تعبیر خواب گربه
دیدن گربه در خواب به انسانی فاسق تعبیر شده است. آمدن گربه به خانه، آمدن دزد است و خوردن چیزی از خانه توسط گربه، دزدیده شدن اموال تعبیر می شود. اگر کسی در خواب دید که گربه را گرفت و کشت، آن مال دزدیده شده به او بر خواهد گشت. گربه در تعبیری دیگر به زنی بی حیا گفته می شود که بی چشم و رو و هتاک است.
اگر در خواب بینید گربه ای دارید، زنی که دستش کج است در زندگی شما نقش می گیرد. اگر ببینید چندین گربه جایی جمع هستند، چند زن درباره شما حرف می زنند و تصمیم می گیرند و غیبت می کنند. اگر در خواب بینید گربه ای را در بغل گرفته اید و به سینه خود می فشارید، زنی فریبکار شما را می فریبد و گولتان میزند و اگر گربه را به دوش گرفته باشید، زنی حیله گر برشما مسلط می شود.

اگر در خواب بینید که به گربه غذا می دهید، پول خود را برای یک زن دروغگو و فریبکار خرج می کنید و اگر ببینید به دنبال یک گربه می دوید که او را بگیرید، زنی شما را به استیصال وا می دارد و سر گردان می کند. اگر ببینید گربه ای در خانه شما موش گرفته، زنی برای شما حسن خدمت انجام می دهد اما نباید فراموش کنید که خودش نسبت به شما صداقت ندارد.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن گربه بر پنج وجه است:
- دزد،
- غماز (فتنه گر و سخن چین)،
- بیماری،
- زنی مشفقه،
- جنگ و خصومت کردن.
محمد ابن سیرین می گوید: تعبیر دیدن گربه در خواب، دلیل بر مردی مفسد و دزد است. اگر دید گربه درخانه او آمد، دلیل که دزدی در آنجا رود. اگر دید گربه از خانه او چیزی خورد، دلیل که دزد از آنجا چیزی بدزدد. اگر ببیند گربه را بکشت، دلیل که دزدان را بکشد و قهر کند.
تعبیر خواب کشتن گربه
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند که گربه را کشت و پوست او بکند، دلیل که مال دزدی بستاند. اگر بعد از صبح گربه را در خواب دید، دلیل که شش روز بیمار شود.
تعبیر خواب گربه وحشی
اگر کسی در خواب دید گربه وحشی به شهر وارد شد، غریبه ای ثروتمند وارد آن شهر می شود و اگر کسی دید که اجزای گربه وحشی (صحرایی) مانند پوست آن را دارد، تعبیر آن مال و ثروت است. نزاع با گربه وحشی، ستیزه با آن غریبه ثروتمند است. اگر گربه وحشی را از پای درآورد، مال آن شخص غریبه را عده ای کلاش و چپاولگر، غارت می کنند.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
hediehh : سلام، من خوابم خيلي پراكنده بود و دقيق با جزييات يادم نمياد حالا نميدونم خابم باطله يا نه، خواب ديدم كه بيرون بودم و يه گربه سياه رو ديدم كه خيلي بزرگ بود و اندازش حتي از يك گاو هم بيشتر و بزرگتر بود و يادم نمياد حتي صد در صد اين گربه بود يا سگ بود يا ببر ولي چيزي كه ميدونم قيافش شكل گربه بود و سياه بود و اينكه خيلي زيبا بود طوريكه من يكي از فاميلامون زنگ زدم و ميخاستم تصويري اينو ببينه كه من كنار همچين چيزي هستم و اولش از اون نترسيدم ولي بعدش دنبالم كرد و من با تمام توانم ميدوييدم و ازش فرار كردم و فكر ميكنم به من نرسيد و من اينگار وارد يه خونه شدم كه خونه خالم بود و اينگار خالم يك سگ سفيد پشمالو قشنگ داشت ، ميگم خابم پراكنده بود و اين قسمت دوم خابم رو مطمين نيستم، ممنونم، بعد از اين خاب صدقه هم دادم.
فریبا هراتی
: سلام. شما جلب موضوعی می شوید که برایتان شر و بد شانسی به بار می آورد ولی شما عاقلانه فکر خواهید کرد و با خاله تان مشورت می کنید. او با شما روراست و صادق است و شما را حمایت خواهد کرد. چون این حیوان به شما نرسیده؛ از شر و بدشانسی در امان خواهید بود. تشکر از همراهیتون
خداوردی : سلام
خواب دیدم همه خانواده ام دارن از بدی باجناقم میگن و همه از دستش ناراحت و دلخور هستن.
بعد از مدتی متوجه شدم گربه ای سایه رنگ توی خونه هست. که این گربه درواقع باجناقمه که به خاطر کارهای بدی که کرده، تبدیل به گربه شده.
بعدش گربه رو گرفتم توی بغلم و میرفتم پیش افراد خانواده ام که اطرافم بودن و ازشون میخاستم که باجناقم رو ببخشن. انگار داشتم برای باجناقم از دیگران حلالیت و طلب بخشش میکردم تا دوباره تبدیل به انسان بشه. قبل از اینکه تکلیف این ماجرا مشخص بشه از خواب بیدار شدم.
فریبا هراتی
: سلام. مردم باجناق شما را ترسو و بدذات و بدشانس و خرابکار می دانند و معتقدند که او دروغگو و فریبکار و خیانتکار است. شما اما امیدوارید که دیگران نسبت به او نظرات منفی شان را کنار بگذارند و او را به عنوان تهدیدی برای خودتان حساب نمی کنید. تشکر از همراهیتون.
khorshid : سلام.خواب دیدم رفتم داخل یه مغازه خرید کنم یا کاری داشتم دیدم دوتا بچه گربه کوچولو روشن رنگ،رفتن تو کیفم که یه کیف بزرگ مشکی بود و مظلوم نشسته بودن نگاه میکردن منم گفتم من اینجوری نمیتونم خرید کنم یا برم،باید اینارو بندازید بیرون یه نفر از کیفم دراوردشون و کیش کردیم که برن یکیشون رفت تو خیابون و من راهیش میکردم میگفتم از اون سمت برو یکیشون هنوز تو مغازه بود،بعد دیدم مادربزرگم اومده از جایی و سوغاتی آورده جوراب و کفش های زیادی آورده بود و برای همه خانواده هم آورده بود منم یه کفش و جوراب انتخاب کردم برداشتم ولی ناراحت بودم و گفتم من دیگه بیشتر نمیخوام چون خوشگلاشو همرو دادی به دختر خالم که در واقعیت خیلی کوچکتر از منه سنش،و جلو در خونشون کلی کفشای سایز پام ریخته شده بود نزدیک 100 جفت درهم ریخته شده بود که رنگاش روشن و خوشگل بود و پیش خودم میگفتم حالا موقع رفتنی یکی دوتاشو نگاه میکنم واسه دمه دست بد نیست برمیدارم زورکی ،و مادرمم به همراه خالم تو اتاق نشسته بودن یه جورابایی بود که اونم جزو سوغاتی بود که رو ساق پاش عروسک گربه دوخته شده بود و خالم به مادرم گفت چه بامزن بیا یکی ازینا هم تو بردار و برای امتحان که مادرم ببینه بپسنده خالم پوشید پاش یهو گربه ی دوخته شده به جوراب، زنده و واقعی شد و کوچولو و روشن رنگ بود و خالم گفت وای مثل اینکه جورابو بپوشی گربش واقعی میشه حالا میخوای یا نه و مادرم خوشش نیومد ،بعد همه ی خانواده ی مادریم جایی جمع بودیم مهمونی بود و روی زمین سفره انداخته شده بود و غذا بود غذا از قبل بود و من کشیدم که بخورم پلو و خورشت بود که سرد بود و گفتن غذای گرمو دوباره آوردن و من یکمشو خالی کردم و نصفشم موند تو بشقابم گفتم اشکال نداره یکم دیگه پلو خورشت گرم میریزم رو بقیه قسمتای سرد و اونم گرم میشه،و روی زمین یه عالمه سیم اتصال به لبتاپ بود و من واسه خودم میخواستم ازونا بردارم.ممنون
فریبا هراتی
: سلام. زندگی شما رو به تحول رفته است. شما دارید متحول و مستقل می شوید و افکار خودتان را بر طبق نظرات خودتان پایه گذاری می کنید. شخصیتی بی گناه و خالص دارید. مادر بزرگ شما نصیحتی به شما می کند و دعای خیر او پشت سر شماست ولی شما از نظرات مادر بزرگتان خوشتان نمی اید و از این همه حرفهای متنوع و متفاوتی که برای بهبود زندگی به شما می زنند ، می خواهید فقط برای مسائل سطحی زندگی تان استفاده کنید و این حرفها را خیلی جدی نمی گیرید. مادر بزرگ شما به خاله تان نصیحتی می کند که مثلا برای گرمی و آرامش زندگی او به کار برود ولی اگر خاله تان این تصیحت را بپذیرد، زمانهای سختی را تجربه خواهد کرد و اینطور نیست که هر حرفی که مادر بزرگتان به شما می گوید واقعا عاقلانه باشد هر چند که او قصد خیر و محبت به شما دارد ولی همه ی حرفهای او عاقلانه نیست. شما از حمایت و پشتیبانی قدیم و جدید خانواده تان برخوردار بوده اید و با کلی آدم در فضای اجتماعی هم ارتباط دارید که می توانید از آنها هم چیز یاد بگیرید و به نصایح آنها هم توجه می کنید. تشکر از همراهیتون.
mahdie : با سلام خدمت شما
دیشب خواب میدیم که توی خونمون گربه هست دو تا شایدم سه تا.یکی از گربه ها چهار تا بچه جلومون بدنیا اورد و یکی دیگشون هم دو تا.بعد یکی دیگشون زل زده بود به من نگاه میکرد که من خیلی خوشم نمیومد در واقعیت هم گربه دوست ندارم.بعد میدیدم انگار خانواده من بچه هایی رو از بچگی انگار خرجشون رو دادن و بزرگ شدن.که دو تا پسر بودن یکیشون ازدواج کرده بود که همسرشون یه سوال پرسیدن و اونم با عصبانیت انگار لنگه کفشی به سمتش پرتاپ کرد که یه گوشش به منم خورد و من با خودم میگفتم این ادم چقد بی ادبه.قیافش دقیقا شبیه یکی از همکارای خودم در واقعیت بود ولیکن اونجا بعنوان کسی که والدینم خرجشون رو داده بودن میشناختم.
با تشکر از شما
فریبا هراتی
: سلام. شما گشایش کار پیدا می کنید. زندگی شما متحول خواهد شد و شما دارید مستقل می شوید. شما به این فکر می کنید که آدمهای بی چشم و رو و فریبکار از خانواده ی شما سو استفاده کرده اند. کسانی که خانواده ی شما ایشان را حمایت کرده اند و وابسته به پدر و مادرتان بوده اند ممکن است حالا نسبت به شما بی چشم و رویی نشان دهند و شما را مورد اهانت قرار دهند. اگر در واقعیت پدر و مادرتان چنین اشخاصی را اصلا کمک نکرده اند، در این صورت خوابتان به نگرانی شما از این است که اشخاصی را حمایت کنید و بعدا به شما قدرنشناسی کنند. شما ترجیح می دهید که بعضی ها محدود باشند و آزادی و اختیار عمل به ایشان داده نشود. تشکر از همراهیتون.
مینا : عرض سلام وادب خدمت خانم هراتی عزیز
خواب دیدم تو یه خونه ایی هستم نااشنا و انگار با خانواده خواهر شوهرم بودم ویه گربه طوسی راه راهکه خیلی تو ایران هست همش دنبالم بود یعنی هرجا می رفتم به فاصله یک متری من باهام میومد(تو حیاط تو خیابون ) واز چشمای گربه یه ابی به حالت خیلی لزج و چندش میومد و من و عصبی می کرد انگار این گربه بچه داشت و دلم براش می سوخت در عین حالیکه چشماش اون حالت وداشت ومنو ناراحت می کرد فکر می کردم باید کمکش کنم وخواهرشوهرم همش کنارم بود و من و تشویق می کرد که کمکش کنم ولی من خیلی عصبی بودم وناراحت . دوست داشتم دیگه اون گربه رو نبینم حالم وبد می کرد البته فکرکنم خوابم طولانی تر بود ولی تقریبا همین قدرش یادمه باتشکر از شما
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما با شرایط و روحیاتی تازه مواجه خواهید شد. شخصی که مغرور و خودپسند است و با صراحت لهجه صحبت می کند و از حقیقت و حرفی که می زند شما را ناراحت می کند؛ در زندگی شماست. ( به احتمال قوی این شخص خود شما هستید و از رک گویی تان قبلا زیاد ضربه دیده اید). شما نیاز دارید به چیزی از چشم اندازی متفاوت بنگرید. از حقیقت می ترسید یا نمی خواهید با آن مواجه شوید. زندگی شما در حال تحول است و شما می خواهید مستقل باشید. خواهر شوهر شما می خواهد که شما خودتان را بیشتر بشناسید و سعی کنید که به جای رد کردن خصلت های اخلاقی خودتان، به حل مشکلات خودتان کمک کنید. تشکر از همراهیتون.
رزیتا : سلام وقت بخیر.
بعد از چند سالی که با خواهرشوهرم قهر بودیم هم زمان با طلاقش هم خودش تماس گرفت هم کسی رو واسطه کرد برای حضور در مهمانی آشتی کنون اما از آنجایی که می دانستیم نیت این زن خوب نیس وشروع شر و انداختن مسئولیت های زندگی اش به دوش ما است جوابش را ندایم ومن نگران شدم باز هم بخواهداز راه دیگری برای آشتی وارد شود واز خداخواستم شراین زن رو دوباره به زندگیم برنگردونه که این خواب را دیدم:
خواب دیدم یک گربه ی قهوه ای سرش داخل کابینت آشپزخانه مان گیر افتاده بود انگار دنبال چیزی می گشت ،گفتم چگونه این گربه با وجود اینکه تمام در ها را بستم وارد خانه ام شده.بعد دیدم که ازیه درز باریک پنجره وارد شده،با کمک چند نفر در حالی که محتاط بودم به من حمله ور نشود ودیگران روسپرخودمیکردم گربه را بیرون کردیم اما متوجه شدم یه در دیگه بازه سریع خواستم در را ببیندم اما گربه وارد شد،گفتم چندشم می شود ازاین گربه،یک زن غریبه لاغر اندام پیشم بود گفت من چندشم نمیشه و به یک راحتی گربه را گرفت و گربه در دستش کوچک شد و آنرا به شدت از خانه بیرون انداخت به طوری که گربه روی زمین کاملا له شد.ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. او می خواهد از امکانات مالی شما استفاده کند و با وساطت فامیل تا اندازه ای هم به شما نزدیک شده و از کارهایتان سر درآورده است. اما شما تحمل این بار اضافه را به زندگی تان ندارید و عزمتان را جزم کرده اید که او به شما نزدیک نشود بنابر این صراحتا" او را از زندگی تان بیرون می کنید و تعارف رد و بدل نمی کنید. تشکر از همراهیتون.
مینایی : ممنون از تعبیرتون . اون شخصی که تو ذهنم اومد واقعا دعا نویسه اینکه میگید با حرف شنوی از یکی از دوستانم من الان اصلا با ایشون در ارتباط نیستم ولی میدونم دعا نویسه و حس خوبی به من ندارد...
فریبا هراتی
: در این صورت ( چون من علم غیب ندارم و صرفا کلیت تعبیر را می توانم از خوابتان بیان کنم ) که شما او را نمی بینید، حرف شنوی از او یک احتمال برای این مورد که شما متضرر شوید، محسوب می شود و نه تنها او، هر کسی که مثل او فکر کند... اما اگر افکار منفی و خودخواهی ها را کنار بگذارید و خردمندانه رفتار کنید از هیچ کسی آسیبی نخواهید دید.
مینایی : سلام خواب دیدم کنار همسرم خوابیدم یه گربه گردن به گردن من به من چسبیده و جزوی از گوشت من شده . و به من میگن تا اون گربه رو از گردنم نکنم خوب نمیشم که بعد با یکی با چاقو گردن گربرو از گردن من برید که جزوی از گردنش هنوز به گردن من چسبیده بود ولی گربه با چشماش داشت بهم نشون میداد که ناراحته ازم داره جدا میشه . بعد به من میگن این دعا بود که روت بود دعا نویسی لعنتی این کارو میکنم که یکی از دعا نویسا دوستم بود که تو ذهنم اومد . تعبیرش چی میشه؟...
فریبا هراتی
: سلام. کسی افکار منفی را به ذهن شما تحمیل کرده و شما بین این که درست فکر کنید و عقلانی تصمیم بگیرید و یا به حرف دلتان گوش کنید، شک دارید و مردد هستید. شما به بد شانسی و خیانت و خودخواهی فکر می کنید و این افکار منفی را نسبت به همسرتان، احتمالا دوستتان به شما تلقین کرده است. اما دوستان شما معتقدند که شما باید از این خودخواهی ها و افکار منفی دست بردارید و دوست و دشمنتان را بشناسید. جادویی که شما می گویید در واقع اطاعت شما از دلتان و بی خردی شماست. خودتان هستید که با حرف شنوی از یک آدم بدجنس دارید به خودتان ضربه می زنید و در حق خودتان بد می کنید. اما این شرایط عوض خواهد شد و شما عاقلانه فکر خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
shirin : سلام، بله خيلي درست فرموديد، من مدت طولاني با پسري در ارتباطم كه من بعد از اين همه صداقت و گذشت خيلي زيادي كه در مقابلش داشتم و حتي عشقمون دو طرفه هم هست ايشون يك هفته است كه ميگه ميخام چند تا خاستگاري برم كه اگه نشد بيام خاستگاري تو و دليلشم اصلا نميگه و خانوادش بي نهايت منو دوست دارن و با اين كارش مخالفن. حالا من چند روزه كه از درون داغونم ولي به روي اون نميارم حتي اين كار هم قبول كردم ولي همش دارم از خدا ميخام كمكم كنه، البته ايشون ب من هيچ بدي نكرده ولي اين كارش داغونم كرده كه حتي بهش گفتم تو بري خاستگاري من ديگه با تو ازدواج نميكنم كه كلي ناراحت شد و گوشيشو خاموش كرد و من مجبور شدم خودم رو ناراحت نشون ندم و اين كارش رو قبول كردم چون نميخام از دستش بدم، حالا لطفا شما به من بگيد اين كه قبول كردم بره خاستگاري اشتباهه با اينكه از درون داغونم! ديگه چجوري سياست داشته باشم؟ كه خود اين اقا ميگه توي دنيا مثل تو وجود نداره، من نسبت به اين اقا نهايت عشق حتي دلبري، گذشت،فداكاري و حتي شخصيت و اخلاقش رو كاملا مثبت كردم و خيلي كاراي ديگه..، ميشه راهنمايي كنيد؟ بي نهايت از لطفتون سپاس
فریبا هراتی
: سلام. این ایراد از شما نیست بلکه او غیر طبیعی رفتار می کند که با وجود این ابراز عشق و این مدت شناخت باز هم می خواهد برود بدنبال دیگران. شما نباید به هیچ وجه عشق را گدایی کنید. کسی که به شما می گوید می خواهم بروم باید به او بگویید خوش آمدی!! برو... اگر قدر خودتان را بدانید برایتان احترام قائل می شوند ولی اگر التماس کنید که با من بمان فکر می کنند که خیلی تافته ی جدا بافته ای هستند و بر سرتان منت می گذارند. شما خودتان را دست کم نگیرید و احترام خودتان را نگه دارید. بگذارید مشتاق شما باشند نه اینکه فکر کنند اگر هر چیزی هم که شد شما همیشه هستید!! تشکر از همراهیتون.
shirin : سلام خانم هراتي عزيز، دو روزه يه مشكلي برام پيش اومده كه حال روحيمو خراب شده ولي توكلم را از دست ندادم، ديشب خاب ديدم كه خونه يكي از فاميل بودم كه توي حياط بودم كه دور تا دورم چند تا بچه گربه كوچولو توش بود و به من نگاه ميكردن و من اول ترسيدم بعد يكي به من گفت نترس كاري بهت ندارن بعد با زن داييم و دختر داييم(سيد هستن) رفتيم يه محوطه فضاي سبز خيلي بزرگ كه توي اون محوطه هم هتل داشت هم بيمارستان توش بود كه ما رفتيم توي هتل كه من گفتم برم زهرا رو توي بيمارستان اينجا ببينم( زهرا يه دختر خيلي مستنمد و مريضه ولي با ايمان هست كه حتي ديشب بهش پيام دادم كه برام دعا كن كه گفت توي اين حال بدم برات خيلي دعا ميكنم و هميشه به اين دختر همه جوره كمك ميكنم وتا چند روز پيش هم بيمارستان عمل داشت و مرخص شد) و در خواب بهش پيام دادم كه زهرا ما همينجا هستيم نزديك توييم و ميام ببينمت كه گفت منو تا ساعت ٣ظهر بيهوش ميكنن و گفتم نيم ساعت وقت هست ميام ميبينمت، يعني همينجوري ميخاستن بيهوشش كنن كه بخابه، بعد زن داييمم گفت منم باهات ميام و با هم رفتيم ولي دير شده بود و من به زن داييم گفتم ديگه زهرا بيهوشش كردن نميرسيم نريم بعد سر راهمون يه مغازه لباس زير فروشي بود كه زنداييم گفت واي چقدر زيباس بريم تو بخريم كه واقعا هم زيبا بود رفتيم داخل كه ديدم غير از لباس زير لوازم ارايش هم توش بود و خانم فروشنده گفت يه پَكِ كامل لوازم ارايش يكي مونده كه سي هزار تومنه و همه چي توش بود حتي چند تا ماشين اسباب بازي و من سريع برداشتم و خريدم اونو ولي يهو يه خانمه با بچش كه نوجوان بود اومدن و دلشون اين پك من رو ميخاست ولي ديگه نبود و بچه اون خانم كه گاهي به شكل دختر گاهي پسر بود اومد هي دست به اين پك من ميزد و اينگار اين بچه مريض بود و مادره هم همش بهش چيز ميگفت و اينگار خانوادمم توي اون مغازه بودن كه يهو اين بچه ه دستش رو رو به جلو دراز كرد و صداي تير اندازي مي اومد از دستش و همه ترسيدن و خابيدن رو زمين از ترس ولي من برگشتم نگاش كردن ديدم دستش تفنگ نيست فقط يه انرژي يا نيرو و ليزري از دستش بيرون مياد كه كسي رو نميتونست بكشه ولي يه جوري بود كه ادمارو از پا مينداخت و من برگشتم به همه گفتم نترسيد اين فقط يه انرژي منفيه و با خودم گفتم من جلوش وايميستم و نميترسم و برگشتم منم دستم رو رو به جلوي اون بچه نوجوان دراز كردم و شروع كردم پشت سر هم خيلي بسم الله الرحمن الرحيم ميگفتم و به اون اشاره ميكردم و اونم نيروشو يا ليزرشو به من ميزد يكم دردم ميومد ولي كم و رفتم توي اتاق و همه ادما اومدن تو اتاق و من پنجره هارو باز كردم كه هوا عوض شه و كفتم شيشه پنجره رو بشكونم كه همه از اينجا فرار كنيم ولي يهو اون بچه و مادرش از اونجا رفتن و همه چي اروم شد.
فریبا هراتی
: سلام. شما خودتان را به خاطر مسائل کوچکی ناراحت می کنید که اصلا جای نگرانی ندارد. شما باید سعی کنید که رفتارها و عادات قدیمی تان را عوض کنید و هویت تازه ای به خودتان بگیرید مثبت تر و درست تر رفتار کنید تا مشکلاتتان حل شود و دعایتام مقبول درگاه حق قرار بگیرد. دختری که به او کمک می کنید، متقابلا از تمام وجودش تا جایی که بتواند برای شما دعای خیر می کند ولی صرفا مشکل شما با دعا حل نمی شود بلکه نوع رفتار و نگرش و دیدگاه شما نسبت به زندگی، اینکه سیاستمدارانه برخورد می کنید یا خیر، اینکه با احساسات زنانه تان صاف و صادق هستید یا خیر، اینکه به ظاهر حتی کنترل زندگی تان را دست کسی که دوستش دارید می سپارید تا او احساس قدرت کند یا خیر ( باید دلبری کنید و نشان دهید که او قویست ولی خودتان کنترل زندگی تان را داشته باشید)، همه ی اینها در آرامش شما مهم است. شما باید نسبت به بعضی مسائل سطحی برخورد کنید و عاقلانه و بزرگسالانه توکل به خداوند کنید و در مقابل حماقت یا اشتباه کسی در امور مالی یا منطقی، مقابله به مثل نکنید. انرژی های منفی از زندگی شما بیرون خواهد رفت و زندگی شما سرشار از آرامش خواهد شد. تشکر از همراهیتون.