تعبیر خواب پادگان
دیدن اردوگاه نظامی و یا پادگان در خواب بیانگر تغییر محل زندگی فرد بیننده خواب است.
لیلا برایت می‌گوید: دیدن پادگان در خواب، نشانه‌ی آن است که محل زندگیان را تغییر خواهید داد.
تعبیر خواب محوطه پادگان
لیلا برایت می‌گوید: اگر در خواب خود را در حیاط پادگان دیدید، نشانه‌ی آن است در یکی از کارهایتان دچار شک می‌شوید.
تعبیر خواب ترک کردن پادگان
لیلا برایت می‌گوید: اگر خواب ببینید که پادگان را ترک می‌کنید، بیانگر داشتن اوقات خوش است.
تعبیر خواب اردوگاه نظامی
آنلی بیتون: اگر درخواب اردوگاهی ببینید، نشانه آن است که دوستان به موقعیت‌های بهتری در زندگی دست می‌یابید و شما به آینده ای تاریک خواهید رسید.
اگر دختری خواب ببیند در اردوی نظامی به سر می‌برد، نشانه آن است که با اولین درخواست ازدواج خواهد کرد. اگر زنی شوهردار خواب ببیند در اردو و پادگان سربازان به سر می‌برد، نشانه آن است که دامنش لکه دار می‌شود و شوهرش او را طلاق می‌دهد.
درکتاب سرزمین رویاها آمده است:
خواب یک اردوگاه نظامی: یک زندگی سالم و طولانی.
شما در یک اردوگاه هستید: دردسرهای بزرگ در آینده.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
رز : سلام خواب دیدم جایی هستم مثل کاروانسرهای قدیمی بزرگ و شلوع بود زمینش ناهموار بود من اومدم از جایی پامو بزارم پایین میترسیدم، اقایی که میشناسمش خواست دستمو بگیره کمک کنه اولش دستمو ندادم اما بعدش با خجالت ،اونم با دستش دوتا انگشتمو گرفت کمک کرد بیام پایین رفتم جلوتر که ادرس جایی بپرسم که میخام برم داخل یه دکه سربازی نشسته بود و یه خانم جلو باجه بود و سرباز داشت هجی ایه های قران بهش میگفت با اواز و چندتا ایه قران تلفظشو گفت به اون خانم
فریبا هراتی
: سلام. شما با حمایت دیگران به اهداف خود دست خواهید یافت و نیازی ندارید که همه ی کارها را خودتان به تنهایی انجام دهید. کافیست نظم و دقت و دیسیپلین داشته باشید تا خداوند راه درست را به شما نشان دهد. تشکر از همراهیتون.
حمید قاسمی : سلام.خواب دیدم که دریک محیط کارگاهی هستم که در انجا شخصی کار میکرد.با او حرف زدم.واردیک محیطی شدم که مثل یک پارک بود که مردم درکنارها خوابیده بودن.واردیک دستشویی خیلی شلوغ شدم .خودم را در یک بیابان دیدم که تپه ای بودکه درکنار ان نرده بانی بود خواستم بالا بروم که دیدم تپه خودش جای پادارد وبه راحتی بالا رفتم.ضمنا نردبان کوتاهتر از تپه بود .بالا رسیدم سمت راست تعدادی ماشین با راننده پارک ویک شخصی با گوشی موبایل حرف میزد.ودرسمت چپ یک خانم ساله با پسرش بود که انها را دیدم
خواهرم خوابیده که شوهرش به سربازی رفته وامده که بچه‌هایش راپیش مادرم بگذارد وبه دیدن شوهرش برود.که دیده که من وبرادربزرگترم راکه مادرم باجدیت میخواهد بادمجان بچینیم که ما امتناع مبکنیم.بعد متوجه میشه که مادوبرادر درحال چیدن هستیم هرچند که بادنجانها راندیده.
هردو رانوشتم شاید به هم ربط داشته باشه .باتشکر فراوان.
فریبا هراتی
: سلام. شما سعی می کنید مهارتهایتان را توسعه دهید و بفهمید که چه کسی هستید و خودتان را بهتر درک کنید. ذهن شما نیاز به آرامش دارد و به طور موقت از واقعیات فرار می کنید. می دانید که مردم بسیاری هستند که افسرده و ناراحتند اما زمینه پیشرفت شما را خداوند برایتان فراهم می کند و نیازی ندارید که به کسی تکیه کنید تا در زندگی شما را کمک کند که پیشرفت کنید. خواب دومتان با خواب اول هیچ ربطی ندارد و نوشتن 2 خواب در یک خواب خلاف مقررات سایت است. تشکر از همراهیتون.
حمید قاسمی : سلام خانم هراتی دیروز خوابی برای تعبیر فرستادم.
ولی تعبیر ندیدم.اگه امکان داره بررسی کنید.باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. بنده چک کردم در تاریخ 20 آذر ماه دیروز، هیچ خوابی از جانب شما ثبت نشده بود. 19 آذر هم دوشنبه بوده که سایت تعطیل بوده. به دلیل اختلال در سرعت اینترنت خواب شما ثبت نشده و شما خیال کرده اید که رسیده است. لطفا مجددا خوابتان را ارسال کنید. تشکر.
مینا : سلام روز خوش خواب دیدم داخل یه کوچه ایی رد می شدم دیدم چندتا اجرگذاشتن مثل لونه ی سگ ویه زن با بچه کوچکش اونجاست وبهش شیر میده انگار چندبار از کنار ش رد شدم ودلم براش می سوخت بعد دیدم از داخل لونه امدن بیرون وبجای بچه یه پیرزن ریز میزست که زیرشم مدفوع کرده بود وداشت جاش وعوض می کرد انگار می خواست وسط بیابون ولش کنه که دیدیم عروس عموم تو یه اتاق کنار بخاری وایساده وانگار اون پیرزن مادرشه وبرادرش حدود ۱۲ میلیون پول میگیره ومن بهش می گفتم راسته برادرت ۱۲ میلیون پول می گیره چرا به مادرش نمیرسه اونم با بی اعتنایی رد شد ورفت بعد دیدم تو یه اتوبوس خیلی بزرگ که پراز سربازه هستیم من وهمسرم انگار مامانم هم بود واون پیرزنه جلوی اتوبوس با مسئول سربازا حرف می زد مارو باماشین جایی یردن و گفتن بیاید همین حا سوار بشید خونه خواهرم بودم وشوهرخواهرم یه کلید دستش بود برای خونه برادش و با پسرش رفت تا چراغهای خونه رو روشن کنه که یه وقت دزد نیاد بعد من دوباره سوار همون اتوبوس سربازا شدم که برگردم وشوهرم بلند شد تا من بشینم من گفتم همین جا خوبه واونم کنارم وایساد
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما شرایط بغرنجی را مشاهده می کنید که کسی برای بچه اش از چانش مایه می گذارد و در هنگام پیری با او مثل سگ رفتار می کنند و به او محبت نمی کنند. دوست خوبم من در ذهن شما نیستم خوابهایتان را بی فاعل ننویسید!! کی می خواست کیو وسط بیابون ول کنه؟ عروس عمویتان که در خواب دیده اید، همان کار را با مادرش می کند که این پیرزن خواب شما... یعنی با مادرشان بدرفتاری می کنند. عدد 12 چرخه و تکرار است و هر کاری که با مادرشان میکنند سرشان خواهد آمد. شما در حالی که مقرراتی و دیسیپلینی هستید سعی می کنید که همرنگ جماعت شوید. شوهر خواهر شما به برادرش کمک می کند و مشکلات آنان را حل می کند و شما و همسرتان هفکر هم و با هم مهربان هستید. تشکر از همراهیتون.
محمد : در واقع من چندان کار نمیکنم یعنی به اندازه وقت کاریم و زندگی آرام و راحتی دارم شکر خدا . بهمین خاطر تعبیرتون رو زیاد متوجه نشدم. البته احتمال یک جابجایی کاری وجود دارد که منتظر اون اتفاق هستم .
فریبا هراتی
: خواب شما می تواند راجع به اینده باشد و همانطور که عرض کردم شاید مجبور شوید محل زندگی ( یا همانطور که فرمودید کارتان ) را عوض کنید و اینها به شما استرس بیشتری می دهد. من چون از شرایط زندگی شما با خبر نیستم مجبورم همه افعال را با زمان حال بنویسم. در مورد شما آینده است. در بعضی خوابها هم مربوط به گذشته هستند. تشکر از همراهیتون.
محمد : سلام خسته نباشید.
خواب دیدم انگار جنگ شده بود و هواپیماهای نظامی بالا سرمون رفت و آمد میکردن. عده ی زیادی مرد جوان بودیم که اعلام کردن هرکی به راننده نیاز نداره بیاد داخل (جایی شبیه پادگان). چند نفر بودیم با شک گفتیم شاید میخان ببرن ماشین تحویلمون بدن. ولی رفتیم داخل. اونجا برای آموزش نظامی به صف شدیم. عموم رو دیدم انگار جزو مسئولین اونجا بود با دیدنش اعتماد بنفسم زیاد شد. وضع خیلی غریب و عجیبی بود. تو صف اول ایستاده بودم که یهو پسر پنج سالمو دیدم روبروم داشت به تنهایی آموزش نظامی انجام میداد گفتم خدایا این بچه چجور داره به تنهایی و مهارت اینکارو میکنه. اشک از چشام سرازیر شد و گریه کردم پسرمم گاهی میاستاد و گریه میکرد بعد سریع ادامه میداد و میدوید در حین گریه گردن از خواب بیدار شدم.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما خیلی کار می کنید و استراحت تان کم است . بین عقل و دلتان مدام کشمکش وجود دارد و نمی دانید بهتر است نسبت به مسئله ای منطقی فکر کنید و یا احساسی برخورد کنید. زندگی بیداری شما با هرج و مرج مواجه شده و هم نگران تنش های واقعی مربوط به جنگ احتمالی در بیداری هستید و هم از لحاظ عاطفی دچار استرس شده اید و آماده هستید تا با چالش های بزرگ زندگی مواجه بشوید. شما آماده اید تا خودتان را محدودتر بکنید و با دیسیپلین و نظم بیشتری زندگی کنید. در انجام کارتان با شک و تردید مواجه می شوید و شاید مجبور شوید محل زندگی تان را عوض کنید. پسر شما دقیقا از شما الگوبرداری می کند. تشکر از همراهیتون.
سارا : سلام روز خوش
خواب دیدم که پسرم برگشته خونه البته پسرمن خارج از کشور درس می خونه ومن هم خوشحالم که امده وهم دلشوره دارم که چرا امدی حالا بخاطر سربازیت دیگه نمی تونی برگردی بعد دیدم در حالی که لباس بیرون تنشه با ژیلت خودش داره موهاش و کوتاه می کنه و می گه اینطوری خوب شد البته خیلی کوتاه نبود وسط سرشم اندازه بند انگشت هنوز بلند بود
فریبا هراتی
: سلام. پسر شما در کارش دقت عمل به خرج می دهد و مسئله ای هست که او باید به آن رسیدگی کند و حل و فصلش کند. او دوست دارد شخصیت واقعی اش را بیشتر به همه نشان دهد ولی هنوز چیزهایی هست که او نمی خواهد که همه بدانند. او متواضع و فروتن است و نمی خواهد که دیگران روی او بد فکر کنند. فکر او پیش شماست و علایق او به خواسته های شما نزدیک است. تشکر از همراهیتون.
سبحان بازوند : ممنونم دوست عزیز،زنده باشین
شعله : سلام خدمت خانم هراتی عزیز .پسرم ۲۵ سالشه و دیشب خواب دیده دریک محیط نظامی بوده با لباس سبز وشلوار ارتشی و پوتین وقرار بوده جانشین فرمانده بشه و در جایی که تمام بزرگان ورییسان از همه ی قبایل جمع بودندوجلسه داشتند من هم با یک چادر که سر تاسر مشکی وحتی صورتم هم پوشیده بوده میخواستم برم اونجا.پسرم به عنوان بادیگارد مرا همراهی میکرده واز پشت سرم می آمده که یک در گاراژ بزرگ باز میشه ومن وارد میشم که همه به من بیتوجهی میکردند و میخندیدند که پسرم وارد میشه همه بلند میشند واحترام میگذارند و تعظیم میکنند که یکی از سربازان زیر چشمی به من نگاه میکنه که پسرم به یکی از فرماندهان اطلاع میده ومیان اونا میزنند ومیبرند ومن هم میرم داخل یه اتاق.باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. پسر شما می خواهد که شما را از آسیب احساسی حفظ کند. او دلسوز شماست. می خواهد که شما در زندگی تان امنیت داشته باشید و کوچکترین توهین و بی احترامی در حق شما نشود. او نهایت سعیش را خواهد کرد که با دیسیپلین و نظم بیشتری کار کند و می خواهد که به مقام بالایی برسد. او موفق هم خواهد شد و نتیجه ی سخت کوشی او این خواهد بود که شما در موضع قدرت قرار می گیرید و احساس آرامش خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
parsa : سلام
یکشنبه (97/11/28)
من توی خیابون در حالی که دوره آموزشی خدمت سربازی خودم رو در شهری تمام کرده بودم و برای مرخصی عازم سفر به شهر محل سکونت خودم بودم، ساک مشکی و کوله سفید رنگ و پلاستیک مشکی بزرگ همراه با خودم کنار دیوار بودند، من پیش مادربزرگ(مادر پدرم) مرحومم ایستاده بودم و بهش گفتم چرا نگذاشتی کوله سفید رنگ و پلاستیک مشکی رنگ رو تحویل انبار بدهم؟! یا اینکه چرا خودت این ها رو تحویل انبار ندادی؟
بعد مدتی که دوره خدمت سربازی(مسئولیت خودم) شروع شد (و درجه خدمت بهم داده شد) من با لباس شخصی توی پادگان بودم و در مکانی دو سرباز دژبان پشت میزی نشسته بودند و پرونده ام روی میز بود که بدلیل ترس از گم شدن پرونده ام اون رو پیش خودم نگهداشتم، بعد ساک و کوله خدمت سربازی
و پلاستیک خودم رو توی انبار گذاشتم، از کسانی که توی پادگان بودم شنیدم که باید به میدان تیر (محل تمرین تیر اندازی) برویم، به همین دلیل برای آماده شدن و پوشیدن لباس نظامی من برای به پا کردن پوتین های مشکی رنگ خودم نزدیک انبار قبلی وارد انباری شدم که پوتین های مشکی رنگ زیادی بود من فقط بدنبال پوتین خودم می گشتم، بعد پدربزرگ(پدر مادرم) مرحومم رو توی انبار دیدم و یک نفر به من اشاره کرد که پدربزرگت پوتین هایت رو از تو مخفی کرده من هم بدون اینکه از پدربزرگم سوالی بپرسم با نگاه انداختن به پوتین های اطرافم روی زمین بدنبال پوتین های خودم بودم.
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید نظم و دیسیپلین زیادی در زندگی داشت اید و با این وجود دیگران برای شما تصمیم گرفته اند و از شما سو استفاده کرده اند. تصمیمات و مسئولیت هایی هست که بر دوشتان سنگینی می کند و شما دلتان می خواهد که از این مسئولیت ها رها شوید. روح مادر بزرگتان شاد، از او می خواهید که برایتان دعا کند تا فکر شما راحت شود. شما سعی می کنید وظائفتان را به نحو احسن انجام دهید و تجربیات خودتان را در زندگی بالا ببرید. می خواهید رویکردتان در زندگی درست باشد و حاضرید به این منظور به کارهای سخت دست بزنید. دعای خیر پدر بزرگتان پشت شماست و او نمی خواهد در زندگی به شما سخت بگذرد. تشکر از همراهیتون.