یوتاب گلچینی از بهترین ها

متکبر

پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد، او پس از اینکه جواب تلفن را داد. بلافاصله لباس هایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود.

به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟
مگر نمی دانی زندگی پسر من در خطر است، مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.
پدر با عصبانیت گفت: آرام باشم؟
اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده می گویم« از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم».
شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است، پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا.
پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.

عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد: خدا را شکر! سر شما نجات پیدا کرد. بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالی که بیمارستان را ترک می کرد، گفت: اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.

پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: چرا او این قدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار در حالی که اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد. با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.

نکته!

بزرگترین خطایی که خصوصا در عصبانیت می توانیم مرتکب شویم، پیش قضاوتی در مورد کسانی است که اصلا از شرایط روحی و زندگی آنان هیچ اطلاع درستی نداریم.

5 دیدگاه

پریا : این یه داستان بود زندگی واقعی همچنین چیزی پیش نمیاد اگه بیاد هم خیلی کمه

پاسخ
لینک۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۳۸:۴۰

معصومه طیاری : تشکر

پاسخ
لینک۱ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۰۱:۵۲:۲۴

الهام : بسیار زیبا بود

پاسخ
لینک۱۴ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۴۰:۲۹

sani : وای عالیییییییییییییییییی بود ممنون از سایت خوبتون

پاسخ
لینک۳ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۵۳:۳۳

مونس : عاااااااااااااااااااااااالی. بهترین داستان کوتاهی بود که تو اینترنت خوندم. بسیار خرسندم از این سایت که این مطالب زیبا را برای ما می گذارد. به امید اینکه روزی این سایت به شهرت جهانی برسد.

پاسخ
لینک۱۷ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۲۵:۵۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : تشکر.

پاسخ
لینک۱۷ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۲:۲۶