کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب یوزپلنگ

اگر کسی درخواب دید که یوزپلنگ با او در جدال است، با دشمنی پست در جدال خواهد شد. اگر یوز با او کاری نداشت و آزاری به وی نرساند، دلیل بر این است که دشمن وی از خصومت منصرف شده و غلبه بر یوز پلنگ، غلبه بر دشمن و شکست از او، شکست از دشمن تعبیر می شود.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

22 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

samira

samira : سلام وقت بخیر خواب دیدم خونه دختر عمم هستم تو خونش بچه پلنگ داره بهش میگم خوب کاش یه حیوان خانگی دیگه داشتی گفت تازه پدر مادرشم هستن سه تا پلنگ تو خونش داشت و هی این طرف اون طرف میرفتن یه وقتایی هم به من نگاه میکرد یکیشون منم هم یکم نگران بودم از وجودشون که بیدار شدم ممنونم از تعبیرتون

پاسخ
لینک۲۶ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۸:۲۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. پلنگ در واقع دختر عمه شما و خانواده اش هستند که در اوج قدرت و زیبایی می توانند بسیار خطرناک باشند و تبدیل به دشمنی سرسخت شوند. برای ایشان عوض کردن شخصیتشان بسیار سخت است و همانی هستند که همیشه هستند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۶ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۱:۲۷
shabnam

shabnam : سلام خانم هراتی جان روزتون آروم و شاد
چند وقت پیش خواب دیدم که ورودی شهر دوست پسرم هست و چند دهه قبل هست زمانی که اتوبان ها تازه ساخته شدن وافتتاح نشدن و اطراف اتوبانها خاکی و خالی از ساختمان و چند تا یوزپلنگ و یا چیتا دور و بر قدم میزنن و گرسنه ان و کمی ترسناک ولی میخوام که نترسم .غذای خودم که مرع سرخ شده بود اشاره کردم به یکیش (انگار میدونستم این دوست پسرمه و خیالم راحت بود ک بهم ازار نمیرسونه)ک بیاد بخوره .اومد از دستم بخوره دستم رو کمی گاز گرفت من خرده نگرفتم .یکم پیشم نشست من نوازشش کردم و پر و بال سفیداز زیر پوستش نمایان شد و فهمیدم این همون پرنده هست که قبلا تو خوابم دیده بودم و تو محیط خوبی باشه دوباره به اصل خوب خودش بر میگرده. نموند وبا غمگینی رفت لانه ی خودش، انگار که من به همونجا تعلق دارم.
تلاش دیگه بی فایدست.

پاسخ
لینک۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۵۳:۲۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما در گذشته با موانع و مشکلات زیادی برای رسیدن به اهدافتان مواجه بودید و راه رسیدن شما به دوست پسرتان هموار نبوده است. او در عین حال که قدرت و اعتماد به نفس بالایی داشته، با ظاهری زیبا ولی رفتاری خشن و عصبانی با شما تعامل داشته و شما احساس می کردید که جنبه ی ناسالمی در زندگی شما وجود دارد که باعث ترس شما می شود و می خواستید که این جنبه را از زندگی تان بیرون بیاندازید. او شما را با رفتار خودش گاهی می ترسانیده و شما فشار و استرسی را که از جانب او متحمل می شدید را نادیده می گرفتید تا در کنار او باشید. ولی او می خواسته که آزاد باشد و به اهدافش برسد و شاید نمی خواسته که در قید و بند شما باقی بماند. با توجه به این که فضای خواب مربوط به گذشته بوده احتمالا این خواب مربوط به گذشته است و نه اینکه از آینده خبر بدهد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۳۱:۴۹
Behnaz

Behnaz : سلام وقتتون بخیر، من دوشب یا سه شب پشت سر هم خواب دیدم تو ایوون یه عمارت سفید وایساده بودن مقابلم بیابون بود فقط یه صخره کوچیک و یه درخت نخل روش بود، زیرش سه تا یوزپلنگ بودن، که من تو همه ی سه خوابم برای این یوزپلنگ ها از بالای ایوون گوشت مینداختم و نازشون میکردم. شب چهارم به قصد اینکه از این بیابون عبور کنم و از اونجا برم رفتم پایین،ولی این یوزپلنگا خیلی گشنه بودن و سروصدا میکردن و عصبی بودن (اما نعره نمیکشیدن، صدای یه گربه عصبی میدادن) تا من قدم جلو میزاشتم اینا به قصد حمله طرف من میومدن و من مجبور میشدم از ترس حجومشون برگردم برم رو ایوون.هی با خودم مبگفتم من خیلی میخوام برم اما اینا از گشنگی وحشی شدن... اگه برم ممکنه بهم حمله کنن‌.هی تو خواب به خودم میگفتم شاید میخوان خودشونو لوس کنن...ریسک کنم رد شم..ولی هردفه با هر قدم خیز میگرفتن

پاسخ
لینک۹ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۲۳:۲۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در جایگاه امن و در رفاه و ثروت به سر می برید ولی احساس می کنید که دوستان زیادی ندارید و از درون احساس خشک و خالی بودن می کنید. می خواهید به آرامش و موفقیت در زندگی تان برسید و آرمانهای بلندی دارید. ولی خطری در کمین شماست که شما باید برای دفع این خطر صدقه بدهید و بگویید برایتان قربانی کنند و گوشتش را به فقرا ببخشید و اصلا از آن تناول نکنید. خواب شما هشداری به شماست که الان نباید ریسک کنید و بیرون بروید. قربانی را جدی بگیرید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۹ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۰۶:۵۶
امین

امین : سلام روزتون بخیر
خواب دیدم که به نانوایی رفتم که بربری بخرم، توی صف دوتایی بودم.
نکته جالب این بود که به جای پول به نانوا دو تا تیکه نون(به اندازه دو بند انگشت) دادم و انتظار داشتم در مقابل دو تا تیکه نون بزرگتر بمن بده.
ولی نانوا فقط یک تیکه نان به اندازه یکی از دو تا تکه نانی که خودم بهش داده بودم بمن داد.
و من عصبانی شدم و گفتم "نانی که بمن دادی از نانهای خودم که کوچیکتره" و نانهای خودم را پس گرفتم و رفتم، موقع رفتن با ناراحتی به نانوا گفتم «انشالله خدا توی شرایط نیازمندی کمکت کنه». فک میکردم دارم دعای خیر میکنم ولی در باطن هدفم ایجاد حس عذاب وجدان برای نانوا بود تا متوجه اشتباهش بشه.

بعد از نانوایی وارد کوچه ای شدم، دیدم یه یوزپلنگ سیاه بزرگ روی دیواره و داره یه مرد رو نعقیب میکنه، اولش خواستم با آرامش از توی کوچه رد بشم چون فکر میکردم یوزپلنگ با من کاری نداره چون من کار بدی نکردم. ولی وقتی یوزپلنگ من رو دید ازتعقیب اون مرد دست برداشت و به سمت من حمله کرد، کمی دویدم ولی دیدم فایده نداره وایسادم و سعی کردم یوزپلنگ رو مهار کنم وسرش رو با دستام نگه دارم که بمن آسیب نرسونه.
متوجه شدم یوزپلنگ سه تا شاخ داره. با دستام دو تا از شاخ های کوچیکش رو کندم که در صورت حمله کمتر آسیب ببینم. بعد سوار یوزپلنگ بودم و یوزپلنگ من رو به این ور و اونور میبرد. منم خیلی ترسیده بودم و توی کوچه از یک مردی خواستم که بمن کمک کنه.
وقتی اون مرد با تفنگ اومد. یوزپلنگ آرام شده بود و خابیده بود و من از یوزپلنگ پیاده شدم و یوزپلنگ رو اون مرد با خودش برد که بکشه و دیدم یه بچه یوزپلنگ هم توی دستای یک مرد دیگه هست. خیلی عذاب وجدان گرفتم که قراره یوزپلنگ و بچه یوزپلنگ کشته بشن.

درسکانس بعدی دیدم که اون آقا یوزپلنگ و بچه یوزپلنگ را کشته و توی قبرستان خاک کرده و من به همراه اون آقا بالای قبرش ی.زپلنگ رفتم که واسش فاتحه بخونم، من و اون مرد خیلی استرس داشتیم که پلیس متوجه بشه ما یک یوزپلنگ رو کشتیم مخصوصا اینکه متوجه شدم دستام در اثر پنجه های یوزپلنگ زخمی شده و این آثار جرم محسوب میشد.

پاسخ
لینک۱۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۴۰:۰۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. دوست خوبم لطفا خوابتان را پشت سر هم ارسال کنید و به این صورت سطر سطر و پاراگراف بندی نکنید چون نمی توانم هنگام تعبیر در باکس، همه ی خوابتان را یکحا مشاهده کنم. تشکر. شما می خواهید در زندگی تان موفق باشید و آینده ی لذت بخش و خوشایندی داشته باشید، می خواهید از زندگی تان راضی باشید، اما احساس می کنید که کاری که می کنید و زحمتی که می کشید از مزدی که به شما می دهند کمتر است و از این جهت شاکی هستید. شما با محدودیت ها و شرایط بغرنجی دست و پنجه نرم می کنید و نزدیک است که خشم و غضب شما به شما غلبه کند ولی عصبانیت شما به خاطر شرایط سخت زندگی، غیر قابل انکار است. شما سعی می کنید که افکارتان را کنترل کنید. قدرت و اعتماد به نفس شما همیشه بالاست. شما نمی خواهید که عصبانی شوید و سعی می کنید که افتاده و خاکی رفتار کنید ولی از اینکه غرورتان را بکشید و محبور شوید با زور خشمتان را کنترل کنید و خودتان را مطیع نشان دهید عصبانی می شوید چون اینکار مثل این است که شما روح قوی و بزرگتان را بکشید. کسی در زندگی شما هست که مثل شما فکر می کند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۱۹:۰۵
paradox

paradox : سلام خسته نباشید...خواب دیدم من و خواهرم و دوستی که در واقعیت چینین دوستی ندارم رفته بودیم بیرون و روی چمن نشسته بودیم و در مورد ارایش کردن و اینجور چیزا حرف میزدیم که کیفم از دستم افتاد و هر چی داخلش بود ریخت زمین منم حواسم جمع بود که چیزی گم نکنم بعد دوتا از همسایه هامون که در واقعیت قبلا مغازه داشتن با هم دعوا میکردن سر اینکه وسایل مغازه رو دزیدی ازم که خانومه وقتی چشمش به من افتاد سلام کرد و منم که سرم پایین بود دنبال وسایلم میگشتم زیاد محلش نزاشتم ولی جواب سلامش رو دادم و وقتی وسایلمو جمع کردم دیدم پسری داشت نگاه میکرد بهم برا اینکه از دست نگاش فرار کنم رفتم دورتر که دیدم یک پلنگ سیاه اوفتاد دنبالم منم فرار کردم و دیدم پلنگ سیاه به اون پسر و دختر دیگه غرش میکرد منم گفتم سرش فریاد بزنین که فرار کنه که پلنگ اومد سمت من منم بهش فریاد زدم که رفت سمت خواهرم و دوستم منم رفتم که ازشون مراقبت کنم که پلنگ بهشون حمله نکنه که از خواهرم پرسیدم پلنگ سمت شما اومد صدمه بهتون نزد که خواهرم اگه اشتباه نکنم گفت پلنگی نبود و من پیش خودم گفتم که برادرم هم همین نزدیکا هست پلنگ بهش حمله نکنه و پلنگ وقتی فریاد زدم سرش ازم دور شد و رفت

پاسخ
لینک۵ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۶:۴۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما سعی می کنید که همیشه حواستان جمع باشد و تمرکزتان را از دست ندهید. شما باید سعی کنید که نگرش هاو احساساتتان را مدام چک کنید و مراقب رفتارتان باشید که زود از کوره در نروید و خشمتان را کنترل کنید. شما شخصیت قوی و زیبایی دارید. به موفقیت خودتان اطمینان کامل ندارید ولی در نهایت بر مشکلاتتان غلبه خواهید کرد و مجبورید که یک سری مشکلات و درگیریها را تحمل کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۵ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۱۵:۳۶
Pariya

Pariya : سلام مادر من خواب دیده رفته مغازه ک دیده یه عالمه گردوی با پوست سبز اونجا ریخته شده بعد چشش خورده ب دم یه پلنگ خودشو عقب کشیده یهو اون پلنگه اومده بیرون از زیر وسایل مادرم کلی ترسیده تو خواب فرار کرده ولی یه خانم اونجا بوده ک پلنگ رو بدنش افتاده مادرمم فقط نگاه میکرده از دور...دلش میسوخته

پاسخ
لینک۲۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۴۳:۴۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مادر شما می داند که مردم با سختی و زحمت و مرارت سعی می کنند که به ثروتی برسند و آدمهای حرامخوار و بی رحمی هم به کمین مردم نشسته اند تا پول آنها را با گرانفروشی از چنگشان در آورند. مادر شما از کسی که گران فروش است خرید نمی کند ولی هستند کسانی که طعمه ی این آدمهای بی رحم و شیاد که ظاهرشان غرق در ناز و نعمت است ولی سنگدل و بی رحم هستند می شوند . تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۱۶:۰۹
Sara

Sara : سلام روزتون بخیر
من توی خوابم خواب دیدم که من و خواهرم توی ماشین کنار دریا نشسته بودیم، ماشین انگار توی آب بود، شیشه سمت خواهرم باز بود اول یه اردک سبز دیدم توی دریا بعدش دیدم که یه یوزپلنگ که رنگش سفید بود همینجوری روی موج دریا نشسته بود انگار داشت استراحت میکرد من دیدمش به خواهرم گفتم شیشه رو ببند ممکنه بیاد بهت اسیب بزنه، همون موقع یوزپلنگ اومد سمت ما اومد توی ماشین از خواهرم رد شد و اومد سمت من، دستمو توی دهنش گرفت من ترسیده بودم ولی هیچی نگفتم با خودم میگفتم شجاع باش نترس، بعدش یوزپلنگه منو بغل کرد و انگار اومد توی بدن من، انگار من و اون یکی شده بودیم، بعدش خیلی احساس قدرت میکردم و هرکاری میخواستم میتونستم، چندتا خانوم بودن که کلاهای مشکی زشتی روی سرشون بود من با ذهنم اون کلاها رو به شکل گل رنگی دراوردم

پاسخ
لینک۱۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۵:۲۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما و خواهرتان با هم راجع به مسائل احساسی صحبت های طولانی خواهید کرد و سعی می کنید که منطقی باشید. خواهرتان خیلی احساساتی تر از شماست و شما می توانید روی بالا پایین های زندگی کنترل خودتان را حفظ کنید و اجازه ندهید که جریان احساسی غرقتان کند. زیبا و با ظرافت هستید. اعتماد به نفستان بالاست و می توانید خشمتان را کنترل کنید. شما می توانید افکار مردم را از منفی بافی به سمت مثبت گرایی متحول کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۴۷:۳۷
Milad

Milad : سلام وعرض خسته نباشید و تشکر بابت تعبیر های دقیقتون،قبل از هر چیز بگم که من مرد هستم ومتاهل:
خواب دیدم که در بیابانی شب هنگام وسایلم به کولم بود و میرفتم،یکدفعه نمیدونم چرا وارد یک محوطه‌ای در بیابان شدم که ته یک حیاط مانند یک چند تا درخت بود ولی مثل اینکه درختها خشک بود ولی من هی میخواستم برم اون ته که درختها بود که دو تا سگ سفیدپشمالو که یکی بزرگ و دیگری فکر کنم بچه بود،میومدن ازون ته به سمت من ولی یهو بخودم گقتم سگ رو اگه سریع بدوم به سمتش فرار میکنه،همین کارو کردم و همینطور هم شد ولی یهو دیدم یک یوزپلنگ اون وسط به حالت نیمه نشسته خوابیده رو بمن ،انگار که هوشیار خوابیده بود برای نگهبانی،که من سریع با دیدن یوز برگشتم ( نمیدونم چرا تو ذهنم این بود که یک ربع وقت دارم برم و بعد دوباره باید در جای دیگر بایستم)، به هر حال رفتم و دم در اون مثلا باغ مانند که در هم نداشت باید میرفتم روی یک تپه و بعد میومدن پایین تا از باغ برم بیرون که از بالا می دیدم که پایین تپه یک سگ سفید بزرگ داره نگهبانی میده که من توی ذهنم اونو مانع خودم می دیدم برای بیرون رفتن،میخواستم بیام پایین که دیدم یه یوزپلنگ دیگه هم پیش این سگه هست،با این حال خیلی با سرعت رفتم سمتشون که بترسن وقتی هم سر سر خورران از تپه با گرد و خاک رفتم پایین تا رسیدم پایین یه صدایی از خودم درآوردم و یک پِخ کردم که سگه در رفت ولی یوز عقب رفت و من در همین فرصت پا به فرار گذاشتم که در همین لحظه یک کار گر با لباس یکدست نارنجی دیدم که داره بیرون از یک بیل مکانیکی(بابکد،لودر کوچک) کار میکند،که من به سمتش می دویدم و می گفتم کمک که تا من را دید فهمید یوزپلنگ دنبالم کرده او مد بره تو لودر و در رو ببنده من سریع باهاش رفتم و هنوز کامل وارد کابین لودر نشده بودم که یوزپلنگ رسید که من دوباره او را پِخ کردم و یک مشت ول دادم سمتش او هم داشت غرش میکرد که در این لحظه با فریاد از خواب پریدم.

پاسخ
لینک۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۳۴:۱۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام دوست عزیز در نوبت هستید لطفا مجددا خوابتان را ارسال نکنید تا الان 3 بار ثبتش کرده اید.

پاسخ
لینک۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۵۷:۰۵
Milad

Milad : سلام عرض تشکر بابت راهنمایی های عالیتان خانم هراتی
قبل از هر چیز بگم خدمتتون که من مرد هستم و مزدوج،دیشب
خواب دیدم که در بیابانی شب هنگام وسایلم به کولم بود و میرفتم،یکدفعه نمیدونم چرا وارد یک محوطه‌ای در بیابان شدم که ته یک حیاط مانند یک چند تا درخت بود ولی مثل اینکه درختها خشک بود ولی من هی میخواستم برم اون ته که درختها بود که دو تا سگ سفیدپشمالو که یکی بزرگ و دیگری فکر کنم بچه بود،میومدن ازون ته به سمت من ولی یهو بخودم گقتم سگ رو اگه سریع بدوم به سمتش فرار میکنه،همین کارو کردم و همینطور هم شد ولی یهو دیدم یک یوزپلنگ اون وسط به حالت نیمه نشسته خوابیده رو بمن ،انگار که هوشیار خوابیده بود برای نگهبانی،که من سریع با دیدن یوز برگشتم ( نمیدونم چرا تو ذهنم این بود که یک ربع وقت دارم برم و بعد دوباره باید در جای دیگر بایستم)، به هر حال رفتم و دم در اون مثلا باغ مانند که در هم نداشت باید میرفتم روی یک تپه و بعد میومدن پایین تا از باغ برم بیرون که از بالا می دیدم که پایین تپه یک سگ سفید بزرگ داره نگهبانی میده که من توی ذهنم اونو مانع خودم می دیدم برای بیرون رفتن،میخواستم بیام پایین که دیدم یه یوزپلنگ دیگه هم پیش این سگه هست،با این حال خیلی با سرعت رفتم سمتشون که بترسن وقتی هم سر سر خورران از تپه با گرد و خاک رفتم پایین تا رسیدم پایین یه صدایی از خودم درآوردم و یک پِخ کردم که سگه در رفت ولی یوز عقب رفت و من در همین فرصت پا به فرار گذاشتم که در همین لحظه یک کار گر با لباس یکدست نارنجی دیدم که داره بیرون از یک بیل مکانیکی(بابکد،لودر کوچک) کار میکند،که من به سمتش می دویدم و می گفتم کمک که تا من را دید فهمید یوزپلنگ دنبالم کرده او مد بره تو لودر و در رو ببنده من سریع باهاش رفتم و هنوز کامل وارد کابین لودر نشده بودم که یوزپلنگ رسید که من دوباره او را پِخ کردم و یک مشت ول دادم سمتش او هم داشت غرش میکرد که در این لحظه با فریاد از خواب پریدم.

پاسخ
لینک۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۰:۰۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خواهش می کنم. شما در دنیا تجارب زیادی به دست آورده اید و احساس می کنید که خیلی ابهامات هنوز برایتان وجود دارد و نسبت به یک سری مسائل نامطمئن هستید و می ترسید. احساس فقدان، از دست دادن و بی ثمری، تنهایی و بد شانسی دارید. از نظر حسی احساس خشک و خالی بودن می کنید. حس می کنید که شما را کنار گذاشته اند. یک سری از خواسته ها و امیدهایتان نقش بر آب شده و احساس بی ثباتی می کنید. تصمیمات و مسئولیت هایی هست که روی دوشتان سنگینی می کند. شما از اینکه خیلی بخواهید با دیگران صمیمی شوید دوری می کنید. احساس شما این است که خطری قوی در کمین شماست که قدرت و اعتماد به نفستان را پایین می آورد. اینکه حس کرده اید یک ربع وقت دارید به حل و فصل شرایط سخت در زندگی تان اشاره می کند و اینکه مشکلات شما به زودی ناپدید خواهند شد. شما بر مشکلاتتان غلبه می کنید کافیست که اراده تان را بالا ببرید و از چیزی نترسید. دیدن کارگر در خوابتان بیانگر این است که شما نیاز دارید ذهنتان را آماده کنید و روی خودتان کار کنید. اینکه سرزنده تر و اجتماعی تر باشید، دوستانه تر برخورد کنید و امیدوار باشید. باید دانشتان را بیشتر کنید تا احساس کنید که قویتر و تواناتر هستید و به خودتان مهربانتر باشید. شما امکانات لازم برای پیروزی در زندگی را دارید اگر قدر خودتان را بدانید و خودتان را دست کم نگیرید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۹:۲۸
زهرااااا

زهرااااا : سلام ...شب بخیر ....
دیروز خواب دیدم به جایی رفتم که یک گودال بزرگ در آنجا وجود داشت .دوتا درخت بدون برگ و بار در داخل گودال بودند .طول درختها از عمق گودال بیشتر بود .یکی از خواهرانم را میدیدم که روی درخت است .دقیقا یادم نیست اما فکر کنم برهنه بود ..نمیدانم چه گفتم یا چه شد که به طرز عجیب و‌مثل حیوانات از آن درخت پرید روی اون یکی درخت و من تعجب کردم و اصلا حرفی هم نزد .من بیرون گودال بودم یک پلنگ نزدیکم بود و به من خیره شده بود .ان پلنگ میخواست به سمت من بیاید یا حمله کند اما نمیتوانست ..روی زمین دراز کشیده بود و انگار نمیتوانست راه برود .چشمانش را دقیقا یادم هست که به من خیره شده بود ...تشکرررر

پاسخ
لینک۱۹ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۲:۲۴:۲۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما احساس می کنید که اشتباهی را مرتکب شده اید و از پیشرفت کارتان احساس نا امیدی می کنید. حس می کنید که آرمانهایتان به ثمر نرسیده و خواهرتان رک و بی پروا نظراتش را به شما می گوید و راجع به مسائل مختلف با شما صحبت می کند و درک حرف های او برایتان سخت است. شما اصلا متوجه نمی شوید که او چه می گوید و به درون خودتان رجوع می کنید و صرفا کارهای او را می بینید و نه منظور و هدفش را. شما احساس گیجی می کنید و حس می کنید که خطری شما را تهدید می کند و فکر می کنید کسی هست که می خواهد به شما صدمه بزند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۹ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۰:۱۴
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.