یوتاب گلچینی از بهترین ها

لقمان را حکمت آموختن

ریشه ضرب المثل لقمان را حکمت آموختن

مردی به اسم لقمان، در زمان حضرت داوود (ع) در کشور سودان زندگی می‌کرد. وی بسیار باهوش و زرنگ بود و در همان دوران جوانی به‌عنوان خدمتکار در خانه‌ی یکی از افراد قوم بنی‌اسراییل کار می‌کرد. ارباب لقمان اخلاق بسیار بدی داشت و با لقمان بدرفتاری می‌کرد. اما لقمان در برابر تندخویی‌هایش سکوت می‌کرد و چیزی نمی‌گفت. او خوب می‌دانست با مشکلات زندگی چگونه روبه‌رو شود و صبر و شکیبایی را از همان سن جوانی سرلوحه‌ی زندگی‌اش قرار داده بود.

یک روز ارباب لقمان، گوسفندی را قربانی کرد و به لقمان فرمان داد تا مهم‌ترین و بهترین عضوهای بدن آن گوسفند را برایش ببرد. لقمان حکیم زبان و دل گوسفند را در سینی گذاشت و به خدمت اربابش رفت و به او تحویل داد. روز دیگری مجددا صاحب لقمان گوسفند دیگری قربانی کرد و به لقمان دستور داد تا پست‌ترین و بدترین عضوهای گوسفند را برایش بیاورد. لقمان باز هم زبان و دل گوسفند را داخل سینی قرار داد و به نزد صاحبش رفت.

مرد تندخو از لقمان پرسید، چرا مجددا دل و زبان گوسفند را برای من آوردی؟ دلیلش را بگو. لقمان لبخندی زد و گفت: زمانی که از زبانت به خوبی استفاده کنی و حرف‌های زیبا بزنی و دلت صاف و روشن باشد، انسان عاقل این دو عضو را بهترین می‌خواند. اما اگر از دل و زبان به بدترین شکل استفاده شود مطمئنا بدترین اعضای بدن هستند.

صاحب لقمان از این هوش و زکاوت لقمان حکیم خوشش آمد و به او گفت تو آزاد هستی و هر کجا دلت می‌خواهد می‌توانی بروی. لقمان بسیار شادمان شد و از اربابش تشکر کرد و به شهر خود بازگشت.

یک شب لقمان مشغول راز و نیاز با خداوند بود. ناگهان فرشته‌ی وحی نازل شد و به او گفت: از نزد پروردگار برایت پیغامی دارم. تو باید بین حکمت و نبوت یکی را باید انتخاب کنی. لقمان به فکر فرو رفت و به فرشته‌ی وحی گفت: من توان و قدرت پیامبری در میان انسان‌ها را ندارم و نمی‌توانم نبوت را انتخاب کنم. در همان لحظه خداوند فرشته‌ای را نزد لقمان فرستاد و به او حکمت آموخت.

از آن شب به بعد لقمان به مردی حکیم و عادل تبدیل شد. چشم بصیرت پیدا کرد و تمام امور دنیا را می‌دید. وی در کمال دانایی صحبت می‌کرد و درهر کلام او حکمت، بزرگی وعظمت خداوند درونش واضح و روشن بود. بی‌منطق لب به سخن نمی‌گشود و به مردم پند می‌داد که در زندگی صبور و شکیبا باشند و به آنچه خداوند برایشان رقم می‌زند شاکر باشند.

در آن زمان چند تن از فرزندان لقمان از دنیا رفتند و او در مقابل مرگ آن‌ها بسیار مقاومت کرد تا مردم صبر و قدرت را درک کرده و به آن عمل کنند. لقمان اغلب اوقات در دل طبیعت به تفکر می‌پرداخت. لقمان به مردی بزرگ و والا در بین مردم تبدیل شد و پندها و سخنانش برای همه‌ی انسان‌ها لذت‌بخش و مفید بود. امروزه هم نصایح و سخنان لقمان برای مردم ثمربخش و باارزش است.

لقمان حکیم می‌فرمایند: بدی که مردم با تو کنند و نیکی که تو با مردم کنی فراموش باید کرد. خدا و مرگ را یاد باید داشت.
امروزه وقتی کسی بسیار عالم و آگاه باشد و دیگری در مقام نصیحت او برآید، می گویند لقمان را حکمت می آموزی؟!