کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب دوغ

خوردن دوغ در خواب نشانه شکست و بد اقبالی یا به خطر رسیدن سلامتی است. اگر ببینید سوپ دوغ می خورید، روابط دوستانه شما تحت تاثیر یک مشاجره یا دعوا خراب خواهد شد.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

26 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

علی قاسمی

علی قاسمی : ببخشید میخوام سریع تر تعبیر رو بدونم ممنون میشم سریع تر تعبیر کنید

پاسخ
لینک۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۱۳:۵۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. 50 نفر جلوتر از شما هستند. اگر می خواهید خوابتان بی نوبت تعبیر شود در تلگرام یوتاب خوابتان را ثبت کنید. https://t.me/tabirekhabyotaab هزینه ی هر خواب از 1 خط تا 10 خط در آنجا 20 تومان است. تشکر.

پاسخ
لینک۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۲۸:۴۸
علی قاسمی

علی قاسمی : اها منتظر میمونم ممنون

پاسخ
لینک۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۳۴:۵۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : استدعا می کنم.

پاسخ
لینک۱۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۴۶:۱۵
Behnaz

Behnaz : سلام خانم هراتی عزیزم،(لطفا خواب مخفی باشد)

پاسخ
لینک۱۷ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۰۱:۴۴:۴۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. من متوجه نشدم که هنرپیشه ترک مرد بوده یا زن! اما به هر جهت اگر مرد بوده این آقا با شما خیلی صداقت ندارد و برایتان نقش بازی می کند. او نوعی دوگانگی و تضاد در وجودش هست و شخصیتی عصبانی دارد. او نمی خواهد که شما از الان مطلقا مطمئن باشید که قرار است با او ازدواج کنید بلکه می خواهد که شما سعی کنید که باملاحظه، کارآ و مسئولیت پذیر باشید و برای بدست آوردن دل او تلاش کنید. شما برای جمله ای که مادرتان گفته به خانم هراتی بگو... یک بشکه ... فعل ننوشته اید! یعنی من الان نمی توانم تشخیص دهم که مادرتان از من چه می خواسته. دوغ بخرم؟ بخورم؟ تعبیر کنم؟ چه کار کنم؟!! اگر منظورتان تعبیر بوده، شما بابت چیزی که باید بخاطرش ناراحت باشید، به جای اینکه بدبین باشید، خوشبین هستید و فکر می کنید که شرایط خوبی به شما رو آورده ولی دوغ در تعبیر غم و ناراحتیست. کاکائو خوردنتان به تمایل شما برای رسیدن به خوشی زیاد اشاره دارد. مادرتان دوست دارد که به نحوی از آینده با خبر باشد تا بتواند زندگی تان را کنترل کند. شما شاید بتوانید با این آقا هم ازدواج کنید و فکر کنید که موانع و مشکلات زندگی تان را پشت سر گذاشته اید. اما به گرجستان رفته اید آنهم با مشت گره شده! شما برای احقاق حقوق خودتان مجبور می شوید که خشن و تهاجمی رفتار کنید و عصبانی شوید! این آقا می خواهد برایتان حکم شبان را داشته باشد و شما باید مطیع او باشید. ضمن اینکه او تمایل زیادی دارد که به شما ابراز قدرت و وجود کند و خودش را دو برابر محق نشان دهد. امیدوارم که هر تصمیمی می گیرید خردمندانه باشد و هرگز متضرر نشوید. خوابتان 989 کاراکتر و 2 حق خواب بود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۵۸:۳۲
Mehr

Mehr : سلام.خواب دیدم جایی سفره پهن کرده بودیم .برادرم برا همه برنج با مرغ میکشید .برا مادرم یه بشقاب کشید ولی مادرم نیومده بود .خواهر زادم هم بود.هممون دوغ خریده بودیم و منم تو دستم یه دوغ داشتم .جلوم هم قاشوق چنگال بود.بعد آقای x اومد گفت رفته بودم مغازه دوغ بخرم ولی شماها هرچی دوغ درمغازه بود رو خریداری کردید و چیزی نمونده بود که بخرم .گفت یه دونه از دوغ هاتونو هم بدید به من .اونم انگار با خانواده خودش جایی دیگه سفره پهن کرده بودن و میخواست ببره اونجا.من تو دلم گفتم دوغمو بهش نمیدم و جوری سر سفره نشسته بودم که پشتم بهش بود و اون پشت سر من بود.( دیروز من پولمو از آقایx گرفتم و هر دوتامون رابطه رو برا همیشه تموم کردیم .تا موقعی که زندم لعن و نفرین براش می‌فرستم و امیدوارم به بدترین بیماریهای روحی گرفتار بشه .با دیدن اون روزاست که به آرامش میرسم)

پاسخ
لینک۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۰۰:۱۳:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما می خواهید حامی خانواده تان باشید و همینطور خانواده تان حامی شما هستند. برادر شما ضمن حمایت از شما، ترسها و نگرانیهایش را با شما به اشتراک می گذارد و با مادرتان هم این مسائل را مطرح می کند ولی مادرتان درک درستی از ترسها و نگرانی های برادرتان و یا شما ندارد. شاید به این دلیل که او متعلق به نسل دیگریست و شما مدرنتر از او هستید. شما سعی کرده اید درست رفتار کنید و شخصیتی احساساتی دارید ولی با شما بدرفتاری شده و دلشوره و ناراحتی زیادی را متحمل شده اید. شما می خواهید از خودتان حمایت کنید و همینطور از نظر فیزیکی و عاطفی نیاز به ارتباط متقابل دارید. آقای ایکس کمتر از شما غصه می خورد و حال و روزش بهتر از شماست. شما دوست ندارید که احساس ناراحتی تان را دوباره با او مطرح کنید و به او پشت کرده اید و می خواهید او را پشت سر بگذارید و به آینده بروید. کار خوبی کردید که پولتان را پس گرفتید. او می خواهد پروژه ی جدیدی را در جایی دیگر شروع کند. اگر او متقابلا به شما عشقی نداشته، احساس یک طرفه به هیچ جایی نمی رسد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۰:۴۵
Mehr

Mehr : اینکه یه نفر میخواد دوغ بخره ولی پیدا نمیکنه یعنی اصلا غصه نمیخوره؟ و اینکه از ما دوغ میخواست ببره با خانواده بخوره تعبیرش چی شد ؟ چون پدرو مادرشونو میشناسم. نه اینکه بخوام بگم آقای ایکس برام خیلی مهمه .نه .فقط از این به بعد در خوابهام دنبال این میگردم که بدونم که همش تا آخر عمرش از هر لحاظ ناراحتی بکشه

پاسخ
لینک۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۵۵:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : خیر. تعبیر کلی این نیست که شما نوشته اید. اما در این خواب این بیان او استعاره از این است که چرا اینقدر حرص می خوری!؟

پاسخ
لینک۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۱۰:۱۶
Vahideh

Vahideh : سلام عزیزم
میدیدم منزل مادربزرگم هستم(شمال).ی اتاق دارن پله میخوره و سقفش کوتاهه.میدیدم بادوستم پروین اونجاییم.مثل قبلنا نزدیک رفتار میکرد بامن.شب بود وتاریک.پر از وسیله تو جعبه‌های کوچیک بود،مثل انبار.پروین(سفیدپوش)گفت اونا مال خواهرش سیمینه که درستشون کرده بفروشه(یعنی تو خونه کار میکنه مثل خوداشتغالی)بعدنمیدونم چی شد همونجاخوابم برد(مشکی‌پوش)بیدارکه شدم روز بود.رفتم پایین،دیدم سفره پهنه و پروین نشسته پاش.غذاهم بود(نمیدونم چی،تیره میدیدم)نشستم پای سفره،پروین با انگشت اشاره کرد گفت از اون بخور،اون خوبه.برگشتم دیدم ی سینی گرد مسی روی هواس که روش ی تنگ سبز بلور و قدیمی و قشنگه با٢تا لیوان سبز(اول فکرکردم شیره،اما بعدش حس کردم غلیظ‌تره و دوغه)مادربزرگم اینا و مادرمم مشکی پوش اونطرف پای سفره بودن،غذاشون همون غذای ما بود که مادربزرگم میکشید

پاسخ
لینک۲۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۱۰:۴۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما سعی می کنید در رابطه با موضوعی خردمندانه فکر کنید. در رابطه با دوستتان پروین امید زیادی ندارید که رابطه تان به جایی برسد. نسبت به او بدبین و از او ناراحت هستید. نمی دانید که چه در فکرش می گذرد و نسبت به او و انگیزه هایش احساس ترس می کنید. شاید از او کینه به دل گرفته اید یا از او بدتان می آید. اما این نگرانی های شما نسبت به او گذراست. شرایط کم کم برای شما روشن و واضح خواهند شد. شما او را مورد قضاوت قرار می دهید و اصلا باورتان نمی شود که او حامی ودوستتان باشد. او با سخاوت و دست و دلبازی قلب دوستانه اش را که برایتان شفا و آرامش را آرزو می کند را به شما پیشنهاد می کند. می خواهد که مثل گذشته با او دوست باشید. اما شما به دوستی او باور ندارید و احساستان این است که او به شما دروغ می گوید و قصد ناراحت کردنتان را دارد. مادر و مادربزرگتان هم به او بدبین هستند. رنگ سبز تنگ اگر روشن بوده شفافیت و صداقت است و اگر سبز تیره بوده، خیانت و فریب و عدم صداقت را نشان می دهد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۳۴:۲۴
N

N : سلام من ی شب خواب دیدم لطفا تعبیرش کنید از عمد جای اشتباهی نزدم ممنونم از لطفتون لطفا نمایش داده نشود

پاسخ
لینک۷ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۳:۴۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خواب قبلی شما تعبیر شده. تعبیر این خوابتان این است که شما درسهای زیادی هست که باید از زندگی تان بیاموزید و شاید برای رسیدن به خواسته هایتان مجبور شوید که با سختی مواجه شده و دلشوره هایی را تحمل کنید. می خواهید به دیگران اثبات کنید که توانایی هایتان بالاست. ولی شخصیتی افتاده و بدون منیت و خاکی دارید. انشالله گشایش کار پیدا می کنید و کارها به نفعتان به پیش خواهد رفت و آرامش و امنیت و هارمونی به زندگی تان راه پیدا می کند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۷ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۵۰:۵۵
passerby

passerby : ... گفتم ازون نخور نمی دونم چراچند دونه خاک افتاده توش گفت عیب نداره بده خواست بخوره کلا خاکی شد شیر آب اتاق باغو باز کرد دید کلا آب گل آلود میاد. بعد رو اجاق گاز اتاقشون یک ظرف مکعبی پر دوغ گذاشته بودن بجوشه و درشو گذاشته بودن و یه ذره کنارش باز بود کنار اجاق گاز پریز بود بهشون گفتم در دوغو باز کنید یا خاموش کنید دوغ گاز داره منفجر میشه داشتم می‌دیدم دوغ جوش میاد به پریز برق می خوره وپریز جرقه آتیش مانند میزد گفتن عیب نداره داشتم میرفتم بیرون برادر شوهرم کوچیک شد افتاد زمین فکر کردم سکته کرده وارونش کردم آروم زدم پشتش و گفتم سرفه کن اگه سکته باشه رفع میشه سرفه کرد خوبشد داشتم میرفتم بیرون به جای پله سکوی بلند داشت که پریدم بالا پسرم هم پرید پشتم از سکو رفتیم بالا. بهش گفتم تو که ورزشکاری پشت من چرا میای. رفتم اتاق دوم تراس سفره پهن بود خواهر شوهرم و همسرش و بچه هاش سر سفره بودن آخر غذا بود دخترخواهرشوهرم از بشقاب خودش برام «قرمه سبزی با پلو» کشید و روش «پیاز» گذاشت می گفت این کاملا تمیزه و دست نخورده است دیدم که آره بشقابش پر بوده و یه قاشق از کنارش برداشته نمی خواستم بخورم می گفتم غذای یکی دیگست و از طرفی می گفتم اگه نخورم شاید دل بچه هم بشکنه از طرفی گرسنه هم بودم خوردم خیلی هم خوشمزه بود بعد مادرشوهرم با یه بشقاب پر برنج و یه قابلمه کوچیک قورمه سبزی اومدن گفتن اینو برا تو نگه داشتم خوشحال شدم تو دلم گفتم فکر می کردم برا من نگه نداشتن. بعد مادرشوهرم به خواهرشوهرم گفتند بلند شو ظرفارو جمع کن بشور برا چی منتظری. ممنونم 

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۴۶:۲۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : ... یا حتی دوست نداشته اید که او خودش را به خاطر مسائل بی ارزش ناراحت کند ولی او به نظرات شما خیلی اهمیت نداده و از این جهت، برایش مشکلات زیادی ایجاد شده است. آنان شخصیت هایی مادیگرا دارند و مرتب حرص و جوش می خورند و وانمود می کنند که مشکلی ندارند ولی شما می دانید که بخاطر مایملک مادی، ناراحتند ولی سعی می کنند که با چارچوب و محافظه کارانه رفتار کنند تا کسی از مشکلاتشان با خبر نشود. شما آنان را راهنمایی کرده اید که درددل کنند و خشم و نگرانیهایشان را با یک دوست مطرح کنند ولی به حرفتان اهمیت نداده اند و اینکارشان برای سلامتی روح و جسم خودشان بشدت مضر است. اما اگر به حرف شما و نصایح شما گوش می کرد، یا در ادامه به نصایح تان گوش کند، احساس آرامش خواهد کرد و قادر خواهد بود که با ترسها و نگرانیهای زندگیش به خوبی کنار بیاید. شما همیشه سعی می کنید که خودتان را در زندگی تان بالا بکشید و از پسرتان هم حمایت کنید تا او هم پیشرفت کند و درکش را بالاتر برده و به موفقیت های زیاد برسد. شما به او اجازه داده اید که از تجارب خودش در زندگی استفاده کند و مهارت هایش را ورز دهد و نه اینکه صرفا" تابع و مطیع شما باشد. خواهر شوهر شما و همسر و فرزندانش خودشان را از دیگران یک سرو گردن بالاتر می دانند و می خواهند نشان دهند که زندگی شان خوش و خرم است و رفتاری گرم از خودشان بروز می دهند در حالی که خیلی دلشوره دارند و گاهی ترش می کنند و زود از دیگران ناراحت می شوند و متوقع هستند و غیبت همه را می کنند و می خواهند از همه چیز و همه کس و همه کاری سردربیاورند. شما سعی می کنید که آنها را درک کنید ولی در کارشان دخالتی نمی کنید. خواهر و مادر شوهرتان می خواهند تاثیر مثبتی روی شما بگذارند و خودشان را حامی شما معرفی می کنند. مادر شوهرتان می خواهد که خواهر شوهرتان از اشتباهات گذشته اش، دست شسته و برای آینده ای بهتر، برنامه ریزی کند. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۵۶:۰۴
passerby

passerby :
سلام وقت بخیر؛انگار سالیان سال گذشته بوددانشگاه محل تحصیلاتم رفته بودم اساتید پیر شده بودن ولی من تو سن قبلی یا همین الانم. آقایان شاد و خانمها غمگین بودند. همگی به من سلام می دادند باخودم میگفتم چطور منو بعداز این همه مدت به یاددارن با مسنترین استاد خداحافظی کردنی عقبی می‌چرخیدم تا پشتم بهشون نباشه تا بی احترامی نکرده باشم انتهای سالن دانشگاه علوم پزشکی دیگه ای بود می رفتم با رئیسش ملاقات کنم برگه هاوکتابام رو گذاشتم رو دسته صندلی رئیس یا استاد دیگه داشتن نگاشون میکردن میگفتن تو رشته ما این عبارات این مفهومو داره تو رشته شما چی و من ارتباط اونا رو و این دو رشته به هم رو براشون توضیح دادم خیلی خوششون اومد انگار زمان گذشت و جلسه تموم شد از بیرون صدایی میومد منشی بهش گفت رئیس وقت نداره جلسه داره بعدش باید بره تو دلم گفتم چرا دروغ میگن رئیس که جلسه اش تموم شده رئیس از من پرسید طرف شاعره شما قبول می کردی ببینیش منم اول تو دلم گفتم خب قبلا که می دونستید شاعره چرا بهش وقت دادید و بهش گفتم بله من خودم اهل شعر و هنرم اگه من بودم حتما قبول می کردم خواستم برم منشی گفت رو این سنگ بایست راه خروج اینجاست دکمه رو زد آسانسور زیر پام باز شد یک راه تونلی بود به بیرون مثل پله برقی ولی سنگی رفتم رسیدم بیرون. با خودم گفتم میگم چرا پشت این درا همش دیواره دکمه ش اون بالاست که از بالا آسانسورش کار می کنه. یادم افتاد ماگم( قمقمه آب) بالا موند منشی گفت الان می فرستم پایین فرستادو گرفتم و کمی آب ازش خوردم. رفتم حیاط دانشگاه ولی ادامش ویلا باغ پدرشوهرم بود ولی شکل اون نبود. دو اتاق مجزا بوداتاق اول رفتم برادر شوهر مجردم گفت قمقمه ات رو بده آب بخورم دیدم توش چندتا دونه خیلی کم خاکریزه وجود داره گفتم از

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۴۴:۵۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما دلتان می خواهد از واقعیت فعلی تان فرار کنید و به آینده بروید، و به همه اثبات کنید که حرف و نظری که نسبت به آینده دارید، تا چه اندازه درست است و به حقیقت می پیوندد. شما شخصیتی خردمند دارید و برای همه مردمی که خردمندانه رفتار کنند هم احترام زیادی قائلید. شما می توانید شرایط و مفاهیم مختلف را درک کنید و همیشه آماده هستید که دانش تان را بالاتر ببرید و صرفا به داشته ها و دانسته های خودتان فخر و تکبر نمی ورزید. شما از اینکه انسانها به احساسات و عواطف یکدیگر ارزشی قائل نیستند و خشک و منطقی بخواهند همه چیز را ارزیابی کنند، خرسند نیستید و اگر هم نسبت به کسی دلسوزی کرده اید، به خودتان هم پشت کرده اند و با شما غیر عادلانه رفتار کرده اند. شما با این وجود، همیشه احساس مثبت را در زندگی تان جریان داده اید و خوشبین بوده اید که دست آخر، همه چیز درست خواهد شد. شما در رابطه با فامیل خودتان هم سعی کرده اید که خردمندانه با دیگران تعامل کنید و تعادل و آرامش را در زندگی تان ایجاد کنید. هر چند که گاهی برادر شوهرتان با خشکی و رفتاری نامناسب، با شما برخورد کرده و ناراحتتان کرده است.

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۴۶:۵۱
passerby

passerby : سلام وقت بخیر؛انگار سالیان سال گذشته بوددانشگاه محل تحصیلاتم رفته بودم اساتید پیر شده بودن ولی من تو سن قبلی یا همین الانم. آقایان شاد و خانمها غمگین بودند. همگی به من سلام می دادند باخودم میگفتم چطور منو بعداز این همه مدت به یاددارن با مسنترین استاد خداحافظی کردنی عقبی می‌چرخیدم تا پشتم بهشون نباشه تا بی احترامی نکرده باشم انتهای سالن دانشگاه علوم پزشکی دیگه ای بود می رفتم با رئیسش ملاقات کنم برگه هاوکتابام رو گذاشتم رو دسته صندلی رئیس یا استاد دیگه داشتن نگاشون میکردن میگفتن تو رشته ما این عبارات این مفهومو داره تو رشته شما چی و من ارتباط اونا رو و این دو رشته به هم رو براشون توضیح دادم خیلی خوششون اومد انگار زمان گذشت و جلسه تموم شد از بیرون صدایی میومد منشی بهش گفت رئیس وقت نداره جلسه داره بعدش باید بره تو دلم گفتم چرا دروغ میگن رئیس که جلسه اش تموم شده رئیس از من پرسید طرف شاعره شما قبول می کردی ببینیش منم اول تو دلم گفتم خب قبلا که می دونستید شاعره چرا بهش وقت دادید و بهش گفتم بله من خودم اهل شعر و هنرم اگه من بودم حتما قبول می کردم خواستم برم منشی گفت رو این سنگ بایست راه خروج اینجاست دکمه رو زد آسانسور زیر پام باز شد یک راه تونلی بود به بیرون مثل پله برقی ولی سنگی رفتم رسیدم بیرون. با خودم گفتم میگم چرا پشت این درا همش دیواره دکمه ش اون بالاست که از بالا آسانسورش کار می کنه. یادم افتاد ماگم( قمقمه آب) بالا موند منشی گفت الان می فرستم پایین فرستادو گرفتم و کمی آب ازش خوردم. رفتم حیاط دانشگاه ولی ادامش ویلا باغ پدرشوهرم بود ولی شکل اون نبود. دو اتاق مجزا بوداتاق اول رفتم برادر شوهر مجردم گفت قمقمه ات رو بده آب بخورم دیدم توش چندتا دونه خیلی کم خاکریزه وجود داره گفتم ازون نخور نمی دونم چراچند دونه خاک افتاده توش گفت عیب نداره بده خواست بخوره کلا خاکی شد شیر آب اتاق باغو باز کرد دید کلا آب گل آلود میاد. بعد رو اجاق گاز اتاقشون یک ظرف مکعبی پر دوغ گذاشته بودن بجوشه و درشو گذاشته بودن و یه ذره کنارش باز بود کنار اجاق گاز پریز بود بهشون گفتم در دوغو باز کنید یا خاموش کنید دوغ گاز داره منفجر میشه داشتم می‌دیدم دوغ جوش میاد به پریز برق می خوره وپریز جرقه آتیش مانند میزد گفتن عیب نداره داشتم میرفتم بیرون برادر شوهرم کوچیک شد افتاد زمین فکر کردم سکته کرده وارونش کردم آروم زدم پشتش و گفتم سرفه کن اگه سکته باشه رفع میشه سرفه کرد خوبشد داشتم میرفتم بیرون به جای پله سکوی بلند داشت که پریدم بالا پسرم هم پرید پشتم از سکو رفتیم بالا. بهش گفتم تو که ورزشکاری پشت من چرا میای. رفتم اتاق دوم تراس سفره پهن بود خواهر شوهرم و همسرش و بچه هاش سر سفره بودن آخر غذا بود دخترخواهرشوهرم از بشقاب خودش برام «قرمه سبزی با پلو» کشید و روش «پیاز» گذاشت می گفت این کاملا تمیزه و دست نخورده است دیدم که آره بشقابش پر بوده و یه قاشق از کنارش برداشته نمی خواستم بخورم می گفتم غذای یکی دیگست و از طرفی می گفتم اگه نخورم شاید دل بچه هم بشکنه از طرفی گرسنه هم بودم خوردم خیلی هم خوشمزه بود بعد مادرشوهرم با یه بشقاب پر برنج و یه قابلمه کوچیک قورمه سبزی اومدن گفتن اینو برا تو نگه داشتم خوشحال شدم تو دلم گفتم فکر می کردم برا من نگه نداشتن. بعد مادرشوهرم به خواهرشوهرم گفتند بلند شو ظرفارو جمع کن بشور برا چی منتظری. ممنونم

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۴۴:۵۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. طبق قوانین سایت که در تمام صفحات تعبیر خواب ذکر شده است هر 750 کاراکتر معادل یک حق خواب است و خواب شما شامل 2832 کاراکتر و 4 حق خواب و از حد مجاز طولانی تر است. لطفا 3 خواب شارژ کنید و بفرمایید تا تعبیر شود. ضمن اینکه خوابهای طولانی را باید در دو بخش و همزمان ارسال کنید تا من بتوانم همه ی خوابتان را در مانیتور یکجا مشاهده کنم الان طول خواب شما 2 برابر طول مانیتور است و من نمی توانم همه ی خوابتان را یکجا مشاهده کنم. نوبت شما محفوظ خواهد بود تشکر.

پاسخ
لینک۲۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۴۸:۳۰
ساناز

ساناز : سلام بانو جان.ممنونم،لطفا نمایش ندید سپاس.

پاسخ
لینک۲۹ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۴۴:۲۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. شما می خواهید از طریقی روشمند به اهدافتان برسید و روی هدفتان متمرکز باشید. سعی می کنید که تمام جنبه های خردمندانه ی روانشناسی را در زندگی تان و در باره ی اشخاصی که با آنان تعامل دارید، مورد بررسی قرار دهید و شخصیت انسانها را تحلیل کنید تا بتوانید به افکارشان پی ببرید. کسی به زندگی شما راه می یابد که شخصیتی مصمم و قوی و مستقل دارد ولی رفتارش جدیست و خیلی دوستانه نیست یا خوش اخلاق نیست. شما تحت تاثیر او فکر می کنید که خوب است جدی تر و خشک تر از معمول با دیگران برخورد کنید و اصلا این شیوه ی رفتاری را الگوی خودتان قرار داده و در باره ی آن تبلیغ کنید. این باعث می شود که از برنامه هایی که برای خودتان چیده اید جا بمانید و می دانید که این عاقلانه نیست که روش زندگی تان را تحت تاثیر رفتار کسی دیگر، عوض کنید. شما می توانید یا بد اخلاق باشید یا بسیار خوش اخلاق و با نشاط. اما همین شک در باره ی رفتار خودتان باعث می شود که شما یک عقب گرد موقتی در رسیدن به اهدافتان داشته باشید. شما سعی می کنید که آهسته و پیوسته پیشرفت مستمری به سمت اهدافتان داشته باشید و می خواهید خیلی خردمندتر از همیشه رفتار کنید. تمرکزتان را از دست داده اید و اراده تان برای رسیدن به هدفتان کم شده. روح پدرتان شاد. شما از نظر ژنتیکی جوری طرح ریزی شده اید که خیلی نمی توانید افکارتان یا سبک زندگی تان را از دیگران مخفی کنید و این نقطه ضعف شماست و برای همین فکرتان ناراحت می شود. پس سعی می کنید که رازدار خودتان باشید. اعتبار مادر و خواهرتان در تعاملات با مردم بیشتر از شماست. مادرتان برای مسائل غیر منتظره، آمادگی بیشتری دارد و افراطی رفتار نمی کند. خویشتندار تر از شماست و تمزکزش روی اهدافش است و خواهرتان سعی می کند که معنویت را در خودش تقویت کند و به کمال برسد و فقط به حمایت خداوند تکیه می کند. شما هم باید سعی کنید روحیاتتان را تقویت کنید. خواب شما 1147 کاراکتر و 2 حق خواب بود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۹ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۴۸:۲۲
Z

Z : سلام وقت بخیر دوتا نکته خوابم مشخص نشه

پاسخ
لینک۱۵ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۵۵:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. تعبیر خوابتان این است که شما سعی می کنید که خردمندانه رفتار کنید ولی در دلتان ناراحت و غمگین هستید و افکار واقعی تان را از دیگران می پوشانید. شما می خواهید به صحت و سلامت و رفاه برسید ولی ته دلتان غصه می خورید. شما در مقابل دیگران سعی می کنید که بسیار خردمندانه رفتار کنید و با این وجود تمام نگرانی های شما از بین خواهد رفت. فقط کافیست که رازدار خودتان باشید و مشکلی که فکرتان را ناراحت کرده است را مطرح نکنید. رفتارتان عادی باشد و خواهید دید که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۵ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۰۰:۴۶
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.