کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب شب

اگر کسی در خواب شبی ظلمانی و دود آلود و تیره دید، به سختی و مصیبت دچار می شود ولی اگر شبی روشن با ماه و ستارگان روشن دید، تعبیر برعکس است.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند شب تاریک راه می رفت، دلیل بر استقامت است.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

42 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

بهزاد

بهزاد : سلام و صبح بخیر
خواب دیدم در حیاط خانه‌ای روی تختی به پهلو دراز کشیدم نمی توانم حرکت کنم و نگاهم به درب‌ی بود که زن داداش‌م داخل آن ایستاده بود. که حس می کنم یک انسان یا موجودی نمیدونم نتونستم ببینم از پشت به من نزدیک می شود که شروع به تحدید کردن زن داداش می کند که دیگه به من نزدیک نشود و کاری به من نداشته باشد. زن داداشم به داخل می رود و زن دایی‌م میاد از من می پرسد چه اتفاقی افتاده بعد من در آغوش می گیرد شروع می کند زیر لب چیزی زمزمه کردن بعد از اتمام زمزمه من شروع به حرکت می کنم.
که زن دایی‌م می پرسد چی شده تو خواب همش مامان و بابام صدا می کردم
که دخترشون هم میاد کنار ما و می گوید همه چیزی که درباره من بهش گفتن دروغ بود (من از ایشون خواستگاری کردم و جواب منفی گرفتم یک سال پیش) که من با شنیدن این حرف خوشحال میشم و دختر دایی‌م حلقه‌ی از دست چپ‌ش خارج می کند و به من می دهند و من هم حلقه را به انگشت دست راستم می کنم و وقتی دستانم را مشت می کنم احساس می کنم هر دو تا انگشت (انگشت حلقه ازدواج) دست چپ و راستم حلقه هست
که در این زمان زن داداش از خانه خارج شد بالای سر من میاد که من را ببوسد که تو دل‌م میگم من نبوس من نبوس که ایشون پیشانی من را می بوسد می رود یکی دیگه از زن دایی‌هام می خواهد مانع رفتن زن داداش بشود در حال صحبت بودن که داداش‌م از خانه خارج می شود من به داداش‌م میگم کی برمی گردی میگه من فردا صبح همینجا هستم و می روند من هم بلند می شوم و در حیاط که مراسمی هست دوری می زنم که می بینم پسرخاله‌ام برای رقصیدن می رود وسط جمع و به من نگاه می کند منم تو ذهن خودم میگم منم برم برقصم (من تا حالا نرقصیدم)
ببخشید که طولانی بود شرمنده
این خواب بین ساعت ۵ تا ۶ دیدم، دیدن این خواب در این ساعت چه حکمی دارد ؟
سپاس بابت وقت تون

پاسخ
لینک۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۷:۱۵:۳۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. متاسفانه کسی در زندگی شما بر علیه شما نقشه ای کشیده بوده تا شما را مسخ کند و اختیار شما را از شما بگیرد. ( به احتمال قوی زن برادرتان) شاید او به جادو جنبل رو آورده باشد ولی او نمی داند که برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا. شاید هم جادویی در کار نبوده و صرفا دروغی از جانب شما به کسی و از جانب کسی به شما گفته باشد تا رابطه ی شما دونفر را خراب کند. اما الان زمان آن رسیده که شما در زندگی تان پیشرفت کنید و آنچه که خداوند برای شما مقدر کرده، و حق الهی شماست، به شما خواهد رسید. اگر شما از دختر دایی تان خواستگاری کرده و جواب رد شنیده اید، احتمالا به شما دروغ گفته اند. او شما را دوست دارد و شما باید دوباره با او صحبت کنید و دلیل رد خواستگاریتان را بپرسید. شاید به شما مشخص شود که اصلا او به شما پاسخ منفی نداده است. زن برادرتان نمی خواهد که بیشتر از این در کار شما دخالت کند و به تصمیم شما احترام خواهد گذاشت. پسرخاله تان شاید از دختر دایی تان خوشش می آید و از اینکه شما با او ازدواج کنید غصه می خورد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۶:۵۴
بهزاد

بهزاد : سلام و وقت بخیر
خواب دیدم در حال رانندگی هستم و تلفنی با بابام صحبت می کنم مسیر بهم میگه که من یک جا اشتباه پیچیدم که بابام ناراحت میشه شروع به سروصدا دادن می کن میگه چرا اشتباه پیچیدی منم در جواب میگم اشکالی ندار اینجا می پیچم از اینا اینجا می رم.
در ادامه خواب باز در حال رانندگی هستم دارم برادرم رو می رسانم (در واقعیت هر روز می رسانم محل کار) تو مسیر داشتیم در مورد اتفاق اشتباه رفتن صحبت می کردیم که رسیدم مقصد بعد سه تا ظرف غذا بود که برادرم یکی شون برداشت من بقیه رو برگردوندم داخل ماشین.
در راه برگشت به خانه تمام مسیر خراب بود و خاکی که کارگران درحال ساخت ساز بودن و من به سختی عبور می کردم حتی یک جا با یکی از کارگر ها بحث و صحبت کردم و قسمت های از مسیر رو اگاهانه خلاف جهت حرکت کردم.
به خانه رسیدم (خانه ای قدیمی پدریم که الان چند سال زندگی نمی کنیم) شروع کردم به عوض کردن لباس هام (همین طوری که در واقعیت انجام میدم) بعد منتظر شدم پدر و مادرم بیان از بیرون مدتی منتظر بودم که دیدم ساعت ۱۲ شب شد و خبری نیست که نگران شدم و پیش خودم می گفتم چه اتفاقی افتاده و دل شور داشتم
سپاس بابت وقت تون

پاسخ
لینک۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۶:۰۸:۳۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در مسیر زندگی تان در رابطه با روشی که برای پیشبرد کارهایتان، از آن استفاده می کنید، با پدرتان صحبت می کنید و او با راه حل شما برای از بین بردن مشکلات مخالف است. پدر شما معتقد است که شما باید از شیوه ی فکری درستی برای حل مشکلاتتان استفاده کنید. شما سعی می کنید که برادرتان را حمایت کنید و به او نصیحت و پشتیبانی مالی در صورت لزوم برسانید. ولی او همیشه به کمک شما نیاز ندارد. شما در خلوت خودتان وقتی که به گذشته فکر می کنید می دانید که خیلی وقتها شرایط پیشرفت شما در کارتان مهیا نبوده و مجبور شده اید که خلاف مقررات آنهم به صورت عمدی رفتار کنید در غیر اینصورت شانس رسیدن شما به موفقیت امکان پذیر نبوده است. شما سعی می کنید که در حضور کسانی که خردمند و عاقل هستند مثل پدر و مادرتان، رفتاری درست داشته باشید و با مردمانی که در جایگاه بالایی هستند تعامل کنید. شما می خواهید به شادی و عشق و پول و موفقیت برسید. شما باید سعی کنید که در عشق یا قدرت و موفقیت، متکبر نباشید. از صبر خسته شده اید و احساس می کنید که زمان در گذر است و هنوز نتیجه ی مطلوبی از زندگی تان نگرفته اید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۳۹:۲۷
elnaz

elnaz : سلام خواب دیدم تو خونه قبلیمون که شهر دیگه بود من و مامان و خواهرم هر سه توشیم و هی تلفن خونمون زنگ میخورد و من گریه میکردم که قبلا همش بابا به خونه زنگ میزد (چون پدرم تازه فوت کرده)
بعد یه مرد جوانی به خونمون زنگ زد و من رفتم تو پذیرایی خونمون که چراغش خاموش بود ولی اتاق خیلی تاریک هم نبود داشتم باهاش حرف میزدم بعد دیدم که من تو اون خونه یه عروسک بافتنی دارم که داخل یه سبد چوبی گردیه که اون سبد گرده هم روش بافتنیه سفیده عروسکمم هم رنگش سفید و سبز بود ولی کثیف بود و سر عروسکم از تنش جدا بود.( تو این قسمت من راوی بودم و تو اون خونه حضور نداشتم که خواهرم گفت برم آبادان(شهر سابقمون)و اون عروسکه رو بیارمش اینجا منم با خودم گفتم اگه جاش بودم عروسکه رو میذاشتم همونجا ارزش آوردن نداره تو اون قسمت که راوی بودم اومده بودیم همین شهری که الان توش ساکنیم.)

پاسخ
لینک۲۵ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۱۴:۰۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. شما به زندگی خانوادگی آرام، پر از صلح و صفا و عشقی که در گذشته داشته اید فکر می کنید. به اینکه جای پدرتان در کنار شما خالیست و از بی گناهیها ، سرخوشیها و بی مسئولیتی های گذشته تان، زمانی که بی خیال بودید و اشتباهاتتان به چشم نمی آمد و در آرامش و صلح به سر می بردید، یاد می کنید. اما الان دیگر نمی توانید مانند گذشته باشید و باید حواستان را جمع کنید که چه کسانی با شما در ارتباط هستند و کورکورانه با مردمی که آنها را نمی شناسید، تعامل نداشته باشید تا گولتان نزنند و از شما سو استفاده نکنند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۱:۱۱
Sahar

Sahar : سلام وقتتون بخیر خانم هراتی عزیز. من دیشب خوابیدم که شب بود و آسمان ابری بود و ماه بین ابرها مشخص بود و شب رو واسم روشن کرده بود انگار که روز هست و من میترسیدم از اینکه آسمون روشن شده و انگار روزه و از ترس از توی حیاط اومدم توی آسپزخونه اما بازم که از پنجره نگاه کردم همونجور بود و بازم میترسیدم. ممنون میشم تعبیر کنید.

پاسخ
لینک۱ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۱:۰۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در مورد یک موقعیتی که در شرایط حاضر برای دیگران نامشخص است، شفافیت و بینش کافی دارید. شما از طریق این بینش و شهود، از حقیقتی با خبر می شوید که خیلی از مردم هنوز نسبت به آن آگاهی و بینش کافی ندارند ولی برای شما مثل روز روشن است که عاقبت چه خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۵۴:۱۷
zahrawli

zahrawli : سلام خانم هراتی عزیز. من دیشب خواب دیدم کسی که من ازش خوشم میاد بهم پیام تبریک شب یلدا فرستاده! اخر پیامش میگه دوست دارم و شعری که تبریکه شب یلداس از بوسه هم هست .
و من تووخواب پیامش رو میخونم و بهم نگاه میکنیم.
شب یلدا توخواب به چه معناس؟

پاسخ
لینک۱۷ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۳۸:۱۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تعبیر خوابتان این است که تا شما غرورتان را کنار نگذارید و درخواست دوستی به او ندهید، حالا حالاها او به شما توجه نخواهد کرد و از شما جدا می ماند. یعنی طولانی بودن این تاریکی و جدایی. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ دی ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۷:۳۰
Vahideh

Vahideh : سلام عزیزم
دیشب خواب میدیدم که/١/شبه و حدود ساعت یک. توی خیابون که بارون هم اومده بود یه سری وسیله بود که داداشم آورده بود.رفتم بیرون که اونا رو بیاریم داخل.انگار آوردیم بعد به اندازهء قد دو تا از ساختمون‌های نزدیک‌مون و جای اونا که برِ خیابونن،کلی از اون وسیله‌ها بود!کلی کیسهء تیره روی هم!که من رفتم بالای اون وسیله‌ها!!(اندازه۵طبقه)بعدش میدیدم تو ساختمون آپارتمان قبلیمون هستیم و من از پله‌ها رفتم بالا که دیدم داداشم تو پاگرد انگار وسایلشو گذاشته و اونجا محل خواب درست کرده برای خودش/٢/بعد دیدم با دوستم(نمیدونم کی بود ولی قد کوتاهی داشت)رفتیم خونه همسر سابقم!میفهمیدم که خونه فعلیشون رو فروختن یا دادن اجاره،و اونجا رو رهن کردن تا احتمالا بتونن ملک دیگه‌ای بخرن!از در که وارد میشدی چند قدم بعد پله می‌خورد میرفت پایین(درواقع میشد طبقه١-) همسرم هم با زیرپیرهنی سفید بود!ایستاده بود به پای ما و با کمی بغض نگاه می‌کرد به من!رفتم دیدم رو یکی از دیوارها مثل اعلامیه یا بنر سرتاسری عکس خودشو زده که البته انگار خیلی وقت بود اونجا بود و رنگ نوشته‌هاش رفته بود و عکس خودشم از یه سمت داشت کمرنگ میشد! آشپزخونه اتاق کوچیکی بود با رنگ سبز!ازش که رد شدم گفتم کاش میرفتم توشو نگاه میکردم ببینم یخچال خودمونو گذاشته یا جدید گرفته!(اما انگار یخچال کوچیکی بود).خونه تمیز بود و ریخت و پاش نبود،اما وسیله زیادی هم توش نبود.داشتم از پله‌ها بالا میرفتم که پسرش که کم سن‌تر از حالاش بود و کنار میز ناهارخوری ایستاده بود،با خوشحالی و خنده به من دست تکون داد.نور زرد لوستر افتاده بود روی صورتش

پاسخ
لینک۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۴۶:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. شما شخصیتی اصیل و برنده دارید. اعتماد به نفستان بالاست و مستقل عمل می کنید. نمی دانید که عاقبت کار چه می شود ولی به نیروی برتر الهی تکیه کرده اید و احساسات مثتبی در زندگی تان جاری شده است. شما سعی می کنید که قوی باشید و خردمندانه رفتار کنید. شما اهداف زیادی دارید و کارهای زیادی برای انجام دادن دارید. قدرت و شکیبایی تان هم بالاست. می خواهید که مسیر زندگی تان را عوض کنید و درکتان بالاتر رفته است. برادرتان هم می خواهد اهداف گذشته اش را عملی کند و زندگی اش را متحول کند. دوست در نظر شما کم ارزش تر از سابق شده است و تکیه ی شما بیشتر به خودتان است. همسر سابق شما می داند که ایده های گذشته اش دیگر به درد او نمی خورد و می خواهد افکار تازه ای را جایگزین ایده های گذشته اش کند. او در زندگی اش افت شخصیتی و روحی پیدا کرده و پسرفت داشته است. او دلگیر و ناراحت است و سعی می کند که عملکرد شما را در نظر بگیرد و ظاهر با کرامت خودش را حفظ کند. او دیگر می داند که حنایش پیش شما رنگی ندارد و ارزشش مانند سابق نیست. از لحاظ مالی هم شرایط خوبی ندارد و گرمی و امنیت او کمتر شده است. او ظاهر سازی می کند و می خواهد خودش را مرد مومن خدا جلوه دهد. منابع و امکانات داخلی او کم است. او چیز زیادی برای فکر کردن ندارد و مغزش خالیست. پسر او ناراحت است ولی این ناراحتی به خاطر چراغ خانه شان ( پدر او) به او تحمیل شده و نه شما . شما هیچ تقصیری ندارید و خاطره ی شما در ذهن پسر او خاطراتی خوش است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۵۴:۰۲
نفیسه

نفیسه : سلام من با آقایی در رابطه هستم برای ازدواج.خواب میدیدم،در یک پارک بودیم و شب بود،و داشتیم با همین آقا پیاده روی میکردیم،که دایی جوانم ما را با هم دید،اما من به روی خودم نیاوردم،فقط نگران شدم،چند قدم جلوتر داییم اومد پیشم و ازم میپرسید،حالا میخوای چیکار کنی؟بازم میخوای به این رابطه ادامه بدی؟
اون آقایی که باهاش راه میرفتم،پیشم نبود،دنبالش میگشتم،فکر میکردم،توی ماشین هایی است که آنجا پارک شده،درب چند تا ماشین که انگار خانوادش داخل ماشین بودن رو باز کردم،اما نبود و خانواده ها با خنده به من میگفتن نیست،خلاصه اون آقا خودشون برگشتن،اما اینبار داییم داخل یک چاله بود،و انگار مشکلی داشت

پاسخ
لینک۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۱:۰۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما با موانع و مشکلاتی در رابطه با این آقا مواجه می شوید و شرایط برای شما روشن و واضح نیست که آخر کار چه خواهد شد. به نظر می رسد که شما می خواهید در کنار هم آرام باشید و کم کم در مسیر زندگی تان پیشرفت کنید و او اهل این نیست که همیشه پیش شما بماند. این مدل رفتار او با فرهنگ خانوادگی شما در تضاد است و خانواده تان نمی توانند قبول کنند که کسی صرفا با شما دوست باشد و با شما خوش بگذراند و دیگران شما را تحقیر کنند و دستتان بیاندازند. او شاید مدتی هم بی دلیل شما را رها کند و برود و برگشت او باعث می شود که خانواده تان دلشوره پیدا کنند و احساس کنند که به دردسر افتاده اند و مستاصل هستند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۲۷:۱۷
یاسمن

یاسمن : سلام
خواب دیدم، با همسرم در هتلی هستیم. ایشون میخواستن برای زندگی به خارج برن و قرار بود که اول ایشون برن . در هتل موندن و من شب برگشتم، وارد خیابان شدم شب بود ولی تاریک نبود و چراغها روشن بودن. ترس کمی داشتم که سوار چه تاکسی بشم. یک تاکسی دیدم که همه خانومها به سمتش دویدن تا سوار بشن من هم دویدم، زودتر از بقیه به کنار تاکسی رسیدم، اما، مقصد تاکسی با مقصد من فرق داشت. بازیگر خانومی به من گفتن یه تاکسی می گیریم با هم میریم. فردا صبح همسرم پرواز داشتن و من به هتل برگشتم. ترس و دلهره داشتم که اگه با هم بریم خارج چجوری زندگی کنیم و حتما زندگی در کشور غریبه
سختهه، با خودم به طلاق و جدایی فکر می کردم. که همسرم که گویا حمام بودن از من حوله خواستن و قبل از اینکه من وارد اتاق بشم، ایشون لخت بیرون آمدن و کروات عروسیمون به گردنشون بود و خوشحال بودن‌

پاسخ
لینک۵ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۴:۲۹:۱۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما و همسرتان می خواهید به عادات و رفتار گذشته تان پایان بخشیده و هویت تازه ای به خودتان بگیرید. همسر تان می خواهد چشم انداز تازه ای در زندگی داشته باشد و شروعی تازه را تجربه کند. شما با موانع و مشکلاتی در بدست آوردن اهدافتان مواجه هستید ولی برای شما مشخص است که عاقبت کار چه خواهد شد و ذهنتان روشن است. شما نمی خواهید که به مسیر اشتباه در زندگی تان بروید و یا گول کسانی را بخورید که در ظاهر دوست شما هستند ولی می خواهند زندگی تان را خراب کنند. شما تصمیم می گیرید که با همسرتان همفکری داشته باشید و نگرانی هایتان را با او مطرح کنید. همسر شما تصمیم گرفته که نگرانی ها و مشکلاتش را شسته و شروعی تازه داشته باشد. او می خواهد که ارتباط زناشویی صمیمی تری با شما داشته باشد و خودش را مقید به حفظ قید و بندهای اخلاقی و حفظ زندگی شخصی تان می داند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۵ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۱۱:۰۳
مینو

مینو : با سلام خواب دیدم یه حیاط پشتی نا آشنا هست درش رو باز میکنم میدونم شب هست اما همه جا روشنه مثل روز، بخواهرم میگم شبه ولی چرا همه جا روزه؟ با خودم میگم تصاویرو ثبت کنم در ذهنم و میبینم رودخونه هست سطحش پایینه اما دو طرفش پر از قلوه سنگ سفید،روبه رو هم کوه با سنگای سفید و یک تور آبی والیبال هم بود، با دقت همه مناظرو حفظ میکردم یادم بمونه،میام داخل یه مارمولک سفید کوچک و نازک میره داخل ،یه مارمولک چاق بزرگ برنگ کرم با رگه های سبز تیره هم میاد داخل در حال فرار به یه قورباغه بزرگ چاق همرنگ خودش مثل وزغ، برخورد میکنه، قورباغه اونو متوقف میکنه و من یه کلوخ بسمت هر دو پرت میکنم مارمولک میمیره.دوباره میرم سمت در پشتی میبینم که دیگه شبیه شب شده ولی ابرا سفیدن و نور مهتابی همه جا هست و قابل دید هست ممنون از تعبیر شما

پاسخ
لینک۱۴ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۱:۵۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما رازهایی را از زمان کودکی تان در ذهنتان نگه داشته اید و خاطراتی را در دلتان حفظ می کنید و از دیگران مخفی نگه شان می دارید. شما در گذشته با موانع و مشکلاتی در زندگی تان مواجه شده بودید ولی الان دیگر آن مسائل برایتان نامشخص نیست و روی آن بینش کافی دارید. شما به اشتباهات خودتان در گذشته فکر می کنید و حرفهایی که به عنوان خیرخواهی به شما گفته می شد ولی شما آنها را توهین حساب می کردید. شما با چالش بزرگی در زندگی تان مواجه بودید. شما احساس بلاتکلیفی می کردید و نمی توانستید نسبت به کسی متعهد باشید. کسی از شما می خواست که با او موافقت کنید و به او "بله" بگویید. و خواستگار دگیری هم داشتید که خودخواهد و مادی گرا و فریبکار و خائن بوده و نیز وظیفه ای ناخوشایند که دوست نداشتید که انجامش دهید. ولی به هرحال می خواستید که پیشرفت کنید و نمی خواستید که بی خیال باشید. از لحاظ مالی اما متمول یا مرفه بوده اید و در سختی ها علیرغم همه ی مشکلات، شما در مسیر درستی قدم نهاده و به پش رفته اید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۴ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۰۸:۰۹
Zohreh

Zohreh : سلام و احترام - بعد از نماز صبح خواب دیدم یک نفر به من گفت ساعت ۹ شب در یخچال رو باز نکن . ممنون از شما شاد باشید

پاسخ
لینک۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۰۹:۴۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. احترام متقابل. ساعت 9 شب بیانگر نقطه عطفی در زندگی تان است که گذار کامل به بزرگسالی است. مربوط به مسئولیت هایی است که نیاز دارید خودتان به عهده گیرید. خوابتان به شما می گوید که در این زمان شما نباید از خودتان تنبلی و یا احساسات سردی نشان دهید و ناامید باشید بلکه باید سعی کنید که هدفمند باشید و اهدافتان را پیگیری کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۲:۲۳
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.