کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب آزادی

اگر کسی خواب ببیند از بند آزاد شده است، اگر زندانی است ، به زودی آزاد خواهد شد و اگر آزاد است، از غم و اندوه رهایی خواهد یافت.دیدن آزاد شدن در خواب به معنای رهایی از الگوهای اخلاقی یا مفاهیمی که برای خودمان ساخته‌ایم. تنش‌ها و اضطراب‌هایی که باعث اسیر شدن ما شده‌اند و در پی خلاص شدن از آن‌ها هستیم در رویا به صورت آزاد شدن نمایان می‌شود.

تعبیر خواب آزاد شدن
حضرت دانيال عليه‌السلام گويد: اگر كسى بيند كه آزاد شد، يا كسى او را آزاد كرد، دليل کند كه اگر بيمار بود، شفا يابد. اگر وام‌دار بود، وامش گذارده شود. اگر حج نكرده باشد، بگذارد.

اگر بنده بود، آزاد شود اگر چه خود بندگی در حال حاضر مصداق ندارد ولی به هر صورت به عنوان بر طرف شدن یک ناراحتی می‌تواند تعبیر شود. اگر گناهکار است توبه‌اش پذیرفته می‌شود. اگر به غمی گرفتار است و یا غمگین است موجبات رهائی از غم برایش فراهم می‌گردد. اگر زندانی است به آزادی دست خواهد یافت.

تعبیر خواب آزاد شدن از زندان
آنلی بیتون می‌گوید: اگر در خواب دیدید از زندان آزاد شده‌‏اید بدانید که غم و اندوه فراوانى در انتظار شما است.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

11 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

کوروش ایرانشاهی

کوروش ایرانشاهی : سلام با سپاس
دیشب در خواب دیدم در یک خانه بزرگ و زیبا شبیه خانه پدر بزرگم ، همه فامیل دور هم جمع شده بودن و فضای آرام و شاد و خوبی بر خانه حاکم بود که به محض ورود به این خانه همه اعضای خانواده و فامیل من را سورپرایز کردن و گفتند داماد ما که خیلی او را دوست دارم و اخیرا بخاطر ورشکستگی شرکتش در زندان است ، آزاد شده و او را به من نشان دادن که بروی مبلمان راحتی خانه شاد و سرحال نشسته بود البته کمی هم لاغر شده بود و به محض اینکه همدیگر را دیدیم همو در آغوش گرفتیم و اشک شوق ریختیم و من سرم را روی شانه ایشان گذاشتم و اشک شوق ریختیم

پاسخ
لینک۲۳ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۳۷:۲۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. او باید تغییرات اصلی را در زندگی اش ایجاد کند چون به زودی بر موانع و مشکلاتش غلبه خواهد کرد و انشالله آزاد خواهد شد. فکرتان راحت می شود و روحیه تان خوب شده به آرمانها و اهدافتان می رسید. شما بسیار خوشحال می شوید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۳ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۵۵:۳۱
Lale

Lale : سلام خانم هراتی وقتتون بخیر
من دیشب خیلی خواب طولانی دیدم که اول هاش یادم نمونده ولی آزادی ‌‌و زندان بود.اواسط خوابم به ابن صورت بود که وارد یک جایی شبیه سیاه چال شدم که خیلی تاریک و زیر زمین بود . اونجا زندان بود . یک‌خانمی که من نمیشناختم و کنار خواهرم نشسته بود(مثل اینکه دوست خواهرم باشه ولی خواهرم زندانی نبود اونجا به نظرم ) به من یک دسته پول تراول تا زده شده داد و‌گفت برام پارچه بخرید و ببرید پیش نگهبان تا امروز آزاد بشم .این دسته پول رو‌گرفتم و به بازار طلاروشی رفتم.(در واقعیت آقایی هست در بازار که من ازایشون در نگاه اول خوشم اومد ولی همون یکی دو روز اول متوجه شدم متاهل هستن و تصمیم گرفتم که فقط در صورت ضرورت برم مغازشون و زیاد نرم به خاطر حسی که دارم)
به مغازه همسایه این اقا رفتم که ایشون رو نبیم اما دیدم و انگار دیوار بین مغازه ها برداشته شده بوده با هم احوالپرسی کردیم . گفتم واسه زندانی پارچه میخوام ببرم پیش خانم قضاوتی .بک پارچه زیبا واسم تا زدن و پولم رو‌گرفتن .و به من گفتن ازین به بعد در هر زمینه ای کار داشتم به خودشون بگم.خیلی سریع برگشتم و به ساعت نگاه کردم نیم ساعت تا پایان وقت اداری مونده بود.خانم نگهبان اول ناراحت شد و قبول نکرد اما بعد پارچه رو برد پیش همکاراش و قبول کرد .همه مردم اونجا دوریک چاله بزرگ پر آب کثیف نشسته بودن و فکر کنم پاهاشون بسته بود و تو اون آب . من خیلی خوشحال بودم که من اینطور نیستم که ناگهان اقای کنار دستم نشسته بود منو هل داد و تو آب افتادم . و همه مردم اونجا ناراحت شدن.ولی وقتی از آب بیرون اومدم با پسر خواهرم دعواکردم و گفتم اون منو انداخته تو آب .ضمنا اون خانم مثل اینکه به خواهرم طلا داده بود و در قبالش پولی که به من داده بود رو از اون گرفته بود.ساعتهای ۶ بیدار شدم.
ممنونم ببخشید که خیلی طولانی شد .

پاسخ
لینک۱۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۵۵:۱۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما به انجام کاری وادار می شوید که در آن برای شما سودی نیست و می خواهند شما را به انجام گناه وادار کنند. اما به شما گفته شده که اگر کسی به سختی و عذاب خداوند دچار شود، حاضر است هر چه که دارد را از دست بدهد ولی فقط ازاد باشد و یک روز هم سختی ها را تجربه نکند. شما شاید بتوانید خیلی راحت با استفاده از موقعیتی که دارید دست به انجام گناه بزنید ولی اینکار را نمی کنید. اینکه مغازه ی همسایه این آقا با او دیواری نداشته یعنی آنها همه چیز را برای هم تعریف می کنند و با هم صمیمی هستند و شما سعی می کنید که بسیار عاقلانه و سیاستمدارانه رفتار کنید و هرگز به فکرتان اشتباه را راه ندهید. پاکی خودتان را حفظ می کنید و نسبت به آین آقا بی تفاوتی نشان می دهید. آدمهای بد از خدایشان است که شما هم اشتباه کنید و شما باید مراقب باشید که به خاطر خواهرتان هم که شده تحت هیچ شرایطی اشتباه نکنید ( نقش او در خوابتان فقط این است که شما به خاطر او ممکن است کاری کنید که به ضررتان باشد). تشکر از همارهیتون.

پاسخ
لینک۱۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۲۰:۳۸
مرجان

مرجان : با سلام‌. خواب دیدم دارم میرم کربلا و فقط سه تا چهارنفر مرد بودند که یکی از انها پسر همسایمون بود و من فقط زن بودم بعد یک جایی که تالار مانند بودند با چند ستون بزرگ که دیدم سربازهای عراقی دادن پایین انجا را می گردند و من پشت ستون قایم شدم که یکی از انها من را دید و امد بالا و من از ترس چشمام رو بستم و بعد که باز کردم دیدم نیست طرف راستم که نگاه کردم دیدم نشسته کنار پسر همسایمون و صحبت میکنند و معلوم بود خوب است و قرار نیست اذیتمون کند. از طرفی از اینکه پسر همسایمون تنها هست و مادر پدرش همراهش نیستند و میتواند اگر دختر ما من رو میخواد بگوید چون چند دفعه تو خواب دیده بودم که از دخترم خواستگاری کرده و اونا ناراحت شدند و ایشون سید هستند. در خواب به خودم میگفتم دیدی اگر خدا کاری خواسته باشد بکند وسیله اش رو جور میکند. هنگام شب که میخواستیم بخوابیم چون جا کم بود من باید برعکس میخوابیدم ولی دست و پامون  بهم میخورد توی دلم میگفتم پس جوری میخوابم که اگر خورد به اقا رضا بخورد ( پسر همسایه)  حداقل کمی بهش شیر دادم و نیمه محرمی هست. بعد دیدم جای دیگه هستم که آب از بلندی میریخت آنجا هم سربازهای عراقی من رو دیدند و چند تاشون اومدند جلو ولی کاری به من نداشتند چون زبان هم رو نمیدونستیم فقط بهم فهموندن که خود را به تشنج بزنم تا سربازهای دیگه کاری بهم نداشته باشند و من را آزاد کنند که همینکار را کردم و دیدم خانه خودمان هستم و شوهرم و بچه هام براشون عادی بود و انگار اصلا اتفاقی برام نیفتاده و دخترم چشمش به جلو لباسش افتاد و دید که انگشترش به جلو لباسش بند شده از لباسش کند و گفت خدا رو شکر که نیفتاده و انگشتر شباهت به انگشتر نامزدی می داد( دخترم مجرد است  و همچین انگشتری ندارد) .
 ( لازم بذکر است که در واقعیت به پسر همسایه شیر دادم ولی نه انقدر که با هم محرم باشیم)

پاسخ
لینک۳۰ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۳۱:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما احساس خوبی به پسر همسایه تان دارید و دوست دارید که او دامادتان شود. برای اینکه مشکلاتتان زیاد نشود، نباید جوری رفتار کنید که انگار یک مرد هستید و از پس همه چیز بر می آیید. اینکه به شما گفته اند خودت را به تشنج بزن، در تعبیر یعنی وانمود کن که زندگی ات بدون حمایت همسرت در کنترل ات نیست و نه اینکه همسرت را از خودت ناکارآمدتر نشان دهی. اگر شما همه اختیارات را دست خودتان بگیرید و همیشه بگویید که من هستم که فلان کار را کردم .... و جوری نشان دهید که همسرتان فقط تابع شماست، پسر همسایه تان از شما دور خواهد شد و از دخترتان خواستگاری نخواهد کرد چون او دوست ندارد که در زندگی ( فرضی) با دخترتان، حرف دخترتان سر باشد و او باشد که می تازد. نگاه او به زندگی شما و همسرتان، باعث می شود که همان نگاه را روی دخترتان داشته باشد و بگوید که این هم مثل مادرش است. هر قدر خانمانه تر و آرامتر باشید، او از دخترتان بیشتر خوشش می آید و هر قدر نشان دهید که از همسرتان بیشتر می فهمید و او را پس پرده نگاه دارید، او از دخترتان فاصله خواهد گرفت. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳۱ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۴۸:۵۴
نسترن

نسترن : سلام خسته نباشید خواب دیدم خونه مادربزرگم منتظریم پسر یکی از اقوام ما که مجرده و من ازش بدم میاد از زندان بیاد که تو خواب باعث زندان رفتنشم مادر و خواهرش بودن حدود هفت یا هشت سالی تو خواب زندان بود بعد وقتی اومد من با یه چادر سفید نماز به سر همراه خواهر ایشون و یه سری از اقوام برای استقبال ایشون تا دم در خونه مادربزرگم رفتیم قیافه اون پسر هیچ شباهتی به اونی که میشناختم نداشت خیلی هم محزون به نظر میومد موهای سرشم تا نصفه سفید شده بود کلا از اون آقای واقعی خیلی مسن تر و زیباتر بودن بعد مراسم استقبال دیدم با خواهر اون آقا در گیری پیدا کردم فقط یادمه خواهر اون آقا هی منو اذیت می کرد حرفای ناجور که یادم نیست بمن میزد درگیری تا جایی بالا گرفت که من یقه اون خانم را گرفتم چسبوندمش کنار دیوار و بهش گفتم من می دونم تو و مادرت از من بدت میاد که خیلی تعجب کرد بعد دیدم میخوام روسری سرم کنم دنبال روسریم بودم که هر چی میگشتم پیداش نمی کردم یکی هم تو خواب روسری خواهرمو میخواست بده من که قبول نکردم گفتم فقط روسری خودم آخرم اینقد داد کشیدم دیدم دخترداییم که مادرش خیلی مکاره اومد از سر ناچاری گفت روسریت افتاده پشت کمد برو بگیر منم رفتم روسریمو پیدا کردم سرم کردم روسریم ساتن سبز رنگ بود تمیز و نو بود بعد مادر اون آقا با عصبانیت (علت عصبانیتشو نمیدونم )منو مجبور کرده بود یه زیپ بزرگو که اندازه یه کمربند بود تعمیر کنم که گفتم من نمیتونم بعد خواب تیکه شد دیدم مادر اون آقا اومده خونه سابق ما تو اتاق خواب مامان و بابام با یه جوالدوز داره خیلی ناجور با عصبانیت یه لحافو روی تخت مامانم میدوزه همزمان با دوختن اون من به لامپ اتاق که شبیه چراغ جلوی میز توالت بود دست زدم که فک کنم میخواستم سرشو سفت کنم که لامپ یه جرقه ای زد اصلا یادم نیست لامپ روشن بود یا خاموش بعد فک کنم داشتم تلاش میکردم لامپو روشن کنم البته بگم عین جرقه زدن اون لامپ در واقعیت فرداش تو اتاق خوابم عین همون به علت اتصالی سیم ها اتفاق افتاد

پاسخ
لینک۲۸ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۰۸:۴۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. سلامت باشید. این آقا مشکلاتی داشته که مسبب دردسر و سختی هایی که کشیده است، مادر و خواهرشان هستند. ولی او بالاخره به کمال ذهنی رسیده و عقل خود را به کار می گیرد و در اثر رسیدن به معنویتی بالا یا شعوری درخور، از سختی ها خود را نجات می دهد. او البته افسرده و ناراحت است و مصیبت های زیادی را تجربه کرده و این او را مجرب و با تجربه کرده است. حالا او عاقل تر شده و اخلاق بهتری نسبت به قبل دارد. خواهر این آقا از شما تعریف و تمجید خواهد کرد و شما مقابله به مثل می کنید و نسبت به او حرف ها و رفتار خوبی بروز خواهید داد. آنها شما را به عنوان دختری که پاک و عفیف و شایسته سفید بخت بودن است می بینند. شما با عزت و شخصیتی با ایمان دارید و زن دایی شما به شما حسادت می کند و سعی می کند که شخصیت واقعی شما را از دیگران پنهان کند و کاری کند که شما جور دیگری جلوه کنید ولی این پچ پچ کردن های کاذب و پنهان کاری ها راه به جایی نمی برند و شما به همه ثابت خواهید کرد که چگونه متین و درست رفتار هستید. مادر این آقا با کمال مهربانی از شما می خواهد که رابطه خرابی را که قبلا با آنها داشته اید و دید منفی خود را نسبت به آنها عوض کنید و دیگر نگویید که از آنها بدم می آید آنها می خواهند که شما باعث کامیابی آنان شوید و احتمالا می خواهند که از شما خواستگاری کنند. اما شما جواب رد به آنان می دهید.
مادر این آقا با جدیت می خواهد که شما را با پسرش پیوند دهد. و سعی می کند که رابطه فامیلی خود را با مادرتان از طریق ازدواج شما قوی سازد. احتمال دارد که شما اول بهانه بیاورید ولی بعد بخواهید نا امیدی آنان را به امید مبدل کنید.

پاسخ
لینک۲۸ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۳۱:۱۳
zahra

zahra : باسلام و تشکر
خواب دیدم همه در جایی تاریک و بزرگ مثل زندان بودیم کف اونجا سیاه و کثیف بود بعد آزاد شدیم مادر شوهرم چهارتاظرف تو دستش بود داشت میرفت سمت ماشین منم دوتای خودم و بهش دادم که ببره منم بجه بغل داشتم باهاش میرفتم که یدفعه پدرشوهرم و دیدم که شهید شده خیلییی شاد و خوشجال داشت با همه صحبت میکرد و یه مسیری و باسرعت میرفت من خواستم برم بچم و بهش نشون بدم واسه همین از مادرشوهرم جدا شدم قرار شد انتهای خیابون با ماشین بیاد دنبالم من کل خیابون و دنبال پدرشوهرم میرفتم ولی تا بهش نزدیک میشدم من و نمی دید و میرفت آخر با سرعت ازش جلو زدم جلوتر پدرم وشوهر خالم که قبلا دوست پدرشوهرم بود ایستاده بودن کنار یک میز من بچه رو گذاشتم رو میز و ازشون خواستم پدر شوهرم که خواست رد بشه صداش بزنن بعد پدر شوهرم اومد من پارچه سفید و از روی سبد بچه کنار زدم با شادی و خنده بهش نگاه میکرد ولی نمیدونم چرا پدرم و شوهر خالم ناراحت بودن. بعد من وصدا زدن واسه تقدیر به خاطر کارهای قرآنی چادرم و سر کردم و خیلی رو گرفتم جوری که هیچ وقت نبودم کسی که قرار بود بهم لوح بده آیت الله خامنه ای بود ایشون لوح و امضا کرده بودن منم قرار بود امضا کنم موقع امضا از تعجب فقط ایشون و نگاه میکردم و بهم لبخند میزدن بعد دوباره ایشون لوح و گرفتن که تایید نهایی کنن منم اومدم بیرون از اون جمع یکی دیگه از دوستام و دیدم که اونم بهش لوح داده بودن منتظر بودیم ببینیم برای دیداری که قراره با ایشون از نزدیک صحبت کنیم انتخاب میشیم یا . همون اطراف بودیم که ایشون رفت لباس خرید (ایشون مجرده) بعدش دیگه یادم نیس. میبخشید طولانی شد ممنون

پاسخ
لینک۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۱۹:۳۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در موقعیتی از زندگی تان احساس محدود شدن می کنید یا درگیر کاری نادرست هستید که زمینه ی تباهی و گناه را برایتان فراهم می کند ولی از این موقعیت رها خواهید شد و بر موانع و مشکلات زندگی تان غلبه می کنید ولی شما نیاز دارید تغییراتی اساسی را در زندگی بیداری تان بوجود آورید. مادر شوهرتان نگرش ها و ارزش های فکری خودشان را در انجام کارهای سخت زمینی دارند و شما در زندگی تان سعی می کنید از او تبعیت کنید و می خواهید پدر شوهرتان ( روحش شاد) از شما راضی باشد. او حالش خوش است و عاقبت خوبی در دنیای باقی دارد. اگر شما در واقعیت بچه ندارید، عملکرد و هدف خودتان را می خواهید برای پدر شوهرتان مطرح کنید و در غیر اینصورت، دوست دارید که او از شما و فرزندتان راضی باشد. اگر برای فرزندتان گوسفند عقیقه نکرده اید حتما این کار را بکنید یا اگر وسعتان نمی رسد یک مرغ برای سلامتی او قربانی کنید. سلامت و جان او را با این کار بیمه خواهید کرد. شما را به خاطر کارهای خوبتان تشویق خواهند کرد و خودتان هم دوست دارید که شما را به رسمیت بشناسند و از شما قدردانی کنند و از عقاید آیت الله خامنه ای پیروی می کنید. دوست شما می خواهد رفتاری از خودش نشان دهد که متناسب با شرایط و موقعیت جدیدش باشد. صرف خریدن لباس به ازدواج تعبیر نمی شود هر لباسی تعبیر خاص خودش را دارد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۴۰:۴۱
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.