یوتاب گلچینی از بهترین ها

مرد فقیر و بقال

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت.
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.
مرد آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم.

26 دیدگاه

سارا حکیمی : داستان قشنگی بود و قدیمی ولی ویسی نبود خیلی داستان زیادی بود،
ولی خیلی چیزها را ازش اموختم

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۲۷:۳۹

ناشناس : حاجی چطور میشه بازنویسی کرد من تا تونستم به معلم فحش دادم بعد هم 3 روز اخراجی خوردم

پاسخ
لینک۱۳ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۱۴:۵۶

دریا : چرا این حکایت این قدر کوتاه است ?

پاسخ
لینک۸ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۳۸:۳۸

~~ : برای نویسنده بنویسید از سری داستان های هزار و یک شب

پاسخ
لینک۱۹ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۵۳:۳۱

بی نام... : من این داستان رو برای درس آزاد ادبیاتم برداشتم و فردا باید تحویل دبیر بدم. امی

پاسخ
لینک۱۷ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۵۲:۲۵

میلاد : نویسنده اش کیه

پاسخ
لینک۷ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۶:۰۵

وو : نویسنده اش کیه

پاسخ
لینک۱۳ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۲۳:۱۷:۰۷

سید : اسم نویسنده اش چیست

پاسخ
لینک۷ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۱۴:۵۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : این داستانها طی سالیان متوالی گردآوری شده اند و متاسفانه اسمی برای نویسندگان خیلی از داستانها، در هنگام گردآوری مطالب، موجود نبود.

پاسخ
لینک۷ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۲۲:۱۷

بچه افغان : عالی

پاسخ
لینک۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۲۶:۰۰

یلی : خیلی خوب بود ...پند اموزندشم خیلی زود منتقل میشه

پاسخ
لینک۲۸ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۰۱:۴۸:۴۳
ادامه