تعبیر خواب دسته گل
لوک اویتنهاو می گوید :داشتن دسته گل در خواب نشانه یک شادی زود گذر است. اگر در خواب دسته گلی را از کسی دریافت کنید، نشانه عشق یکی از عزیزان به شما است و تعبیر دسته گل درست کردن، رسیدن به هدف است. اگر دسته گلی رنگارنگ و زیبا بگیرید، ارثی از طرف فامیلی ناشناس به شما می رسد و یا از شادابی و گرد هم آمدن افراد جوان خبر می دهد .دیدن دسته گل پژمرده، نشانه بیماری و مرگ است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
bahare sadeghi : سلام
خواب دیدم دوس پسر سابقم با دسته گلی که داخلش گل های بنفش و زرد و آبی داشت اومده به دیدنم و همزمان کسی که روش کراش دارم اونم فکر میکنم ازمن خوشش میاد با دسته گل رز سفید پر اومده به دیدنم و نمیدونم کدومشونو انتخاب کنم
جالبه که همیشه فکر میکنم دسته گل قرمز توی خواب عشق و دوست داشتنه و تو خواب میگفتم ینی هیچکدومشون دوسم ندارن که دسته گل قرمز نیاوردن.
ممنون از شما
فریبا هراتی
: سلام. دوست پسر سابقتان معتقد است که شما مهربان و خردمند و عاقلید و کسی که او را دوست دارید فکر می کند که شما شخصیتی پاک دارید. شما اما هنوز نمی دانید که از زندگی تان چه می خواهید! هیچ کدام از اینها عاشق شما نیستند چون عشق زمانی به وجود می آید که انسان با کسی آشنا می شود او را امتحان می کند شخصیت او را مطابق خودش می بیند و عاشق او می شود. خوش آمدن و علاقه مند شدن و به قول شما کراش کسی شدن به معنی عشق نیست بلکه صرفا یک احساس سطحی و ساده است. تشکر از همراهیتون.
Bahar : با سلام خدمت خانم هراتی گرامی
پرورش گل نسترن قرمز داشتم ولی خیلی شبیه رز قرمز بود با چند خانم انگار کارگران من هستن دسته گلی قرمز با چند گل رز رزددایره و شکل قلب باگل قرمز درست میکردیم یک پاکت خیلیییی بزرگ از شیر که داخل لیوانها ریختم، خوردم برخی از لیوانها کاکائو هم داشت همه را خوردم بعد داخل خانه بسیار تمیز نو شدم با آب میشستم بچه گربه ای سیاه بیجان افتاده بود کمی بهش آب گرفتم حالش بهتر شد ولی هی استفراغ میکرد کلیپس سر گلبهی و صورتی به شکل گل دوتا توی دستم بود گذاشتم روی مبل بسیار سفید چرمی همه جا خیلی تمیز و نو بود تیشرت سفیدی تنم بود زن دایم گفت خیلی لاغر شدی داری روی فرم میایبعد دختر پسر جوان لختی را دیدم که درحال معاشقه هستن باتمام جزئیات این صحنه رومانتک توی خواب برای من هی تکرار میشد بوسیدنهاشون و بقیه اش مداوم تکرارمیشد.
باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. شما شخصیتی پر شور و شوق و مهربان دارید. روی ذهن و جسمتان کار می کنید تا شخصیت بهتری هم از خودتان بسازید. آرامش و رفاه زیاد خواهید داشت. شر و نگرانی از زندگی تان دور می شود. خوشی های زیادی را تجربه خواهید کرد. افکارتان را مرتب و منظم می کنید و مهربان و شیرین و دلسوز دیگران خواهید بود. دوستی های پاک و صادقانه ای خواهید داشت. رفتاری ساده و پاک و با کرامت از خودتان بروز می دهید. با سخت کوشی تان به موفقیت خواهید رسید. انعطاف پذیر و چابک خواهید بود و خودتان را با هر شرایطی منطبق می کنید. موفقیت های زیادی پیش روی شما خواهد بود. تشکر از همراهیتون.
bahare : دو روز پیش عقد یکی از دوستانم بود و دسته گلش رو با گندم و گلهای پامپاس و کمی گل طبیعی و گل خشک تزیین کرده بود رنگش کلا کرم رنگ بود دسته گلش ۵ شنبه خواب دیدم مثل خارجی ها که دسته گل و پرت میکنن ولی پرت کردنشو ندیدم حتی خودشم ندیدم جلوم یه دیوار بود که از اونور دیوار انگار پرت میکرد بالای دیوار ازین میله آهنی ها که مثل فنس میمونه داشت چند ثانیه گیر کرد بعد افتاد تو دستم گفتم اا مثه خارجی ها ینی بعدیش نوبت منه دقیقا همون دسته گل خود دوستم بود من دخترم و مجرد
فریبا هراتی
: سلام. انشالله شما مورد تایید و احترام و تحسین کسی قرار می گیرید و علیرغم محدودیت ها و موانعی که برای رسیدن شما به خوشبختی وجود دارد، شما هم ازدواجی موفق خواهید داشت. تشکر از همراهیتون
امـیرحـسین : **یه قسمتی یادم رفت بگم که توی خواب، ایشون روی صورتشون لبخندی هم داشتند...
امـیرحـسین : سلام و عرض احترام خدمت شما
من در خواب دیدم دختری رو که خیلی دوستش دارم با دسته گلی از گل های قرمز که فکر کنم رز بودند؛ و با ظاهری زیبا و پوتین های سیاه‌رنگ و قشنگش، داشت به سمت من می‌آمد...
(در واقعیت، هنوز ایشون عشق من به خودشون رو نمیدونن و اینکه واسم سواله که اگر مطرح کنم آیا ایشونم همون حس رو بهم خواهند داشت یا نه؟...)
تشکر
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. او شخصیتی مهربان و محترم دارد و از او بخوبی حمایت می شود، مرفه و با عزت و رازدار است. احتمال دارد که او هم از شما خوشش بیاید. ولی برای ازدواج، دخترها به خیلی چیزها فکر می کنند و شرایط اقتصادی شما برایشان شاید مهم باشد. تشکر از همراهیتون
فريبان : سلام وقتتون بخیر
خواب دیدم داخل پیاده روی یکی از خیابونای شهرمون گل کاشتن من و‌شوهر و برادر شوهرم یک دسته گل رنگارنگ از گلا میچینیم و میبرم خونه بابام ٫ خونه بابامم شب بود همه خواب بودن من یواش کلید میندازم میرم داخل و گلارو میخوام داخل گلدون بزارم یدفعه همه خونه یکی یکی بیدار میشن و مامانم از اینکه گل بردم ناراحت میشه گلا هم رز قرمز و لیلیوم سفید بود
فریبا هراتی
: سلام. ضمن اینکه شما فقط یک حق خواب باقی داشتید و نمی توانید با یک حق خواب چند خواب را همزمان ارسال کنید، طبق قوانین سایت و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بالای تعابیر، شما فقط مجاز به ثبت 1 خواب در 24 ساعت هستید و یک خواب شما برای تعبیر ثبت شد. ((در نوبت هستید)) و باید این خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. این قوانین هنگام ثبت نام در سایت در جایی که علامت زده اید که با قوانین موافقم به شما اطلاع رسانی شده است. تشکر از همراهیتون.
مهربان : سلام و خسته نباشید. خواب دیدم همه میگفتن یکی از عموهام که سالهاست از زنش طلاق گرفته منو دوست داره و میخواد باهام ازدواج کنه. تو خواب خیلی تعجب میکردم و میگفتم اون عمومه آخه چطور میشه ازدواج کنیم و یکی از اقواممون گفت از کودکی دوستش داره. بعد تو یه صحنه دیدم کت و شلوار مشکی زیبا تنش هست و یه دسته گل خیلی بزرگ رُز قرمز خیلی خوشگل دستش بود و پشت کرده بود و داشت آماده میشد اون مراسمی که گل رو به طرف مهمونها پرت میکنن رو اجرا کنه. ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. عموی شما برای خوشبختی شما تلاش می کند و نسبت به آرامش و رفاه شما احساس تعهد می کند. او شخصیتی حمایتگرایانه و با عزت از خودش بروز می دهد و در وجود او عشق و محبت زیادی نهفته است. تشکر از همراهیتون.
یاشار : سلام و وقت بخیر خدمت شما. امروز دم دمای صبح خواب دیدم که خیلی طولانی بود و اولاش یادم نیست زیاد ولی از این قسمتاش یادمه، بعد فوت بابام خدابیامرز رفتم از یکی از پرستارا که خوشم اومده بود (اصلا در واقعیت همچین چیزی نبود) تشکر کنم. شب از خونه سوار تاکسی شدم رفتم شهر (تو روستاییم) بعد رفتم از بازار دسته گل گرفتم، دسته گل جعبه ای بود با گلهای صورتی بزرگ و قشنگ. یک دسته گل کوچیک هم گرفتم. رفتم دم آی سی یو بیمارستان، پرستاره رو دیدم ولی چهرش برام دلنشین نبود ولی گل جعبه ای صورتی بزرگ را دادم بهش و تشکر کردم. اونم گفت اسم شما گفتم فلانی هستم و اونم بلافاصله اسم بابای مرحوممو با پیشوند حاجی گفتش (حاجی نبود) و گفتش اون که خوب بود چرا مرحوم شد بعد من برام درگیری ذهنی شد این حرفش. بعد تحقیق کردم آی سی یو اونجا اون روزی که من رفتم کسی فوتی نداشته . بعد گفتم اون روزا که من بودم تو آی سی یوی بیمارستان روزی 4،5 نفر در اثر کرونا فوت میکردن (بابام ریه اش عفونت کرده بود و میگفتن کروناست و تو آی سی یو فوت کرد) بعد ذهنم هی درگیر قضیه میشد که چرا آخه، بعد انگار تصور خودم باشه یا یکی بهم بگه که اون روزا آمار مرگ و میر را بالا میبردن تا مردم بیشتر بترسن بعد ناراحت بودم که بابامو کشتن و فلان. بعد یه لحظه ذهنم پیش پرستاره بود که آیا گلمو قبول میکنه و میبره خونه بعد خونشو دیدم پر از گل هست و گل منم روی دیوارش آویزون بود. (پرستار شبیه تو خوابم را تو بیمارستان اصلا ندیدم) بعد اون یکی گل کوچیک را نمیدونستم چیکار کنم گفتم ببرم بدم خونمون به مامانم. بعد اومدم بیرون ولی دلم پیش اون پرستاره بود باز و اینکه فکر میکردم چرا قیافش خوشگل نبود. بعد تو بازار میگشتم دیدم عکس بابام مثل یه بیلبورد نور پردازی شده بالای یه مغازه بود. پیش خودم گفتم چرا اینا عکس بابامو زدن اینا که مارو نمی شناسن. بعد انگار گردو گرفته بودم یا یکی گردو تو جیبم پر کرده بود، اومدم تنه به تنه خوردم به یکی که غریبه بود چهره اش برام ولی انگار من اونو میشناختم و اونم منو. گردوها از جیبم ریخت، بعد ازم از خودم و احوالم پرسید و درمورد فوت بابام گفتم. بعد دوباره اومدم جلوتر انگار گوشیم زنگ خورد پشت تلفن یکی گفت من دکترم بیا فلان جا بهت یه دارو بدم حالت خوب بشه. بعد رفتم دیدم طرف فروشنده دوره گرد بود و شربت متانون و شیشه بهم داد. منم فهمیدم مخدره دیگه راهمو ادامه دادم اومدم جلوی چندتا مغازه لباس فروشی یک دست لباس بگیرم و لباسهای قشنگی هم انتخاب کرده بودم پشت ویترین اما یهو دیدم هرچی فکر میکنم رمز کارتهام یادم نمیاد فقط رمز کارت پدرم یادم بود و گفتم نباید به اون پول دست بزنم و بعد منصرف شدم اومدم جلوتر دیدم یه پسره ولگرد با لباس جنوبی (سیستان و بلوچستان) بهم تنه زد و هی اذیتم میکرد. دیدم خیلی خاک و خولی هست گفتم باهاش حرف بزنم از در دوستی وارد بشم. بعد ازش پرسیدم گفتش اومدم شمال کارگری کنم ولی وضعش باز داغون بود. بهش گفتم چرا از چابهار وسیله ها که ارزونتره و چیزایی رو که فراوونه اونجا و اینجا نایابه نمیاری اینجا بفروشی. خیلی وضعت خوب میشه. بعد انگار طوری که به حرفا فکر کنه رفت از من فاصله گرفت و دور شد. منم همینطور داشتم تو خیابون میرفتم و میرفتم تا صبح بشه تا با تاکسی برگردم روستام ولی پاهام انگار دیگه منو یاری نمیکردن قدم بزنم و گام هام سنگین و سنگین تر میشد به طوری که هر یک قدم برام انگار خیلی سخت و دشوار بود و بعد یادم نمیاد چی شد. با تشکر فراوان از شما بابت تعبیرهای خوب همشگیتون
فریبا هراتی
: سلام. روح پدرتان شاد. شما در واقعیت شخصیتی مهربان دارید ولی از پرستارها و عواملی که در بیمارستان بوده اند،ناراضی هستید و آنها را تایید نمی کنید. همینطور هم از مادرتان ناراحتید و او را هم تا اندازه ای در فوت پدرتان مقصر می دانید. به نظرتان می آید که در بیمارستان به کسی که پول بیشتری داشته احترام بیشتری گذاشته شده و هر که کمتر متمول بوده، به او بی محلی شده و بعد به این فکر می کنید که پدر شما که خرج مداوایش را داشت پس چرا فوت شد. در اصل خیلی ها در آن زمان فوت شده اند و تنها پدر شما به این مشکل دچار نشده. اما شما ته دلتان به این فکر می کنید که خیال می کردید که بیمارستان که بروید ریسک فوت پدرتان کمتر می شود ( خیلی از جاهای خوابتان برعکس است). شما از پرستاری که نسبت به پدر شما در بیمارستان بعمل آمد، ناراضی هستید. شما احساس شکنندگی می کنید و بیشتر از اینکه بخواهید کاری انجام دهید که مشکلی کمتر شود، وقتتان را به بطالت می گذرانید و رویابافی می کنید کما اینکه فکر می کنید که پول و وقت و انرژی تان هم حرام شد. از نظر شما اصلا فوت پدر شما برای هیچ کسی از کسانی که می خواستند به شما سرویس و خدمات ارائه کنند، مهم نبود. کسی می خواسته با شما همدردی کند ولی بیشتر شما را ناراحت کرده و می خواسته که با مواد آرامبخش کاذب شما را بیشتر ناراحت کند. شما می خواهید بهترین رفتار را در شرایط حاضر از خودتان ارائه دهید ولی اعتباری برای خودتان قائل نیستید و معتقدید که الان اگر پدرتان زنده بود بلد بود که به شما بیاموزد که باید چگونه رفتارکنید. ولی شما تلاش می کنید که خودتان باشید و مستقل عمل کنید. شما ذهنتان با مشکلات درگیر است و فکر می کنید که به جای عصبانیت و غصه خوردن خوب است که از این شرایط، به بهترین صورت بهره برداری کنید و شخصیت خودتان را قوی کنید و نه اینکه روحیه تان را ببازید و نقطه ضعف هایتان را بروز دهید. شما خسته اید و نیاز به پشتوانه و آرامش روحی دارید. ایمان قوی شما و زمان همه چیز را حل می کند دوست من. تشکر از همراهیتون.
ناشناخته : با سلام وعرض ادب خدمت شما. دو روز پیش خواب دیدم یه دسته گلی گرفتم ومیخوام برم دیدن یه خانمی ( که تو واقعیت حکم مادرمو داره یعنی عین مادرم دوسش دارم) واسه همینم سوار یه تاکسی ( انگار اژانس گرفتم )میشم که یهوی راننده تاکسی وسط راه میره موهاشو کوتاه میکنه وبعدش من میبینم ساعت از شش عصر گذشته( انگار تو خواب زمان قرارم با اون خانم ساعت شش بوده) واسه همینم چون از شش گذشته به راننده میگم دیر شد نمیخواد بریم وبرمیگردیم.من دخترومجردم
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما برای این خانم محبت و احترام قائلید ولی می خواهید یاد بگیرید که خودتان مشکلاتتان را حل کنید. شما مسئولیت پذیرتر از گذشته رفتار می کنید و سعی می کنید که استقلالتان را حفظ کنید، پای حرف و عملتان بایستید، معنویت را در خودتان قویتر کنید، حواستان باشد که گولتان نزنند و خودتان هم به کسی دروغ نگویید و خودخواهی نکنید. تشکر از همراهیتون.
ta : سلام خواب دیدم بابابزرگ مرحومم با دوستش داخل ماشین داییم بودن و درب خونه ما ایستاده بودن وقتی منو دیدن لبخندی زدن و از ماشین پیاده شدن و اومدن خونه بعد دیدم با داداشم دسته گل درست میکردیم بدیم به بابابزرگم گلها ساقه های کوتاهی داشت گفتیم اینا رو بهش بدیم شاید ناراحت بشه برای همین چند شاخه از گلهایی که جای دیگه بود و ساقه بلند داشت برداشتیم و دسته گل بزرگتر و زیباتری درست کردیم که بهشون بدیم و بعد من رفتم آشپزخونه که چایی رو آماده کنم و ظرفهای نشسته ای بود اونا رو هم شستم و دیدم زن داداشم یخچالشو میشوره منم دستی آوردم سر یخچال با آب که گرد و خاک گرفته بود و بعد دیدم خواهرم دسته گلی که درست کرده بودیم رو از ساقه کوتاه کرده و تعداد گلهاشو کم کرده ببره واسه بابابزرگم و من نذاشتم گفتم این زشته و چرا اینجوری کردی دسته گلو گفت مامانم گفته
فریبا هراتی
: سلام. روحشان شاد. شما احترام و ارزش زیادی برای پدر بزرگتان قائلید و تلاش می کنید که با انجام کارهای خیر و تقدیم ثواب این کارها به او، محبت هایش را جبران کنید و کارهای بزرگتر و با ارزشتری را برای شادی روح او انجام دهید. شما به خانم برادرتان هم کمک می کنید که مشکلاتش حل شود و ناراحتی ها از زندگی اش پاک شود. برای آینده برنامه ریزی می کنید و هرکاری از دستتان بربیاید برای شادی روح او دریغ نمی کنید. اما خواهرتان بیشتر به فکر احساسات و منافع خودش است و خرد و عقلانیت او اجازه نمی دهد که خیلی به فکر دیگران باشد. تشکر از همراهیتون.