یوتاب گلچینی از بهترین ها

اسم های عربی - حرف ل

نام های عربی حرف ل
دخترانه پسرانه

لطافت : (دخترانه) 1- لطیف بودن، نرمی؛ 2- طراوت و زیبایی؛ 3-(در قدیم) مهربانی، لطف، رأفت؛ 4- ظریف و حساس بودن؛ 5- (در قدیم) (به مجاز) نغزی و خوشایندی.

لطف الله : (پسرانه) 1- بخشش پروردگار؛ 2- (اَعلام) امیر [461-762 قمری] سربداری خراسان، که پس از کشته شدن حیدر سربداری بر تخت نشست، ولی او هم پس از یک سال و چند ماه کشته شد.

لطیف : (دخترانه) 1- نرم و خوشایند، ظریف و زیبا؛ 2- ملایم و خوش آهنگ؛ 3- (به مجاز) چابک و ماهر در نواختن؛ 4- حساس؛ 5- از نام‌ها و صفات خدا؛ 6- (در قدیم) خوشگوار؛ 7- (در قدیم) (به مجاز) معشوقِ ظریف و زیبا؛ 8- سنجیده و دقیق و بدیع؛ 9- نکته سنج؛ 10- (در حالت قیدی) (درقدیم) (به مجاز) با ظرافت و مهارت.

لطیفه : (دخترانه) (عربی، لطیفة) 1- (به مجاز) حکایت یا عبارت کوتاه و خنده آور که برای شادی و خنداندن دیگران گفته می شود؛ 2- (به مجاز) نوعی شیرینی نرم و لطیف که خمیر آن را از شکر و کره یا روغن، آب و تخم مرغ تهیه می کنند و در وسط آن هم خامه می ریزند؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) سخن کوتاه حاوی نکته ای بدیع، نکته ی سنجیده و جالب؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) امر بسیار دقیق و ظریف که قابل درک است ولی قابل تعریف نیست؛ 5- (به مجاز) (در فلسفه ی قدیم) چیز غیر مادی چنان که روح؛ 6- (در قدیم) لطف، رحمت؛ 7- (در قدیم) (به مجاز) زبده، برگزیده؛ 8- (در فلسفه ی قدیم) لطیف.

لعبا : (دخترانه) (مؤنث اَلْعَب)، زیباترین.

لعبت : (دخترانه) 1- زن زیبا روی و خوش اندام؛ 2- (در قدیم) هر چیز بسیار جالب و شگفت انگیز؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) بت و صنم؛ 4- (در قدیم)(به مجاز) هر یک از سنگ‌های گران بها یا هر کدام از احجار کریمه.

لعیا : (دخترانه) (معرب از عبری لیا = لیئه = خسته) 1- خسته؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت یعقوب (ع).

لقا : (دخترانه) 1- (در قدیم) دیدار، ملاقات، چهره‌، صورت؛ 2- (در تصوف) پیدا شدن استعدادی در دل سالک تا حق در آن ظاهر شود.

لقمان : (پسرانه) 1- (اَعلام) 1) سوره ی سی و یکم از قرآن کریم دارای سی و چهار آیه؛ 2) شخصی که در قرآن از او به صورت مردی فرزانه یاد شده که فرزند خود را به خداپرستی و رفتار خوب پند می‌دهد و در ادبیات دوره ی اسلامی شهرت یافته است.

لمیا : (دخترانه) (عربی، لمیاء) (مؤنث المی)، 1- زن گندمگون لب؛ 2- (اَعلام) نام یکی از زنان محدثه در اسلام.

لَنا : (دخترانه) نصیب و بهره.

لون : (پسرانه) (عربی، لَون) 1- (در قدیم) رنگ؛ 2- (به مجاز) نوع، گونه. [این واژه با نام لون/ leven/ (فِبوس لون) شیمیدان آمریکایی متولد روسیه (1869-1940 میلادی) که به خاطر پژوهش هایش درباره ی اسیدهای نوکلئیک و تشکیل نوکلئوتیدها معروف شده، هم نویسه می‌باشد].

لَیث : (پسرانه) 1- سخت، شدید؛ 2- شیر، اسد؛ 3- (به مجاز) دلیر و شجاع؛ 4- (اَعلام) 1) لَیث ابن بختری مرادی [قرن 2 هجری] از یاران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که کنیه او ابوبصیر بوده است؛ 2) چهارمین امیر [296-298 قمری] سلسله ی صفاریان. فارس را تصرف کرد ولی از سپاهیان خلیفه شکست خورد و اسیر شد و او را در بغداد کشتند.

لیلا : (دخترانه) (مؤنث الیل) 1- درازترین و تارترین شب [صفتی برای زنان به لحاظ گیسوان آنها]؛ 2- سرخوشی از می؛ 3- (اَعلام) دختر حطیم از زنان پیامبر اسلام.

لیلی: (عربی ـ فارسی) 1- منسوب به لیل، به معنی شبانه، شبانگاه، شبانگاهی.

لَیلیا : (دخترانه) 1- شب؛ 2- (در عربی) لیل؛ 3- [هزاورش LYLYA (در پهلوی) shap (شب)].

لیمعه : (دخترانه) (عربی، لَمیَعة) درخشان و روشن.

لَیِنا : (دخترانه) (مؤنث الین) 1- نرم تر؛ 2- (به مجاز) مهربان تر، خوشخوتر.