یوتاب گلچینی از بهترین ها

جریان خون

معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود؛ گفت: بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود.
بچه‌ها گفتند: بله
معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟
یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.

4 دیدگاه

یسنا : داستان تخیلی خون

پاسخ
لینک۲۹ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۱۶:۱۹

دل آرام : خیلی عالیه ❤️

پاسخ
لینک۱۴ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۱۴:۳۱

Fatima : منظورش این بود که معلمه مغزش خالیه که خون توش جمع میشه و یه جورایی توهین حساب میشه

پاسخ
لینک۲۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۵۹:۵۶

پارمیدا : هاهاهاهاها ترکیدم از خنده

پاسخ
لینک۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۰۰:۴۸