یوتاب گلچینی از بهترین ها

یک روز

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید كه هیچ زندگی نكرده است.
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سكوت كرد.
آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سكوت كرد.
كفر گفت و سجاده دور انداخت،. خدا سكوت كرد.
دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد.

خدا سكوتش را شكست و گفت: عزیزم، اما یك روز دیگر هم رفت.
تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یك روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یك روز را زندگی كن.
لابه لای هق هقش گفت: اما با یك روز چه كار می توان كرد؟

خدا گفت: آن كس كه لذت یك روز زیستن را تجربه كند، گویی هزار سال زیسته است و آن كه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به كارش نمی آید. آنگاه سهم یك روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی كن.

او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می درخشید. اما می ترسید حركت كند. می ترسید راه برود. می ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد.
بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف كنم.
آن وقت شروع به دویدن كرد. زندگی را به سر و رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید. چنان به وجد آمد كه دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می تواند پا روی خورشید بگذارد. می تواند ..

.

او در آن یك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمینی را مالك نشد، مقامی را به دست نیاورد، امادر همان یك روز دست بر پوست درختی كشید، روی چمن خوابید، كفشدوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی كه او را نمی شناختند سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد.
او در همان یك روز آشتی كرد و خندید و سبك شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان یك روز زندگی كرد، اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت. كسی كه هزار سال زیسته بود.

3 دیدگاه

زری : خیلی زیبا بود

پاسخ
لینک۲۲ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۲۳:۴۲:۰۰

پارمیدا : اون کی بود که مرد؟

پاسخ
لینک۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۵۹:۰۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : کسی که تمام عمرش ناامید بود.

پاسخ
لینک۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۳۵:۴۳

فاطمه : اسم نویسنده؟

پاسخ
لینک۲۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۲۴:۴۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : داستان در نت بود اسم نویسنده را نمی دانم

پاسخ
لینک۲۲ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۰:۴۵