کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب سرپرستی

لوک اویتنهاو میگوید :سرپرستی و به فرزندی گرفتن تعبیرش به وجود آمدن مسئولیتهای تازه است. اگر خواب ببینید شما را به فرزندی بگیرند، تعبیرش این است که سرشکسته خواهید شد. اگر خواب ببینید دختری را به فرزندی گرفته اید، ثروتمند خواهید شد و اگر خواب ببینید پسری را به فرزندی گرفته اید، تعبیرش گشایش در کارها و رسیدن یاری در امور سخت زندگی است.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

19 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

الهه

الهه : سلام. امروز صبح خواب دیدم که توی یک پرورشگاه هستم و همراه با یک زوج میانسال دارم بچه ها رو سرگرم میکنم و آموزش میدم. دوست مادرمم بود. بعصی قسمتهای خواب فراموشم شده. فقط اینو یادمه که داشتم بهشون اموزش میدادم و سرگرمشون میکردم و اخر خواب داشتم به این فکر میکردم که چرا سرپرستی یکیشون رو انتخاب نکنم و داشتم فکر میکردم کدوم باشه و دنبال یه دختر زیباتر بودم.

پاسخ
لینک۴ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۳:۳۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما شخصیتی قانونمند و روشمند دارید و به این فکر می کنید که احساس تعلق داشتن بهتر است یا احساس تعلق نداشتن! شما دوست دارید که تجاربتان را با دیگران در میان بگذارید. شما می خواهید خودتان هم چیزهای جدیدی را در زندگی تان یاد بگیرید و هرچه که باعث خوشحالی تان می شود را به زندگی تان وارد کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۱۵:۵۰
برهان

برهان : البته بعدش گفتم من بهش بگم چه نسبتی با من داری دوباره گفتم میبرشم سر کار پیش خودم

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۵۵:۵۵
برهان

برهان : سلام خسته نباشید
من خواب دیدم یک بچه در حیاطمون داشت بازی میکرد حدود 13 14 سالش بود گفتن این رو برادر دامادمون واسه خواهرم و شوهرش خریده به جای بچه خودشون بزرگش کنن
من خوشم از اون بچه نیومد چون خیلی درشت بود و مثل ولگردا بود

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۵۰:۰۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. افکاری مثبت، ایده آلها، امید به زندگی خواهر و دامادتان راه می یابد و گشایش کار می یابند و شما فکر می کنید که شما هم باید از این نگرش های مثبت و امید ها و گشایش کار داشته باشید. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۲۷:۵۴
ramezani

ramezani : سلام ببخشید من توی قسمت تعبیر خواب افتادن دندان دنبال این قسمت وارد کردن دیدگاه میکردم ولی پیدا نمیکنم باید چه کار کنم ،ممنون میشم راهنمایی کنید

پاسخ
لینک۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۶:۵۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. من با پشتیبانی سایت صحبت کردم تا شما را راهنمایی کنند. لطفا این گونه مسائل را مستقیما با بخش تماس با ما با مدیر مطرح کنید و یا در تلگرام یوتاب ارسال کنید. بنده فقط تعابیر را انجام می دهم و به امور فنی آشنایی ندارم. تشکر.

پاسخ
لینک۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۳:۳۸
پشتیبانی

پشتیبانینویسنده یوتاب : سلام . لطفا یکبار تمام صفحات مرورگر خودتون رو کامل ببندید و دوباره امتحان کنید. در صورت ادامه داشتن مشکل از طریق صفحه تماس با ما (لینک در انتهای صفحه) پیگیری بفرمایید.
با تشکر

پاسخ
لینک۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۵:۴۸
Hifaaa

Hifaaa : سلام وقت بخیر
چندشب پیش پدرم خواب دیده که من میخوام دوتا بچه رو به فرزندی قبول کنم وبیارم پیش خودم،اما پدرم به شدت مخالف ودر خواب بامن بحث میکنه وبه من میگه که هروقت مستقل شدی وخونه گرفتی از این کارا بکن ومن میگم که
من که نمیخوام ازدواج کنم پس،بچه میارم بزرگ میکنم
با تشکر

پاسخ
لینک۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۵۴:۱۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما تمایل دارید که اهداف و پروژه هایی را بدست گرفته و به پیش ببرید که پدرتان معتقد است این اهداف خردمندانه نیستند و از انجامشان شما را منع می کند. اما شما می خواهید با جان ودل برای پیشرفت این اهداف از خودتان مایه بگذارید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۲:۳۶
نبات

نبات : سلام وقتتون بخیر
امروز صبح خواب دیدم
دوتا دختر دارم و هر دو یک سن و سال داشتن(حوالی یکی دوساله) و هر کدوم پیش ی خونواده جدا زندگی می کردن.
یعنی انگار من به دلیلی(که یادم نمیاد چی بود) مجبور بودم دخترام رو بسپارم به دیگران.
وقتی رفتم ببینمشون، دوتاشون بعد یکم بازی خوابیدن،من به خاطر دوری ازشون،بالا سرشون نشسته بودم و با صدای بلند گریه می کردم و به سرپرستاشون می گفتم وقتی سه ساله شدن، میام میبرمشون.
نکته هایی که بین سرپرست ها یکی بود،هردو خانواده قد پدر و مادرم سن داشتن، خونواده های مذهبی بودن و زندگی ساده با سطح مالی خیلی متوسط داشتن.
من در واقعیت یک دختر ۱۰ ماهه دارم و این دو دختر هیچ شباهتی به دخترم نداشتن.
نکته‌ی دیگه ای که نظرم رو جلب کرد، همسرم هم از این ماجرا مطلع بود، ولی ناراحتی خاصی نشون نمی‌داد و تا حدی می تونم بگم این قضیه اصلا براش اهمیتی نداشت.

پاسخ
لینک۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۰۸:۱۲:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما می خواهید به خاطر فرزند خودتان، مدتی به تمایلات و خواسته های خودتان بی توجه باشید و ثروت و منافع خودتان را نادیده بگیرید و مثل پدر و مادرتان که به خاطر شما از خودشان گذشته و وقتشان را معطوف شما کرده بودند، شما هم به همین صورت رفتار کنید. این مسئله از نظر همسرتان هم منطقیست. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۲۷:۵۸
زیبا ماهری

زیبا ماهری : یه خواب دیدم صبح شب ۲۳ احیا
شبیه به چندتا خاطره خیلی طولانیه نمی دونم از کجا بگم فقط در این حد می تونم بگم که رفته بودیم دارالایتام یه سرپرست داشت که خیلی ادم خوبی بود(تو خواب خانم فریبا نادری بازیگر بود) انگار یه پسر بچه رو باید معالجه می کردن که مریض بود
بعد سرپرستشون اومد خونم با چند نفر دیگه که دوستام بودن ویکی از بچه های دارالایتام بود یه دختر تقریبا جوون و پر شر و شورتر نسبت به بقیه
بعد کلی حرف می زدیم انگار همه ادمای خاص و خیلی خوب و باوقار و خیری بودن.
بعد یهو یه صحنه خونم پر آدم و بچه بود که همه شاد و خوشحال حرف می زدن و هیاهو بود و بچه ها این ور و اون ور می دویدند ولی من مبهوت بهشون خیره بودم بعد یهو یاد دورهمیای قدیمیمون افتادم یاد خاله هام و دخترخاله ها که دور هم جمع می شدیم و خونه پر از صدای شور و خنده می شد ولی الان تو قهر بودن خانواده ها و من حسرت شدیدی خوردم
تو یه صحنه که اون دختر جوون دارالایتام اومده بود خونم من به همه یه کاسه آش دادم که همه تو کاسه هاشون آش مونده بود و من نمی دونستم این آشارو چیکار کنم حیفم میومد از اون ورم نمی تونستم برگردونم تو قابلمه بعد انگار خبرم دادن که یکی یه جایی مریض بوده گفتم شاید کسی از بچه ها گرفته باشه و دیگه آشارو برنگردوندم ولی آش به نظر خیلی خوشمزه و جاافتاده میومد و تو کاسه ها یه برق خاصی داشت
بعد دوباره رفتیم دارالایتام انگار اول یه راهرو با منشی بود بعد یه در ورودی که باز میشد.بعد یهو من و اون دختر جوون و یه نفر دیگه تو فضای باز و سبز نشستیم و باهم صحبت میکردیم من یهو به یاد صحنه قبل که رفتم دارالایتام با اون در ورودی افتادم و با بغض گفتم که: از این می سوزم که خونه های دیگه در دارن و باید زنگ بزنی و بری تو اما دارالایتام یه در داره که هر کی بخاد می تونه بره داخلش بعد با خجالت رو به دختر جوونه کردم گفتم ببخشید می دونم حرفام ممکنه اذیتت کنه.بعد ادامه دادم یه جایی هست که بچه های بی سرپرست رو گذاشته بودن و عین خونه بود و باید زنگ می زدن(اینو واقعا تو بیداری دیده بودم از طریق اینترنت که یه همچین جایی هست) نمی دونم اسمش چی بود..داشتم فکر میکردم که اون یکی خانم جواب داد گفت اینجا رو باید بهش بگن خونه خدا!

پاسخ
لینک۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۲۰:۲۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما تلاش می کنید که جایگاه خودتان را در جهان کشف کنید و مطابق با افکار خودتان زندگی کنید. از اینکه بخواهند محدودتان کنند که از قوانین خاصی تبعیت کنید و جور خاصی رفتار کنید، خوشتان نمی آید. شما احساس می کنید که تنها هستید و به شما اهمیت داده نمی شود و این حس تنهایی را به خاطر همین محدودیت هایی که دیگران برای شما وضع کرده اند، می دانید. می خواهید گشایش کار پیدا کنید پر شور و نشاط باشید و مثل گذشته ها بخندید. شما از خودتان مایه گذاشته اید و سعی کرده اید که شخصیتی تاثیر گذار و مهربان داشته باشید و باعث آرامش همه شوید ولی جواب خوبی هایتان را نگرفته اید. شما تمایل ندارید که دیگران در کارتان دخالت کنند و حرمت شما را بشکنند و به حریم خصوصی تان راه پیدا کنند. دلتان می خواهد با هر کسی به اندازه ای که خودتان تمایل دارید، تعامل کنید و نه اینکه بخواهند به شما با زور تحمیل کنند که باید چه بکنید و چه نکنید. شما خیلی مراقب حرفهایتان هستید که کسی را نرنجانید. اگر کسی بخواهد به دیگری محبت کند، باید حرمت او را هم حفظ کند و حریم خصوصی او را نشکند. این کار خداپسندانه تر است از اینکه بیش از حد کسی سعی کند که از کار دیگران با خبر باشد و به زندگی خصوصی شان سرک بکشد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۴۲:۰۸
Orkideh

Orkideh : با سلام و احترام. ممنون میشم راهنمایی کنید. نمیدونم دقیقا در چه فضایی بودم اما انگار خوب نمیتونستم نفس بکشم. اومدم بیرون. معلمی که سالها پیش دوستش داشتم رو دیدم داره از ماشین پیاده میشه و منو میبینه. من ماسک نداشتم.بخاطر معلم رفتم داروخانه ماسک سفید بزرگی برداشتم اما انگار نهایتا سیاه رو به من دادن. من چندین انار کامل رو انگار برای تزیین گذاشتم روی صورتم زیر ماسک جوری که فقط چشم ها بیرون بود. بعد گفتم اینجوری که سخته انگار انارها رو برداشتم. بعد دیدم تو یه مغازه عروسک فروشی هستم و این عروسکا انگار بچه زنده میشدند. به سفارش برادرزادم یه عروسک نوزاد پسر که خیلی زیبا نبود ولی شاد بود رو خریدم. اومدم خونه بچه زنده شد و همراه با برادرزادم ازشون سرپرستی میکردم. بچه خیلی خوشحال بود و تو اتاق بازی میکرد.فقط اینکه پوستش کاملا زرد بود.

پاسخ
لینک۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۳:۰۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. احترام متقابل. شما به نحوی از احساسات خودتان خسته و کلافه شده اید. می خواهید این احساسات را از دیگران مخفی کنید و وجهه ی واقعی تان را بروز ندهید و یا حس درونی تان را بروز ندهید. می خواهید که خونسرد و با کرامت و آرام جلوه کنید ولی به نظر مرموزانه رفتار می کنید و یا بدبین هستید و دوست دارید که مخفی شوید و افکارتان را با کسی در میان نگذارید. شما شاید فکر می کنید که رسیدن به ثروت و یا داشتن همسر و ازدواج کردن، موفقیت محسوب می شود ولی نمی توانید زندگی تان را جور دیگری جلوه دهید. شما با ایده آلهایتان زندگی می کنید و برای خودتان رویابافی می کنید. نگاهی سرخوشانه و کودکانه به زندگی دارید. می خواهید به امنیت و عشق بی قید و شرط در زندگی برسید ولی تحلیلهای شما و نگاهتان به مسائل خیلی مجربانه نیست و فقط سعی می کنید که مشکلاتتان را انکار کنید. شاید تمایل دارید که صاحب فرزندی شوید و حس مادری را تجربه کنید ولی در این مورد هم نگران هستید که اگر فرزند داشتید، شاید نمی توانستید به خوبی از او مراقبت یا حمایت کنید که البته این به خاطر عدم اعتماد به نفس شما در شرایط کنونی زندگی تان است و شاید بعدا این احساس از بین برود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۰۳:۵۶
Shamim

Shamim : سلام خسته نباشید
امروز صبح خواب دیدم که من و مادرم سر کوچه ایستادیم و یه دختر جوون و یک پسر بچه با حیله به منو مادرم نزدیک شدن و بعد با تفنگ شکاری مارو تهدید کردن که باید وسایلی رو که دختر بعد از عقد به داماد هدیه میده رو براشون ببریم .مادرم رفت وسایلو آورد .بعد به دختره گفت مادرت کجاست تا اینو بهش بدم .دختر گفت که مادرم رفت بده به من.تو هینی که مادرم داشت کیسه رو به دختره میداد،من تفنگ دختره رو گرفتم و میخواستم به سمت اون دختر و پسر بگیرم که تهدید کنم و بفهمم کی هستن ولی لوله ی تفنگ تا شده بود و جا نمی افتاد.مادرم اومد پیشم چند بار گفت ولش کن لوله تفنگه کج هست بدرد نمیخوره.
بعد یه لحظه لوله تفنگ صاف ایستاد ولی خوب جا نرفت.و من افتادم دنبال اون دوتا (اونا فرار کردن سمت داخل کوچه و وقتی دیدن کوچه بن بسته خواستن برگردن که من پشت سرشون بودم نتونستن دیگه فرار کنن و وقتی نگاشون کردم دختره انگار یه پسر 12ساله بود) و اونا وسط کوچه ایستاده بودن من به سمت پسر بزرگتره شلیک کردم میدونستم خطا میره و تیر با حرکت آهسته به سمت پسره رفت و خطا شد.بعد من اون دوتا رو که از ترس حرکت نمیکردنو گرفتم و بردمشون خونمون ولی مادرم نیومد، تو کوچه پیش همسایه ها نشست.
من دوتا پسرو با حالت بدی روی مبل پرت کردم و به بزرگتره گفتم خودت حرف بزن و راستشو بگوخونتون کجاست تا ببرم تحویل خانوادت بدم (انگار قبلا هم این سوالو پرسیده بودم ولی دروغ تحویلم داده بود)اگرنه زنگ میزنم پلیس و میان میبرنت کانون اصلاح و تربیت ،و شاید بتونی بری مدرسه ولی آینده ت نابود میشه!
پسر بزرگتره هم گفت که ما دوتارو از خونه بیرون کردن ،جایی نداریم بریم!
منم باور کردم که راست میگه و رفتم تو اتاق پیش پدرم براش تعریف کردم اونم گفت سرپرستی پسر کوچیکه رو قبول کن ولی من گفتم میخواستم سرپرستی پسر بزرگه رو قبول کنم ولی باید راجبشون خوب تحقیق کنیم .پدرم گفت که به داداش بزرگم میگه که از تهران کاراهاشونو پیگیری کنه !و خودش رفت پیش بچه ها نشست و منم رفتم براشون شیرینی اوردم و خودم از شیرینی ها خوردم.و بعد رفتم برا مادرم همه چیزو بگم دیدم پیش همسایه ها نشسته و خوب نیست آبروی دوتابچه رو ببرم .بعد برگشتم تو آشپزخونه که خوردنی بیارم دوباره شیرینی میچیدم توظرف و ازشون هم میخوردم(تو همین هین عموم از اتاق بیرون اومد و براشون لوازم و تحریر خریده بودو پدرم هی میگفت مبارکه خیلی مبارکه ) و نصف ظرف رو که پر کردم رفتم بقیه شو از میوه پر کنم و چندتا پرتقال و نارنگی گذاشتم
ممنون

پاسخ
لینک۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۸:۰۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. سلامت باشید. دوست خوبم قبل از هرچیز از شما خواهش می کنم با توجه به حجم بالای تعداد کاربران، و کمبود وقت، همیشه خوابتان را کوتاه بنویسید و از توضیحات غیر ضروری خودداری کنید. خوابهای صبح به فاصله از طلوع آفتاب تا حدود 9 صبح معمولا ساخته و پرداخته ذهن هستند و قسمت های زیادی از خواب تعبیری ندارد. تعبیر خواب شما این است که شما در نظر می گیرید که به بچه های یتیم کمک کنید و این دلسوزی شما و مادرتان نسبت به آنها در خوابتان مشخص است. در عین حال، از اینکه گول بخورید و از شما سو استفاده کنند جلوگیری می کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۱۶:۵۹
Sky sajadi

Sky sajadi : با سلام من چند شب پیش خواب دیدم لباس مردونه پوشیدم البته یه مقنعه بلند سرم بود رفته بودم بیمارستان و میگفتم اومدم برای سرپرستی یه بچه بعد از حرف زدن باهاشون پشیمون شدم و رفتم ولی دوباره برگشتم پیششون اینبار با لباسهای خودم(دخترونه) و حینی که تو سالن انتظار بودم برای مشاوره از تلوزیون داشت آیات قرآن پخش میشد و من هم باهاش لبخونی میکردم و داعم اسم امام زمان (عج) توی ذهنم بود بعد یهو از جام پاشدم رفتم که نماز بخونم ولی نمازخونه بیمارستان رو داشتن گردگیری میکردن منم رفتم بیرون هوا هم بارونی بود توی حیاط بیمارستان قدم زدم بعد دوباره رفتم توی بیمارستان و منتظر بودم که ساعت۶ونیم بشه وقته مشاوره ام و بیمارستان هم شلوغ بود

پاسخ
لینک۲۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۴۴:۱۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما سعی می کنید که رفتاری قاطع و قوی و مصمم از خودتان نشان دهید و توانایی های خودتان را مثل یک مرد ابراز کنید و نشان دهید که بیشتر از حدی که به نظر می رسد قادر باشید؛ توانایی انجام کاری را دارید و می توانید پروژه ای را با موفقیت عملی کنید. البته سعی می کنید که احترام خودتان را حفظ کنید و افکار و احساس واقعی تان را بروز ندهید. شما می خواهید که مسئولیت کاری را بپذیرید و امیدوار هستید که این هدفتان را بتوانید عملی کنید و خیالتان راحت شود. بعد از آن تصمیم می گیرید که به جای قاطع و تند عمل کردن از طریق احساسات و منطق وارد بحث شوید و مثل همانی که در زندگی واقعیتان هستید رفتار کنید. به خدای بزرگ توکل می کنید و متوسل به امام زمان ع می شوید که به خواسته ی تان برسید و پروژه ای را که دوست دارید به شما واگذار شود را به شما بدهند تا روی آن کار کنید. شما می دانید که وقتی که فکرتان را هنوز آرام نکرده اید و نگران هستید؛ دعای شما درست نیست!! دعا را باید با توکل و اطمینان و اعتماد به خدای بزرگ بخوانید. بنابر این اول سعی می کنید که افکار مثبت را در ذهنتان جای دهید و احساسات مثبتی را به وجودتان راه دهید و بعد امیدوار هستید که شما را مسئولیت پذیر و قابل اعتماد حساب کنند و شما هم بتوانید ثابت کنید که می توانید پای حرف و عملتان بایستید و نشان دهید که از عهده ی این کار به خوبی بر می آیید. تعداد کسانی که می خواهند ثابت کنند که برای این پروژه ی مورد علاقه ی شما، توانایی دارند و با شما رقابت می کنند زیاد است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۲۹:۲۴
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.