یوتاب گلچینی از بهترین ها

سه پیرمرد

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.
آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟
زن گفت: نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.
آنها گفتند: پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمایید داخل.
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.
آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم.
زن با تعجب پرسید: چرا؟
یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است.
و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم؟

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.
شوهر گفت: چه خوب، ثروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!
ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند.
زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟
پیرمردها با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست.

2 دیدگاه

حسین : خیلی خوب بود

پاسخ
لینک۱۰ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۳۲:۱۱

علیرضا : این متن هیچ آرایه ادبی داره؟ اگه داره میشه بگین چیه؟

پاسخ
لینک۳۱ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۰۱:۵۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام دوست عزیز. رشته تحصیلی من ادبیات نیست. این سایت هم سایت تخصصی ادبیات نیست و در این قسمت فقط داستان های کوتاه برای سرگرمی کاربران محترم قرار داده شده است. متاسفم که در این زمینه نمی توانم به شما کمکی بکنم.

پاسخ
لینک۳۱ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۳۲:۰۳