرگم و پدربزرگم هم از پدرش شنیده بود تحقیق کردم و دیدم این داستان در یکی از معروف ترین و قدیمی ترین کتاب بار مانده از چچنی ها نوشته شده

پاسخ
لینک۲۹ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۴۰:۱۵

Mobi : آخی دلم برا ستوانه سوخت

پاسخ
لینک۹ دی ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۳۳:۴۴

ناصر : سلام. از جمهوری های شوروی سابق روسیه فعلی

پاسخ
لینک۲۳ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۸:۵۳

رها : یک سوال چچن کجاست؟منظور چین است؟ چند بار نوشتید چچن

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۰:۲۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. چچن از جمهوری های خودمختار روسیه سابق است و ربطی به چین ندارد.

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۵۰:۲۶

پارمیدا : فقط قیافم اینه :|

پاسخ
لینک۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۳:۰۲:۱۰