کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب بادام

بادام در خواب و در فصل، نعمت و مال است و مغز بادام تازه در خواب، مالی است که زود و آسان به دست می آید. بادام به تعبیری علم و نجات از بلا و شفای بیماری دانسته شده است. بادام با پوست داشتن، نشانه این است که مالی را با سختی و مرارت به دست می آورید. اگر ببینید بادام با پوست از کسی گرفتید، از شخصی بخیل و نظر تنگ و دنیا دار مالی به شما می رسد.

امام صادق (ع) می گوید: بادام در خواب، هم مال است و هم شفا از بیماری.

ابن سیرین می گوید: بادام نعمت و روزی است که با جنگ و خصومت به چنگ می آید.
بعضی معبران می گویند: مغز بادام، پول یا بهره و سودی است که از جانب فرزندتان به شما می رسد و اگر فرزندی در آن شرایط ندارید، برادر یا خواهرتان برای شما مفید واقع می شوند.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

39 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

الياس

الياس : دسته بندی مناسبی برای خوابم پیدا نکردم
نمی‌دانم چقدر یادم مانده اما نکته‌ی جالب خواب این بود
یک بستنی توجهم را جلب کرد،ترش و سرخ و خوش مزه یک لحظه آن را بسیار باب طبعم یافتم، بسته را باز کردم داخل بسته بسته‌ی دیگری بود و بسته بندی به طرز عجیبی بزرگتر شده بود تا بسته‌ی دوم جا شود بستنی گرچه خیلی عالی نبود اما باز هم خوب بود پرتقالی بود، بسته‌ی دوم را باز کردم داخلش بستنی بود متفاوت با جلد، سبز رنگ گویی از نوعی که دوست ندارم و معلوم بود اصلا خوشم نیامده، آمدم بخورم شل و ول بود و به هر ترتیب نمی‌شد خورد
قبل از خواب در مورد شخص خاصی فکر می‌کردم و بعد هم مدام حس می‌کنم موضوع خواب ایشان است

پاسخ
لینک۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۵۶:۴۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما از ظاهر این شخصی که از او خوشتان می آید، فکر می کنید که او بسیار با نمک و شیطون و پرشرو شور است اما بعد متوجه می شوید که او اغراق کرده و رفتار واقعی او اینطور نیست. او سعی می کند که با نشاط باشد و سلامت زندگی کند و مثبت اندیش یا با ایمان باشد ولی او در زندگی واقعی آنقدر ها هم پر شر و شور نیست بلکه او شما را شاید ناراحت کند و نمی تواند اشتیاق را در شما بر انگیخته و تمایلات قوی نسبت به شما نشان دهد. بستنی می تواند در تعبیر به موفقیت در عشق و رضایت از زندگی اشاره کند و او در اصل باب میل شما نیست. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۳:۴۲
reza

reza : سلام
همراه یکی از دوستانم بودم که مشغول چیدن چاغاله بادام بودیم و دوستم یه عالمه چاغاله بادام جمع کرده بود من به دوستم میگفتم صاحب درختا الان میاد خوب نیست بیا بریم و در این هین یه پیکان کنار زد که فکر کنم صاحب درختا بود. با تشکر

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۱۱:۴۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما و دوستتان امیدوار هستید که به ثروت برسید ولی دوست شما از طریق سو استفاده از دیگران به ثروت رسیده است. شما در واقع می دانید که استحقاق رسیدن به این ثروت را ندارید و سعی می کنید که از سخت کوشی و پشتکار دیگران سو استفاده کنید ولی این موقعیت همیشگی نیست. تعبیر دیگر این است که شما در یک رابطه یا موقعیتی پایتان را از گلیمتان درازتر می کنید و در کار کسی دخالت می کنید اما او مانع دخالت شما خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۲۲:۰۱
Vahideh

Vahideh :
سلام خانم هراتی گرامی.
اگر خواب طولانی هست، مشکلی با کسر دو حق خواب ندارم. (فقط لطفا دقیقا بگید چه مبلغی کسر میشه) توی خواب دوستم نیلوفر رو میدیدم و پدرشوهرش رو. اسم همسر نیلوفر، مجید هست. ۶سالی هست ازدواج کردند و نیلوفر ماه‌های آخر بارداریه:
شمال بودیم و خونه مادربزگم.من و داداشم و دوستم(نیلوفر)و پدربزرگم و پدرشوهر نیلوفر (که تو خواب با عنوان پدر داماد متوجهش بودم)به قصد پیاده‌روی رفتیم بیرون.//توی راه بانک بود.اونجا شاخه‌های گیاه پدیلانتوس(شبیه بنژامینه) زده بودن به در و دیوارش با چسب! منم که خیلی این گیاهو دوست دارم، از ذوق پریدم بالای پله‌ها که نگاه کنم. یه مرده اونجا بود با دو تا شاخه پدیلانتوس.نگهبان بود.فکر کرد شاید دزدم. گفتم ببخشید میشه یه شاخه بردارم؟ بعد دیدم جلوی نرده‌ش یه سری گلدون ریز و درشت چیدن برا فروش. یه گلدون خیییلی کوچولو بود که پدیلانتوسش نسبت به گلدونش خیلی بزرگتر بود. برداشتمش و حسابی نگاهش کردم. میفهمیدم فروشنده‌ش یه پسره سفیدپوشه که لباسای نونوایی سفید تنشه!!!//بقیه رفته بودین جلوتر.. هرچی نگاه کردم دیدم نیستن و نمیبینمشون. اخه پدر مجید تی‌شرت زرد تنش بود. گفتم چشم بندازم میبینم،که ندیدم. اومدم جلوتر دیدم نشستن کنار بساطی‌ای که اجیل و این چیزا میفروشه و نیلوفر داره چیزی میخوره. کیسه بادوم کنارش بود. فکر کنم بادوم میخورد//بعد رفتیم یه جا که انگار زمین کشاورزی بود. شایدم نبود اما چمن زمینش خیلی مرتب شده بود و کاااملا سبز بود و حالتدار مرتب شده بود (شکل داده بودن به اون چمنا) گفتم یه دستشویی برم. (شبیه دستشویی مدرسه بود) رفتم و یکیش شیلنگش افتاده بود، یکیش کثیف کاری بود. خلاصه یه تمیز پیدا کردم و رفتم داخل.. وقتی اومدم بیرون، دیدم یکی میگه بیا کمکش کن، باید کمرش رو کمک کنی.. منظورش به نیلوفر بود که بارداره(ماه‌های آخر) منم سریع دستامو شستمو رفتم دستشو گرفتم اروم اروم راه رفتیم.. از در محوطه بیرون. میفهمیدم مانتوی صورتی روشن و براقی تنمه! از اونجا رفتنی دیدم شکمش اصلا گرد نیست، یعنی پای بچه رو میدیدم که از یه طرف داره فشار میاره (انگار که جاش دیگه واقعا تنگ شده باشه) سوار ماشین شدنی هم بخاطر شکمش سخت سوار شد//بعدش من و پدربزرگم و پدر مجید رفتیم تو شیرینی فروشی که برای جشن نیلوفر و مجید شیرینی بگیریم (انگار که عروس و دوماد باشن و قراره ازدواج کنن!!!! حرفی از جشن زایمان نبود) بابا بزرگم خیلی سرحال بود و نظر میداد.. دست میذاشت رو شیرینی‌هاش خشک! منم فکر کردم زبان و این چیزا مناسب این جشنا نیست که!!! پدر مجید نظرش رو شیرینی تر بود..که پدربزرگم یه شیرینی کیکی مانند رو نشون داد که شیره‌ای بود و من فکر کردم آهاااان، این مناسبه. خامه‌ش خراب نمیشه، جزو خشک‌ها هم که هست.. تو تمام این مدت پدر مجید خیلی منفعل بود و حرف نمیزد و یه جوری بود..همون شیرینی تر رو هم فکر کنم نگفت من حس کردم!!!(در واقعیت ایشون مشکل روحی و بیماری روانی دارن)

پاسخ
لینک۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۰۱:۰۸:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. همانطور که قبلا خدمتتان عرض کردم خوابهای بالای 15 خط دیگر یک خواب حساب نمی شوند و اینکه 2 یا سه خواب حساب شود منوط به محتوای خواب و تعداد فاکتورهایی هست که در خواب قابل تعبیر هستند. بعضی خوابها صرفا تعریف هایی هستند که تعبیر چندانی ندارند و بعضی خوابها پر از نکاتی هستند که باید تعبیر شود. مبلغ آن منوط به تعداد خوابهایی که شما خریده اید متفاوت است. 2 خواب خریده باشید می شود خوابی 3 تومن 5 خواب خریده باشید می شود خوابی 2500 تومن و 10 خواب خریده باشید می شود خوابی 2 تومن. برای این خوابتان 2 حق خواب از شما کسر کردم. شرایط برای شما به صورت مثبتی تغییر خواهد کرد و ثروت و اعتبار بالاتری خواهید یافت. احتمالا نیلوفر فرزند پسری به دنیا خواهد آورد. او و خانواده اش به ثروت و موفقیت خواهند رسید و به اهدافشان دست خواهند یافت. انرژی مثبت و شادی به زمینه ی زندگی تان راه می یابد و از غم رها خواهید شد. نگرانی های گذشته تان را می شویید می رود. شما رفتاری مهربان و برگزیده و درخشان از خودتان نشان می دهید. وضع حمل او نزدیک است. انشالله اینها تعهد و عشقشان به هم زیادتر خواهد شد. لباس زرد او حکایت از همین ناراحتی فکری او دارد. انشالله با بدنیا آمدن نوه اش او هم انرژی مثبتی خواهد گرفت و حالش بهتر خواهد شد. پدر بزرگ شما معتقد است که کسی که بچه دار می شود خودش از خوشی محروم می شود و فقط باید انرژی اش را معطوف به فرزندش کند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۲:۰۰
Vahideh

Vahideh : سلام خانم هراتی گرامی
ممنون از تعابیر عالیتون
چند شب پیش خواب میدیدم که من و پدر و برادر و مادرم جایی هستیم که انگار بالای برج هست و از منظره‌ای که از پنجره‌ش میدیدم متوجه بودم که ارتفاع خیلی زیاده.. پدر و برادر و مادرم نشسته بودن. من ایستاده بودم. انگار پدرم حرف منو متوجه نمیشد. من داشتم باهاش بحث میکردم. بعد دیدم پدر بزرگمم هست (پدر مادرم) میگفتم: "پدر من، مگه منو نمیشناسی؟اگر پول برام مهم بود که... من آزادیم برام مهمه.. "بعد دیدم پدربزرگم هست و چون از ازدواجم بی‌اطلاعه، آروم گفتم "ازدواجمو مگه ندیدی؟..."
انگار پدرم کلافه و عصبی شده بود
بعد پدربزرگم دید بابام خیلی کلافه شده، یه سینی گرفت جلوش که توش یکی دو مشتی بادوم‌زمینی بود

پاسخ
لینک۲۸ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۰۷:۴۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما به اوج قدرت و موفقیت و ثروت خواهید رسید. درک شما بالاتر خواهد رفت. شما برای رسیدن به خواسته تان قیام کرده اید و حاضر نیستید نظرات دیگران به شما تحمیل شود. پدر بزرگتان می خواهد که پدرتان حقیقت را درک کند و متوجه باشد که این کار شما به نفع او هم هست. پدر شما در نتیجه ی عملکرد شما به پول بیشتری خواهد رسید و مشکلات مالی او از قبل هم کمتر خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۸ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۹:۲۱
Mahy

Mahy : سلام عزیزم. ان شاالله حالتون خوب باشه. دیشب خواب دیدم با شوهرم آشتی کردیم و برام جشن گرفتن و فامیلهاش اومدن خونه ما و یک سینی بزرگ رو، پسر جوانی که تاج نقره ای رو سرش بود روی دست گرفته بود که داخلش خلال های بادام پوست گرفته چیده بودن ولی نمی دونم چرا تو خواب فکر میکردم اینها دانه های هل هستن. خلاصه با احترام اینها رو برام اورده بودن. بعد شوهرمو دیدم ولی قیافه اش کلا تغییر کرده بود. مردی ک سن و سالش ده سالی بیشتر از شوهرم بود همسرم بود. توی یه مکانی مثل بنگاه معاملات ملکی با دوتا مرد دیگه نشسته بودیم، میخواست انگار خونه برام بگیره. من حس خیلی خوبی داشتم بهش و ناخودآگاه پیشانیشو بوسیدم. بعد دیدم داخل دادگاه هستیم. قاضی خانمی بود که منو خانم بی وفایی صدا میکرد من هم هی تاکید میکردم فامیلی من چیز دیگست ولی اون تکرار میکرد و رفت. بعد همون مرد ک شوهرم بود رو دیدم که داشت توضیح میداد که من مدتی بیکار بودم و ... من هم عصبانی شدم و داد زدم حالا ک دروغ میگی منم باید از خودم دفاع کنم پس گلایه نکن و قرار ما این نبود. ممنون

پاسخ
لینک۱۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۵۵:۱۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. تشکر. شما همچنان در دلتان نسبت به همسرتان با شک و تردید نگاه می کنید و دو دل هستید که باید از آشتی با او خوشحال باشید یا ناراحت. در ظاهر به نظر می رسد که فامیل او آرزو دارند که شما در زندگی تان گشایش کار پیدا کنید و به ثروت برسید و زندگی خوب و سرشار از عشق را داشته باشید. همسر شما خردمند تر از گذشته شده ولی شما هنوز با او یکدل نیستید. شما هنوز دارید با هم معامله می کنید و خودتان را متعلق به یک عضو واحد نمی دانید. شما شاید نسبت به عشق او خیلی مقید نبوده اید و همسرتان هم نسبت به تعهداتش نسبت به شما خیلی با وفا نبوده است و شما می ترسید که باز سرتان را کلاه بگذارد. ولی خوابتان بیشتر بازتاب افکار شما در بیداریست و نه صرفا یک وحی و الهام الهی. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۱۸:۱۳
مرضیه چکاوک

مرضیه چکاوک : با سلام.تقریبا اوایل مهر ماه در خواب در باغ بادام پدرم بودم(ایشون فوت شدن و الان باغ خشک شده)همه درختها سبز بود.حوض وسط ایوان با اب بسیار شفاف،درختی بزرگ از داخل آن رشد کرده و از دیوار ایوان خارج شده و شاخه ها بیرون ایوان بود. پدرم گفتن به این سه درخت اب بده، گفتم این یکی داخل اب است گفتن نه فکر میکنی، ریشه ان بیرون ایوان است.
جای دیگر باغ یک گلدان سفالی بزرگ دستم بود داخل ان بادام کاشته بودم. صدای اقایی ازباغ همسایه امد داشت به دخترش کاشتن اموزش می داد، گوش کردم یاد بگیرم وقتی امد به او گفتم اینها که کاشتم خوبند؟ نکند بادام تلخ باشد یا رشد نکند و...خاک را کنار زد بادام های درشتی بود ولی با پوسته پرزدار که این پوسته کمی کنار رفته بود(در منطقه ما گیاه اصلی بادام است ودرامد بسیاری از افراد است به ویژه گذشته که اب زیاد بود. بادامهای داخل گلدان هم از گران ترین بادامهای منطقه بود)مرد گفت خیلی خوبند و رشد می کنند.اگر با چوب حفره هایی رویش ایجاد کنی زودتر رشد می کنن(خودم یا او حفره هایی ایجاد کردیم)بعد مادرم امد و گفت اگر روی خاکش خطوطی بکشی بازهم زودتر رشد می کند وخودم یا مادرم خطوط را ایجاد کردیم.
ببخشید طولانی شد گفتم شاید بخش های خواب به هم مربوط باشند همه را نوشتم. سپاس

پاسخ
لینک۱۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۶:۰۸:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. شما باید غذای روحی و حمایت خودتان را نسبت به 3 نفر نشان دهید. به خواهر و برادرانتان و همینطور شما باید به مادرتان خدمت و محبت کنید. اگر خواهر و برادر ندارید منظور پدرتان این است که باید با مادرتان و او و خودتان مهربانتر باشید و باید صمیمی تر و نزدیک تر با خانواده تان برخورد کنید و ارتباط نزدیک خودتان را با آنها حفظ کنید. برای پدرتان فاتحه زیاد بفرستید و فکر نکنید که او مرده چون روح او آزاد و زنده است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۰:۳۵
نگار

نگار : سلام
خانم هراتی
خواب دیدم توی دهنم یه مغز بادام هست و اندازش هم از اندازه معمول بادام درشت تره و انگار قراره اب بدم بهش تو دهنم که رشد کنه. یه پسر بچه رو هم خواب میدیدم که تو بغلم دارم میخوابونمش ۳ ساله تقریبا ولی میدونم که بچه من نیست اما خیلی دوسش دارم و اون هم من و دوست داره بعد دیدم خوابش گرفت گذاشتمش توی یخچال در یخچالم باز گذاشتم داره اون تو میخوابه و انگار اونجا جاش خوبه و راحته.بعد بیدار شد بزرگ شده بود اومد دوباره بغلم.بعد دیدم یه مهمونی هست روی میز انواع ادکلن گذاشتن با قیمت پایین من میرم بو میکنم از هیچ کدوم خوشم نمیاد بعد دیدم یه ظرف توش ته دیگ برنجه اما برنج هم داره انگار قابلمه برنج و برگردوندن و زعفرونی ته دیگ بسته، بهشون میگم پس چرد این و سرو نکردید میگن یادمون رفته و من میشینم از اون میخورم.
خانم هراتی لطفا بعد از اینکه زحمت تعبیر و کشیدید بهم بگید تعبیرش نزدیکه یا دوره؟ خیییللیی ممنونم

پاسخ
لینک۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۰:۲۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما حامله می شوید و پسر به دنیا می آورید و باید صبور باشید که زمان آن برسد. شما این هدف را در قلبتان حفظ می کنید و نگه می دارید تا وقتش برسد. شما از نظرات و ایده هایی که دیگران راجع به افکار شما می گویند زیاد خوشتان نمی آید و بچه دار شدن هم خرج دارد! درست است که خوب است و نشاط آور است ولی شما مجبور می شوید که ته دیگ بخورید و غذای خوب را به فرزندتان بدهید ( کاری که بیشتر مادرها می کنند). زمان تعبیر خوابتان مشخص نیست. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۱۲:۱۵
نیلوفر

نیلوفر : سلام خانم هراتی وقت بخیر
همسرم چند شب پیش خواب دیده داره بادام میخوره،بعد مادرم بهش میگه این بادامها برای بردیاس(پسرم)نخور ،همسرم هم گفته بود باشه اما بازم به خوردنش ادامه داده،ممنون میشم تعبیرش رو بفرمایید.

پاسخ
لینک۲ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۴۳:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. همسرتان به ثروت خواهد رسید و احتمال دارد که شما دوباره باردار شده و فرزند پسر دیگری را به دنیا بیاورید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۲۲:۵۱
نیلوفر

نیلوفر : سلام خانم هراتی وقت بخیر
همسرم،مجید خواب دیده توو حیاط خونه یکی از اقوامشون که سیده و در دامغانه،هستیم،درخت بادام داشتن که کنار بالکنشون بود.حمید(از اقوام دور مجید)و دخترش داشت درختو تکون میدادن و کلی بادام میریخت،مجید یه مقدار بادام برداشت اما حمید خیلی بادام برداشته بود و منو یکی دیگه از اقوام مجید همون نزدیکیا وایساده بودیم،مجید توو خواب همش حس میکرد سید و خانوادش داخل خونه نشستن و شاید راضی نباشن اینا خیلی زیاد بادام بردارن و بهمین خاطر مجید به حمید میگه دیگه بسه هر چی جمع کردی بعد مجید میبینه دو تا بادام خیلی بزرگ به اندازه سیب رو زمینه که یکیش رو خودش برمیداره و یکی دیگشم به حمید میگه برداره.
سپاس

پاسخ
لینک۹ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۳:۰۱:۴۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. درک حمید از اینکه چطور می تواند به ثروت برسد بالاست و او به ثروت زیادی خواهد رسید. همسر شما به شرایط او فکر می کند و او هم به مال و ثروت خواهد رسید ولی ثروتی که حمید بدست می آورد شاید خیلی هم ار راه حلال نباشد اما همسر شما به حرام و حلال بیشتر از حمید اهمیت می دهد. معامله یا سود بزرگی در انتظار همسرتان و حمید است. تعبیر دوم برای بخش آخر خوابتان این است که ممکن است شما و همسر حمید هر دو باردار شوید و در اینصورت فرزندتان پسر خواهد بود. تشکر از همراهیتون. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۹ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۵۴:۱۶
Xanum

Xanum : با سلام وقت بخیر...خواب دیدم تو بازار یه خونه ای شبیه به مغازه بزرگ هست که خونه خواهر دوست پسرمه که خود دوست پسرمم اونجا بود و خونه طبقه بالا هم داشت که با اینکه همکف بود اما من فکر میکردم طبقه ی بالایی هستیم و تو آشپزخونه بودم که دوست پسرم گفت یخچالو باز کن میوه بخور ولی من باز کردم دیدم آجیل هست و دو سه تا بادوم برداشتم خوردم، آشپزخونه هم شبیه فضاییا بود و یخچال و دم دستگاهش از فلز بود که یهو یه دختر چادری که اینستا پیج داره و دختر خوبیه اومد جلوچشمم و دیدم یه نقاشی طراحی کرده که روی یه مقوای سیاه طراحی شده و به رنگ سبز نوشته بود یا اباصالح المهدی و دوبروبر اسم اباصالح المهدی درخت پربار بود و یهو چراغا خاموش کردم و اون اسم درخشید و یه طور خاص بود مثل چراغ شب نما و بعدش رفتم دستشویی دیدم دستشویی خیلی بزرگه و یه پسر بچه اومد تو و ادرار کرد روی یک ترمه و رفتم برا اینکه نجس تمیز بشه همه جای دستشویی رو شستم.صاحب مغازه با شوهرش اومدن که نمیشناختمشون و موهای زنه کوتاه بود و خواهر دوست پسرمم نبود.که نمیدونم چیشد مجبور شدن خونه رو ترک کنن برن که یه رودخونه ای یادم افتاد که گرداب تشکیل داده بود با خودم گفتم خدا به این زوج گفته بود بیوفتین رودخونه ولی نیوفتادن شاید اگه میوفتادن براشون بهتر بود و اعتمادی به حرف خدا نکردن و مرد زیر بارون با پرشیا خاکستری با خونوادش رانندگی میکرد و دوباره رودخونه پر میشد و بعد انگار دوباره باهم آشتی کردن.

پاسخ
لینک۲۰ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۰:۳۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما به این فکر می کنید که به ارتباط قویتر با دوست پسرتان نیاز دارید و شاید فکر می کنید که خوب است که با خواهر او هم ارتباطی قویتر داشته باشید. دوست پسر شما از لحاظ مالی شرایط خوبی دارد. او می تواند باعث آرامش روحی و نیز حمایت مالی شما باشد. شفا و سلامتی و ثروت به زندگی تان راه می یابد و در زمانهای سخت، می دانید که توسل به حضرت مهدی ع می تواند نور امید به زندگی تان ببخشد. شما می خواهید نگرانی هایتان را دور بریزید و مراقب هستید که گولتان نزنند و پول حرام به زندگی تان راه نیابد. برای شما خیلی مهم است که درامد دوست پسرتان از راه حلال باشد و رشوه یا ثروتی حرام به زندگی تان نیاید. ثروتی که به واسطه ی کسب و کار حرام بخواهد جمع شود مثل گردابی است که جمع آورنده ی آن ثروت را به درون خودش می کشد و او را نابود می کند. انتهای خواب شما برای من مفهوم نیست چون جایی صحبت از قهر نکرده بودید که نوشته اید انگار دوباره آشتی کردند. ولی مرد غریبه گشایش کار است و همسر او به ثروت تعبیر می شود و مفهوم بخش آخر خوابتان کاری است که تولید ثروت می کند و اگر حرام باشد، همه از بین خواهد رفت. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۰ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۲۵:۱۹
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.