تعبیر خواب حصار
اگر کسی ببیند که وارد محوطه ای شده که دور آن حصار کشیده اند، از شر دشمنان محفوظ خواهد ماند. اما اگر ببیند که از حصار بیرون آمد یا کسی او را از حصار بیرون کرد، تعبیرش این است که دشمن بر او غالب خواهد شد. اگر خود از حصار بیرون آمد، دشمن او یک نفر است و به او پیروز می شود.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر کسی ببیند که در حصاری محکم بود و آن حصار ملک او بود، دلیل که از شر دشمنان ایمن شود. اگر ببیند از حصار بیرون آمد به خلاف این است. باروی شهر و آن چه نزدیک دروازه شهر است، تاویلش عیش و ایمنی است.
جابر مغربی می گوید: اگر کسی خود را درحصار ببیند نعمت و روزی بر وی فراخ گردد و دلیل بر خیر و صلاح دین است. اگر به خلاف این است، دلیل بر تباهی حال و بستگی کارهای او خواهد بود.
محمد ابن سیرین می گوید: باروی شهر و قلعه و ده، دلیل بر پادشاه یا بر والی نماید.
بعضی معبران می گویند: باروی شهر، دلیل بر پادشاه است و باروی ده، کدخدای ده است. اگر ببیند که باروی شهر قوی و بلند است، نشانه قوت و نیکی حال پادشاه است. اگر ببیند باروی شهر بیفتاد و خراب شد، پادشاه یا حاکم آنجا، نابود خواهد شد. اگر برخی از آن بیفتاد، دلیل بر نابودی وزیر اوست. اگر ببیند بارو را نو کردند، دلیل که پادشاه نو در آن شهر مقیم شود.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
گلی : سلام ۲۶ شوال ساعت ۳:۳۸ دیقه خواب دیدم خونه ما و خونه دایی ام اینا مستقیم به وسیله یه مسیر مستقم بهم وصل بود و این وصل بودن دیوارم داشت یعنی بیرون معلوم نبود بعد اونا مارو دعوت کردن خونشون رفتیم خواهرم گفت توام بیا و به نسیم تسلیت بگو انگار یکی از فامیلهای مادریش فوت کرده بود (کسی فوت نکرده )بعد خلاصه منم رفتم و نسیم از ما پذیرایی کردو منم تسلیت گفتم بهش بعد انگار دیگه بلند شدیم که بیاییم دایی ام سر راه بهمون شکلات داد گرفتیم و من به دایی ام گفتم ببین دایی ما مستقیمیم خونه هامون باهم و حصاریم(خونه هامون به وسیله دوتا دیوار حصار شده بود و از بیرون جدا بود )بعد دیگه شکلات رو باز کردم دیدم دوتا توش بود خوردم و اومدم سمت خونه خونواده ام هم اومدن بعد دم در یه چیزی بود مثه این آیفون تصویری ها که حالت میز مانند میزنن دم در خونه میزنن (ایفون رو میزنن رو یه میز سنگی پایه ام داره به زمین میچسبونن)بعد انگار سیمکارتهای من اونجا بود پروفایلمم تصویر گذاشته بودم (گل و اینا )گفتم بزار یه پیشینه یا چیزهایی از من داشته باشند بعد صحنه بعد انگار دوباره خونشون بود به زن دایی دست دادم سلام کردم گفت عه ما که تازه همو دیدیم بعد خندیدم گفتم عه درست میگی بعد تعریف میکرد که روده هاش پلاستیکی هست و جراحی کرده وقتی مینشست ناراحت میشد انگارروده های پلاستیکی اذیتش میکرد(ما نمیدونیم اینو اگه هم هست و واقعا مریضه و جراحی کرده )بعد میگه خوب دیگه چیکار میکنی میگم هیچی سلامتی خبری نیست بعد دخترش که هم سن من هست تو اتاق نشسته مجرده اونم بعد صحنه بعد یکی که الان یادم نیست میخواد تو محله بالا شهر داره خونه میسازه مامانم به شخصی که بین ماست نمیدونم کی بود گفت فلانی ساختمون رو ساخت گفت اگه بسازه منو معصومه میریم اونجا تو زیرزمینش خیاطی میکنیم (معصومه خیاطه قبلا هم تو یه زیر زمین خونشون خیاطی میکرد )بعد من با تعجب نگاه کردم واقعا مامانم میره تا اونجا مسیرش از ما دوره بعد صحنه بعد خواهرم با برادرم شوخی میکنه تنهایی دختر نیاری خونه بعد من میگم نه داداشم خوبه از این کارا نمیکنه بوسش میکنم (انگار پشت تلفن بود نمیدونم باهاش رابطه ام شکر آب شده در واقعیت)بعد دیگه از خواب پریدم(خانم هراتی در واقعیت دایی اینام بالاشهرن ما خونمون جنوب شهر ولی تو خوابم روبروی هم با یه مسافتی مستقیم روبروی هم خونه هامون بود و به وسیله دیوار جدا میشدیم از کوچه و خیابان دوطرفمون بیرون چیزی معلوم نبود خواب عجیبی بود ما زیاد رابطه نداریم باهم ولی خیلی بابامو دوست داره دایی ام(و مادربزرگم تعریفمو کرده پیششون گفته منو واسه پسرشون بگیرن زن دایی ام چن روز بعد این خواب تو یه مراسم ختم مادربزرگم بهم پیشنهاد کار تو شرکتشون رو داد که پسرش ریسشه) خانم هراتی عزیز ممکنه این خواب برعکس باشه؟ممنونم از تعابیرتون ؟؟؟؟؟؟؟
فریبا هراتی
: سلام. تعبیر خوابتان این است که شما و دایی تان از یک ریشه و اصالت برخوردار هستید و سعی می کنید که حریم خصوصی تان را از دیگران بپوشانید. نسیم رفتار اشتباهی داشته و متضرر شده است. شما از این موضوع با خبر خواهید شد. شما شاید بخواهید به نسیم کمک کرده و یا از او جانبداری کنید. دایی شما برای شما آرزوی خوشبختی و خوشی می کند و شما به دایی تان خواهید گفت که رازدار آنان هستید و در کارشان هم دخالت نمی کنید. شادی و شانس و آرامش بیشتری به زندگی تان راه می یابد. شما بینشی قوی پیدا می کنید و عزم و اراده تان هم برای اینکه بفهمید چه کسانی را به زندگی تان راه می دهید؛ قویتر می شود. شما ساده دلانه هر کسی را به زندگی تان راه نخواهید داد و اجازه نمی دهید که کسی از مهربانی شما سو استفاده کند. شما سعی می کنید که به ماجرای زندگی دایی تان، نسیم و مادرش بیشتر توجه کنید. زندایی شما به دروغ به شما می گوید ( یا به شما وانمود می کند) که خیلی با دل و جرات است ولی در واقعیت او نگران است و در پیچ و خمهای زندگی نمی تواند مقاوم باشد. زندایی شما دوست دارد که از زندگی شما بیشتر با خبر باشد. دختر او که مجرد است آرزو می کند که بتواند زندگی عالیتر و بهتری نسبت به امروزش داشته باشد و رشد و پیشرفت کند. خرد و عقلانیت شما ( یا مادرتان) می گوید که انسان نباید در تحقق اهدافش ناامید باشد و شما اگر ببینید که کسی به هدفش می رسد؛ انرژی و امید بیشتری پیدا می کنید که شما هم بروید دنبال خواسته های قلبی تان و آینده ی بهتری برای خودتان بسازید. البته وقتی که به این موضوع فکر می کنید؛ بعید به نظر می رسد که بتوانید رویاهای خیلی ایده آل گرایانه تان را محقق کنید. خواهر شما به این فکر می کند که برادرتان به جمع کردن مال و ثروت می پردازد ولی با شما چیزی در این زمینه مطرح نمی کند و یا مسائل احساسی خودش را با شما مطرح نمی کند. شما از برادرتان ناراحتید و می خواهید از او فاصله بگیرید. خیر خواب شما برعکس نیست . این ارتباطی که عرض کردم همان ریشه های فرهنگی شماست و اینکه خانه هایتان مقابل هم بوده یعنی از نظر اقتصادی و اخلاقی شما اختلافاتی با هم دارید ولی بعید نیست که آنها بخواهند که شما برای پسرشان کار کنید و یا با او ازدواج کنید. تشکر از همراهیتون
علی : روز گذشته به من خبردادند که قسمتی از فنس ورودی باغم را یک تراکتور خراب کرده است و اینکار فکرم را بسیار مشغول کرده بود و ضمنا هم در حال ساختن خانه ای در شهر هستم ؛ شب که خوابیدم در خواب دیدم همسایه های اطراف ساختمانی که می سازم آن ها هم درحال ساختن خانه هستند و قسمتی از زمین من را هم با کشیدن فنس برای خودشان تصاحب کرده اند و من با خودم می گفتم اگر من هم اطراف ساختمانم را فنس می کشیدم همسایه ها نمی توانستند به زمینم تجاوز کنند
فریبا هراتی
: سلام. دوست عزیز شما طبق قوانین سایت فقط مجاز به ثبت یک خواب در 24 ساعت هستید. قبلا یک خواب از شما ثبت شده و در نوبت برای پاسخگویی هستید و باید خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. ولی با توجه به اینکه فنس شما در بیداری خراب شده و در حال ساخت و ساز هم هستید خوابتان بازتاب افکار شما در بیداریست و تعبیر ندارد. بنابراین الزامی به ارسال مجدد آن نیست. تشکر از همراهیتون.
زهرااااا : سلام ...نمیدونستم خوابم کجا بنویسم ناچارا اینجا نوشتم ...
خواب دیدم توی ی محوطه هستم که انگار مدرسه بود.دور تا دور محوطه اتاقها یا کلاسها بودند ( شبیه مدرسه نبود ) اما یکی از همکاران قدیمی رو میدیدم که اونجاست و انگار تو کلاس بود .میخواستم از اون محوطه که نسبتا کوچک هم بود بیام بیرون .حس خوبی نداشتم .اما راه بیرون اومدن رو پیدا نمیکردم .از اون همکارم پرسیدم که از کجا باید بیرون برم اما اون بهم نگفت و گستاخانه جوابم کرد ...همین جور داشتم میگشتم که راه رو پیدا کنم ی دفعه ی دختر خانم که یادم نیست کی بود راه رو بهم نشون داد ..رفتم دیدم چند تا پله ست که باید از اونا پایین برم تا برسم بیرون..تعدا پله ها کم بو ...وقتی از روی پله ها راه میرفتم دیدم روی پله ها ی چیزای کمی نوشته شده که احتمالا قران بود من حس بدی بهم دست داد که مجبور بودم از روی اون نوشته ای مقدس رد شم ...ناراحت شدم..خلاصه رفتم بیرونو خیالم راحت شد و تو ی راهی سوار اتوبوس شدم که برم .اون همکارم هم اومد سوار اتوبوس شد و از من عذر خداهی کرد که راهو نشونم نداده بود ...تو اتوبوس ی وسیله ای میدیدم که طولش زیاد بود و شیشه ای بود و پر از شیر بود ...میدیدم که داخل او شیر تعداد زیادی نوزاد گذاشنه بودن ...میگفتن اینا تازه به دنیا اومدن و میخوان ببرن به خانواده هاشون تحویل بدن .....تشکررررر
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که تمایل ندارید که از دنیا درسهای بیشتری بگیرید. دلتان می خواهد شرایطتان عوض شود و تحول مثبتی در زندگی تان به وجود بیاید. شاید حتی گاهی حس می کنید که زندگی خوب نیست. از قید و بندها خسته شده اید و فکر می کنید که دوستتان یک دوست واقعی نیست که شما را راهنمایی کند. ولی دنیا همین است.... همیشه همه چیز بر وفق مراد پیش نمی رود. برای رهایی از اسارت دنیا، باید کلام خدا مبنی بر حفظ امید و تکیه بر خدای بزرگ را زیر پا بگذارید،!!! ( چون همیشه خدای مهربان می گوید که مومن از هیچ کس و هیچ چیز نمی ترسد چون می داند که عاقبت کارها بدست خداست). شما باید سعی کنید از گناهان دور باشید و مثل بچه های معصوم خودتان را به دست عشق الهی بسپارید. تشکر از همراهیتون.