کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب تاریکی

دیدن تاریکی در خواب، غفلت و کجروی در راه دین و دیانت است و اگر شخصی خود را در تاریکی مطلق دید، در جهالت و ظلمت و بی دینی گرفتار آمده، مگر اینکه با توبه، هدایت یابد. بنا به تعبیری دیگر، اگر در خواب دیدیم که از جابی روشن به محل تاریک رسیدیم، در کارهایمان با ابهام رو به رو شده و عملی ناشی از نادانی مرتکب می شویم؛ ولی اگر از تاریکی بیرون آمدیم، قبول شدن توبه و یا هدایت به سوی اعمال درست است و وضع شما بهبود کلی می یابد.

اگر بیننده خواب ببیند که ابری آسمان را فرا گرفت و همه جا را تاریک کرد، غم و غصه ای عمومی پیش می آید. اگر کسی در تاریکی قرار داشت و شما او را نمی دیدید ولی صدایش را می شنیدید، گمراهی که در بلا گرفتار شده از شما یاری و مدد می طلبد.
اگر از تاریکی صدای زن به گوش شما رسید، آوای شیطان است. اگر خودتان در تاریکی بودید اما روشنایی را از دور تشخیص می دادید، امید هست که خود را نجات دهید و به یقین دستی برای کمک به سوی شما دراز می شود که باید آن را بگیرید.

    امام صادق (ع) می فرماید: تاریکی در خواب بر پنج وجه است:
  1. کفر،
  2. تحیر،
  3. فروبستن کارها،
  4. بدعت،
  5. در ضلالت افتادن.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

45 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

hoseiny

hoseiny : سلام خانم هراتی منشی من یه خوابی دیدن که تاریک است خونه و لامپ روشن نمیشود و پنجره باز است و باد میاید هر چقد هم صدا میزند کسی نبوده و جواب نمیدن

پاسخ
لینک۱ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۲۳:۵۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. فکر او ناراحت است و نیاز به روشنگری و حمایت روحی دارد. او به تصمیمی فکر می کند و می خواهد که زندگی اش را با کمک فکری که از دیگران دریافت می کند به پیش ببرد. او شخصیتی باز و با انرژی دارد و می خواهد تصمیمی بگیرد ولی کسی نیست که او را در زندگی اش حمایت و هدایت کند. اگر باد شدید بوده او با مشکل و استرسی مواجه خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱۸:۲۳
Maryam

Maryam : سلام وقتتون بخیر
خواهرم خواب دیده که با شوهرش و چند نفر دیگه که نمیتونه کین جای خیلی تاریکی هستن خیلی ترسیده بودن و تشنه هم بودن بعد یه نور در حدی که راه رو نشون بده میاد و اون نور رو دنبال میکنن میرن جایی که آب بود.
اینم بگم اون نور رو شوهرش میدیده و بقیه نمیدیدن

پاسخ
لینک۲ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۱۹:۳۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. خواهر شما و عده ای دیگر، برای تصمیمی که می خواهند بگیرند اطلاعات کافی ندارند و یا نا امید و افسرده هستند و فکر نمی کنند که بتوانند مشکلاتشان را حل کنند. حتی این خواب می تواند اشاره به این کند که ایمان ایشان کافی نیست و در جهل و تاریکی قرار دارد. ولی شوهر خواهرتان هم با ایمان است و هم عاقل و هم قدرت بینش او زیاد است و بنابر این خواهرتان باید برای رسیدن به موفقیت و اتخاذ تصمیم درست و برای رسیدن به رضای خداوند از همسرش تبعیت و پیروی کند و به آرامش و ایمنی خواهند رسید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۲۸:۴۸
Sanay

Sanay : سلام عزیزم، صبح ساعت شش یک حالت خواب و بیداری بودم چون صداهای بیرون رو می شنیدم انگار رو تختم، که خوابیده بودم داشتم به سقف نگاه میکردم، به حدی تاریک بود که هیچی معلوم نبود و تعجب کردم با خودم گفتم اتاقم هیچ وقت اینقدر تاریک نبود چرا اینطوری شده و یک صدای مردانه از درون تاریکی از همون بالا بهم میگفت من خیلی خیلی دوستت دارم من با همه قلبم دوستت دارم، همزمان هم خودمو می دیدم که یکجای تاریک ایستادم و به بالای سرم نگاه میکنم و باز از بالا از درون تاریکی یک صدای مردانه میگه من خیلی خیلی دوستت دارم با همه قلبم دوستت دارم، حس میکردم اون تاریکی یک موجود زنده و مهربانی هست که اونهم داره به من نگاه میکنه. (شب قبل از خوابیدن با خدا کمی درد دل کرده بودم و بعد از بیدار شدن فکر کردم این پیام از طرف خدا بود ولی اینکه از درون تاریکی بود و نور نبود فکرمو مشغول کرد و به تفسیر شک کردم). خیلی ممنون از بابت وقت و حوصله ای که می گذارید.

پاسخ
لینک۱۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۳۶:۰۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما بیدار نبوده اید و تاریکی خوابتان به دلیل انرژی منفی یا وجود شیطان نیست. بلکه شما می دانید که با وجود تمام سختی ها و مشکلاتی که وجود دارد، آن ته ته و در اعماق ناامیدیها و یا در حالی که فکر می کنید که هیچ نوری برایتان نیست، همیشه خدا هست و او هیچوقت شما را تنها نمی گذارد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۵۳:۱۴
نیلوفر

نیلوفر : سلام. شب دوم اسفند پارسال که تولد مادرم هم بود ساعت ۳ تا ۵ صبح خواب دیدم طبقه دوم خونه کودکیم هستم و نور کمی داشت در حد چراغ خواب و همه جا روی زمین خون و استفراغ ریخته بود،با چندتا دختر و زن اونجا بودیم،من با یه زن درگیرشدم گلومو گرفته بود بعد دستم راستمو دراز کردم یدفه یه چاقو اومد دستم اونو فرو کردم داخل سینه چپ زنه بصورت افقی که نَمیره و فقط زخمی شه و دستها و گردنشو با طناب بستم جایی و بعد شدید و با فشار استفراغ کردم زیاااد بود و پرت شد دوور، بعد یه دختری بهم گفت سینه راستت خون میاد منم دیدم عه چاقو رو بخودمم زدم بعد یه لباس برداشتم روش نگهداشتم به دختره گفتم طوری نیس خوب میشه،اون زنه خیلی تقلا میکرد پر از خشم بود تلفن بزرگی رو بهم پرت کرد ولی نخورد،بعد رفتم سمت راه پله تاریییک بود خیلی میترسیدم ولی بخودم گفتم: تو میتونی اینجا در روز روشنه فقط الان شبه و تاریکه،و با سرعت دویدم به وسطای راه پله رسیدم هوا به مرور روشن میشد و حس میکردم کسی از روشنایی و مسیر روبرو اومد دنبالم و از طریق دل بهم میگفت با من بیا ولی نمیدیدمش، دنبالش میدویدم رسیدم طبقه اول،خونه خالی و تمیز و موکت شده بود و نیمه روشن،از پنجره ها نور میومد انگار اول صبح بود،خیلی میدویدم، اینجا مادرمو از دور دیدم توی حیاط دستاشو کامل باز کرده منتظره بغلم کنه به راهرو رسیدم ولی هنوز در نیمه تاریکی راهرو میدویدم و هنوز به درِ حیاط نرسیده اونقدر بلند چندبار گفتم مااماان که خودم با صدام بیدار شدم. مادرم ۱۵ساله فوت شدن.ممنونم

پاسخ
لینک۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۱۴:۴۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. شما می خواهید به امنیت و آرامش زمان کودکی تان وقتی که مادرتان زنده بود، برسید و آن گرمی و آرامش از شما گرفته شده است. شما با استرس ها و نگرانی های زیادی در زندگی تان مواجه شدید و دوست داشتید که می توانستید که دنیایی را که مسبب این همه ناراحتی شما شده است را از بین ببرید و شرایط زندگی تان را عوض کنید. ولی هر بار که شما عصبی می شوید، منطقا" به خودتان هم فشار وارد می کنید. خواب شما به شما می گوید که حرص خوردن زیاد، یک نوع خودزنی و اشتباه است. شما تصمیم می گیرید که منبعد منطقی باشید و اصلا اجازه ندهید که فکرتان به خاطر دوری از مادرتان و به خاطر کسانی که آزارتان می دهند خراب شود و از ارتباط با آدمهای بد اجتناب می کنید. در نهایت شما در این دنیا هستید و فاصله ی مادرتان با شما بسیار کم است ولی او را نمی بینید. همه ی ارواح پاک روحشان بعد از مرگ جسمانی، آزاد می شود و می توانند کنار خانواده شان ولی در بُعدی تازه زندگی کنند. شما از مرگ می ترسیدید ولی الان می دانید که مرگ اصلا وجود خارجی ندارد بلکه حیاتی تازه در راه است و زندگی تازه ای که تا به ابد ادامه دارد. دنیا همان طبقه ی بالا و مرگ در خواب شما طبقه ی پایین است. به شما نشان داده شده که نباید از مردن هراس داشته باشید هر چند که عمر شما به دنیاست و قرار نیست بمیرید. آنچه که شما از مرگ درک خواهید کرد، مثل آمدن به یک مرحله ی گذار و راهرویی است که اولش فکر می کنید تاریک است ولی بعد می بینید که پشت آن حیات و روشنایی است. مادر شما در این دنیا همراه شماست و او را نمی بینید ولی بعد از مرگتان هم او با آغوش باز از شما استقبال خواهد کرد ( بعد از 120 سال) و مطلقا بین شما هیچوقت جدایی نبوده است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۵:۴۹
نیلوفر

نیلوفر : ممنونم بابت تعبیرهای زیباتون خانم هراتی عزیز، این خوابهای قدیمی ذهنمو درگیر کرده بودن. امیدوارم همواره در پناه آقا صاحب الزمان (عج) دلتون شاد و تنتون سلامت باشه❤

پاسخ
لینک۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۱:۱۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : تشکر عزیزم.

پاسخ
لینک۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۹:۳۳
mina

mina : سلام خواب دیدم با دوست پسرم که مدتی هست که با هم در ارتباط نیستیم تلفنی صحبت میکنم و قرار گذاشتیم پارک همدیگرو ببینیم . بعد من رفتم پارک شب بود و هیچکس تو پارک نبود و کاملا تاریک بود و دوست پسرم نیامده بود و من فکر میکردم تو پارک ملت هستم و بشدت از تاریکی و درختان بلند پارک ترسیده بودم و به خودم میگفتم این چه کاریه من کردم و حتما باید بلایی سرم بیاد و ... خودم رو سرزنش میکردم دائما رفتم سمت نمازخانه پارک صدای چند مرد رو شنیدم و پیش خودم گفتم نمازخانه حتما بازه رفتم قسمت زنانه نمازخانه و داخل خیلی تاریک بود بعد صدای مردها بیشتر شد ترسیدم و لامپهای نمازخانه رو روشن کردم و نمازخانه روشن شد
بعد دیدم اومدم خونه و خودم رو تو آیینه دیدم موهام مشکی پر کلاغی شده بود فقط چند تار جلو موهام سفید بود (موهام در بیداری روشن است) بعد به خواهرم گفتم اسنپ بگیر بریم تهران شبانه ۵۰ یا ۶۰ تومن خواست بگیره من میدم فقط بریم بعد چند دقیقه اسنپ اومد و من هنوز حاضر نشده بودم به برادرم گفتم بگو ۲۰ دقیقه صبر کنه تا بیاییم بعد داشتم تو آیینه خودم رو میدیدم و کرم به صورتم میزدم دیدم از بین ابروهام تا رو تیغه بینی ام ی چیزی مثل لک بود وسط لک نقره ای و براق بود و بالا و پایینش سرمه ای رنگ بود مامانم رو صدا کردم گفتم ببین چ لکی رو بینی ام هست مامانم گفت صبح که رفتی اینجوری نبود این چیه و کلی تعجب کرده بودیم

پاسخ
لینک۲۳ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۰۲:۲۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در ضمیر ناخودآگاهتان از اینکه با دوست پسرتان ارتباط مجدد داشته باشید احساس آرامش می کنید و او هم به شما فکر می کند. ولی شما از ارتباط مجدد با او در واقعیت به آرامش نمی رسید و امیدی به اصلاح مشکلاتتان ندارید. شما نمی خواهید که از شما سو استفاده شود و یا نظرات غیر منصفانه ی او به شما تحمیل شود. شما با استفاده از نیروی ایمانتان می خواهید که خودتان را از خطرات محفوظ نگه دارید و همین هم خواهد شد. برای رسیدن به خواسته هایتان شما نیاز به حمایت دارید و می دانید که به تنهایی نمی توانید به اهدافتان برسید کما اینکه هنوز زمان آن نرسیده که اقدامی جدی در این مورد به عمل بیاورید. وقتش که برسد به سعادت خانوادگی هم خواهید رسید. شما الان مرموزانه فکر می کنید و نمی خواهید که راجع به افکارتان با کسی صحبت کنید. اما به قضاوت خودتان شک کرده اید. شما می خواهید کسی در زندگی تان بیاید که برایتان بماند و نه کسی که از منیت خودش دم بزند و به احساس شما اهمیت ندهد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۳ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۹:۲۰
المیرا

المیرا : سلام. برادرم را دیدم که دخترم رابغل کرده بود ناگهان صورتش ترسناک شد و دخترم ترسید و گریه کرد. دخترم را از بغلش گرفتم و فرار کردم و او هم دنبالم می‌آمد وارد یک در شدم که از او امنیت پیدا کردم اما دیدم مکان بسیار تاریک و غم گرفته ای هست و یک آقا به دیوار تکیه زده بود در تاریکی و خیلی افسرده سرش را پایین انداخته بود. 133به من فهماند که پایین را نگاه کنم دیدم در طبقه پایین در تاریکی اشخاصی بودند که گوشه ای از دست و پایشان دیده می‌شد انگار استخوان نداشتند و گوشت هایشان فرو ریخته بود داخل پوست. خیلی ترسیدم و خواستم از آن مکان بسیار ترسناک و غمناک و تاریک فرار کنم. سمت در نور بود ولی داشت درش کم کم بسته میشد. به سختی می‌توانستم حرکت کنم. شروع کردم به استغفار کردن و همزمان با من صداهای زنانه از دور می‌شنیدم که استغفار میکردند و انگار با انرژی این استغفار کم کم می‌توانستم به طرف نور حرکت کنم که بیدار شدم و نفهمیدم پشت در ماندم یا عبور کردم.

پاسخ
لینک۴ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۳۱:۴۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. لطفا برای دفع شر از سر خودتان و دخترتان بگویید برایتان یک مرغ قربانی کنند و گوشتش را به فقرا ببخشید. خطری شما را تهدید می کند و برادر شما شاید ناخواسته باعث ناراحتی شما و ایجاد شرایطی شود که برای شما خطرناک است. منظور شما را از 133 به من فهماند متوجه نشدم. 133 را کجا دیدید ... از خوابتان مشخص نیست. ولی شما فرصت دوباره ای برای زندگی کردن و رهایی از مرگ و غم بدست می آورید. باید از گناهانتان توبه کنید و به خدای بزرگ قول بدهید که اشتباهاتتان را تکرار نکنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۲۷:۴۲
المیرا

المیرا : سلام خانم هراتی عزیز ممنونم. عدد 133 نمیدونم چجوری اومده تو متن خوابم

پاسخ
لینک۶ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۵۵:۴۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. اشکال ندارد.

پاسخ
لینک۶ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۱۶:۱۲
نرجس

نرجس : عشقم در دو شهر مختلف هستیم و من برای دیدن ایشون معمولا به اون شهر میرم و منزل خاله‌م میمونم.
خواب دیدم در ماشین عشقم نشسته‌ام، روی صندلی عقب. عشقم در حال رانندگی است. روز است و هوا روشن. خانمی مسن کنارم روی صندلی عقب نشسته و انگار عشقم به قصد کمک بهش،اون خانم رو سوار کرده بود. همه جا تعطیل بود و مغازه ها بسته بودن، من اما دنبال یه مغازه باز میگشتم. به یه فروشگاه رسیدیم که تعطیل بود اما با عشقم و اون خانم رفتیم داخل(انگار عشقم اجازه داشت یا کلید داشت...) و من یه شامپو برداشتم. عشقم رفت پشت پیشخوان و فاکتور شامپو رو از پرینتر صادر کرد و داد دستم. با خودم فکر کردم چه بلده!! پولی رد و بدل نکردیم. وقتی شامپو و فاکتور رو از دستش گرفتم ازش خواستم دستش رو بهم بده و دستش رو بوسیدم. لبخند زد. دوباره داخل ماشین بودیم و هوا روشن و ترافیک بود و قرار بود منو برسونه خونه خاله‌م. گفت قبل رفتن کاغذ رو از دست اون خانم بگیر و به ماشین بغلی نشون بده و سوالی بپرس(سوال یادم نیست) انگار پرسیدم و جواب رو اوردم اما هنوز داخل ماشین بودم. تا اینکه منو سر خیابون خاله م پیاده کرد.خانم مسن هنوز داخل ماشین بود.پیاده که شدم هوا دیگه تاریک و شب بود. و خیابون خاله‌م اینا کاملا و مطلقا تاریک بود و من کمی ترسیدم که باید این مسافت رو تنهایی در تاریکی طی کنم. چراغ قوه موبایلم رو روشن کردم و دیدم سه یا چهار نفر دیگه هم که گویا با هم هستند تقریبا با من همقدم بودن اونا هم چراغ موبایل رو روشن کردن و حالا صداشونو میشنیدم و کمی احساس امنیت کردم. گمونم همشون پسر بودن یا یکیشون دختر بود اما نترسیدم ازشون. سعی میکردن با من حرف بزنن، با هم شوخی میکردن،... اطراف خودمون با کمک نور موبایل کمی روشن شده بود اما هنوز خونه خاله م رو نمیدیدم از دور.

پاسخ
لینک۱۹ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۲۶:۵۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما این آقا را دوست دارید و می خواهید که کنترل زندگی تان را دست او بسپارید ولی احساس می کنید که او شما را پشت سر گذاشته و برایتان اهمیت زیادی قائل نیست. یا اینکه شما خودتان را در مقابل او دست کم می گیرید و اعتماد به نفستان در مقابل او کم است. شما برای او احترام قائلید و او می خواهد که شما عاقلانه تر فکر کنید و رفتاری خردمندانه و مجرب از خودتان نشان دهید. شما می خواهید افکار منفی را از سرتان پاک کنید و او در اینصورت برای شما اعتبار قائل خواهد بود. شما بدون حضور او در زندگی تان احساس ناامنی و ناامیدی می کنید و بود و نبود دیگران برایتان خیلی مهم نیست. ولی سعی می کنید که درست رفتار کنید و اشتباهی از شما سر نزند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۹ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۸:۴۱
Neda

Neda : سلام و درود امیدوارم سالم و سرزنده باشید.لطفا متن رو دیلیت کنین با تشکر.

پاسخ
لینک۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۶:۰۶:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما می خواهید مشکلات مالی تان را حل کنیدو نیاز دارید که خودتان را به سمت جلو هول بدهید و بهتر عمل کنید. شما نیاز به راهنمایی و کمک دارید و نباید فکر کنید که از آسانترین راهها و بدون کسب نجربه می توانید در هدفتان به موفقیت برسید. باید سعی کنید که نظراتتان را آزادانه ابراز کنید و مشکلتان را مطرح کنید. شما در زمانهای سخت در مسیر درستی قدم نهاده اید و نزدیک است که به اهداف و آرمانهایتان برسید ولی از کسانی که در محیط فامیل و خانواده تان هستند، انرژی منفی دریافت می کنید. شما از زندگی امروزتان خوشحال هستید ولی با این وجود زندگی شما شاهد تحولی مثبت خواهد بود. شما احساس خواهید کرد که کنترل بیشتری روی زندگی تان دارید و درک شما بالاتر می رود. احساس آزادی بیشتری می کنید و چشم انداز وسیع و تازه ای نسبت به زندگی تان پیدا خواهید کرد. ارتباط روحی و معنوی شما با خدای بزرگ قویتر می شود. استرس و ناراحتی ها را فراموش می کنید و احساس بی خیالی می کنید. آرامش و شادی به زندگی تان خواهد آمد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۳۱:۵۱
Mona

Mona : سلام .خواهرم تو خواب دیده که سر کوچه که الان دارن زندگی میکنن ایستاده بود و روبروش تو خیابون انگار جشنی بود و تو یکی از خونه ها هم افرادی در حال رقص و پایکوبی بوده هوا تاریک بود و تو خواب خیلی ترسیده بود داشته از خیابون رد میشده که یکی از دختر عموهام اون رومیبینه و بهش میگه چرا سلام نکردی اینجا از دختر عموم و رفتارش هم ترسیده بود چون دختر عموم اینجا هم قد کوتاه تر و هم چهره اش سیاه تر شده بود بعد دختر عموم دستش رو میگیره و از مسیر خونه دورش میکنه و بهش میگه این راه درست نیست و تو باید از این مسیر بری ولی خواهرم تو طول مسیر بهش میگفته که داره راه رو دور تر میکنه ولی اون توجه نمیکنه بعد دوباره اون میاره همون جای اول یعنی سر خیابون و خواهرم از این کارش هم میترسه و دیگه باهاش حرف نمیزنه و دختر عموم میره پیش مردی که قبلا باهاش سر خیابون وایستاده بود حرف میزد و این مرد یه پوزخند به خواهرم میزنه البته اون مرد هم مربوط به اون افرادی بود که جشن داشتن.بعد که خیابون رو میبینه هیچ کس تو خیابون نیست و برمیگرده تو خونه میبینه که تو خونه واسه همین دخترعموم جشن تولد گرفتن و شمع جلوش گداشتن که فوت کنه سه تا شمع دختر عموم هم به تشویق دو از دختر عموهای دیگم و زن عموم اونا رو خاموش میکنه ولی اصلا خوشحال نبود و خواهرم هم کاملا بیتفاوت بود .

پاسخ
لینک۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۱۱:۴۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خواهر شما درک و بینشی قوی دارد و می داند که خیلی از مردم با مشکلات و بدبختی هایی روبرو هستند و ناراحتی می کشند و در گمراهی قرار دارند و نمی خواهد مثل آنها باشد. اما دختر عموی شما ارزش و احترام خودش را پایین خواهد آورد و مرتکب گناهی خواهد شد و دلش می خواهد که خواهرتان در این مسیر گناه، با او همقدم باشد. اما خواهر شما می داند که این رفتار و افکار دختر عمویتان وقت کشی و بیهودگیست و هیچ خاصیتی ندارد. او گول کسی را خواهد خورد و زندگی اش خراب می شود. شیطان به نفس او غلبه می کند و مادر و خواهر او از او خواهند خواست که زندگی اش را عوض کند و تحولی تازه داشته باشد و به خاطر او متاسف خواهند شد و او هم پشیمان خواهد شد ولی خواهر شما بی تفاوت از این حالت و بدبختی او، فکر می کند که من که قبلا به تو هشدار داده بودم!! تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۳:۱۹
Raha

Raha : سلام خواب دیدم که من و یک نفر که یادم نیست کیه ولی انگار دوستم هست رفتیم بیرون و هوا تاریک شده و نیمه های شبه و ما راه رو گم کردیم دوستم میترسید و من هم همینطور اما ته دلم روشن بود ما تو کوچه نگران که یهو یه موتوری نزدیکمون شد اولش ترسیدیم بعد دیدم موتوری شبیه یه بازیگره اما شوهر خودم هستش من گفتم دیدی بالاخره یکی اومد پی ما و با خودش برد تو راه تو تاریکی من روشنی سبز رنگ چراغهای مسجد رو دیدم و شوهرم ما رو برد اونجا دیگهدهوا گرگ و میش صبح داشت میشد داخل مسجد مردمی داشتن نماز میخوندند ولی کسی تو محراب امام جماعت نبود و مردم بدون امام نماز جماعت خوندن که من گفتم این نماز درست نیست و خودم و دوستم نماز فرادا خوندیم و همسرم نخوندن بعد از نمازمون اومدیم بیرون هوا دیگه روشن روشن بود و از اون تاریکی خبری نبود بیدار شدم اذان صبح بود

پاسخ
لینک۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۰۱:۱۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما با موانع و مشکلات بزرگی در بدست آوردن اهدافتان مواجه خواهید شد و نمی دانید که باید چطور این مشکلات را حل کنید. تفکرات شما عوض خواهند شد و طرز فکر و اندیشه ی تازه ای به ذهنتان خواهد رسید. شما در شرایط سخت و بغرنجی قرار می گیرید و همسرتان می خواهد که شما را از مشکلاتتان رها کند هر چند که شما در ابتدا به او اعتماد زیادی ندارید. ولی شما سعی می کنید که با توکل به خداوند، دست به کار شده و زود مشکلاتتان را حل کنید. شرایط و موقعیت های قدیمی به زودی عوض خواهند شد و شما به عادات قدیمی تان پایان خواهید داد. مردم آنچه را که به نظرشان درست می رسد انجام می دهند و هر کسی ساز خودش را خواهد زد و مطابق با اندیشه های خودش برای حل مشکلاتش اقدام خواهد کرد. شما هم الکی از دیگران تبعیت نمی کنید بلکه فکرتان را به کار می اندازید. همسرتان از شرایط موجود راضی نیست ولی تحولی مثبت در راه است و تمام سختی ها به زودی تمام خواهند شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۲۲:۲۴
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.